داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق بازی 10 دقیقه ای

سلام اولین بارمه که دارم داستان مینویسم اگه بد مینویسم ببخشینداا! من فلان اقام و 20 سالمه از تبریز و داستانمم با دوس دخترم ک اسمش فلان خانوم بود و 17 سالش بود دوس دخترم اندامش عالی و قیافشم معمولی بود ولی پوستش سفید بود و منم ب قول دوس دخترم هیکلی و خوشگلم(دروغ میگه شما باور نکنید D: ) ی چن باری باهاش رفته بودم سینما و لب میرفتیم ولی همیشه دوس داشتم بیارمش خونه و بکنمش و همیشه هم بهش میگفتم بیا خونمون و قبول نمیکرد تابستون تازه شروع شده بود و میرفت واس کاراموزیش منم ک ب بابام تو مغازمون بهش کمک میکردم

روز جمعه بود و داشتم تلفنی باهاش حرف میزدم و تا اینکه گفت فردا خونتون رو خالی کن دوس دارم بیام خونتون منم که از خدام بود گفتم باشه من دو تا دوست صمیمی داشتم ب اسم فلان و فلان ب مامانم گفتم مامان فردا دوستام میخوان بیان خونمون ( ما از یکی از شهرهای نزدیک تبریز اومده بودیم ب خود تبریز ) تا منو ببینن فردا ظهر برین خونه عمه اینا گفتن باشه فرداش صب پا شدم و استرس داشتم اخه اولین بارم بود میخواستم سکس کنم دیدم مامانم واس نهار تدارکات دیده بود ازش تشکر کردم تا اینکه بابام زنگ زد و گفت بیا مغازه کارت دارم ساعت 1 قرار بود برم دنبال دوس دخترم و ساعت 11 رفتم کمک بابام ولی خیلی کار داشت ساعت 12:30 شد گفتم بابا من حالم خرابه میرم خونه گفت کاراتو تموم کن برو ولی کاراش تموم بشو نبود : بالاخره گفتم عصر میام همشو تموم میکنم بالاخره با هزار اصرار قبول کرد منم رفتم دنبال دوس دخترم ک اداره که توش کاراموزی میکرد اجازه بگیره ک مثلا میخواد بره خونشون نهار بخوره ولی مسئول اونجا رفته بود نمیدونم کجا تا بیاد دهنم گاییده شد و منم جلو اداره منتظر بودم تا اینکه بالاخره اون مسئول اومد ولی کیرش راس شده بود و میگفت بشین اینجا خودم واست نهار میخرم : ولی دوس دخترم نمیدونم چی چی گفته بود و بالاخره اومده بود ک خلاصه اومد و رفتیم خونه ما.تو راه ب خونه زنگ زدم و دیدم کسی گوشی رو برنداشت فهمیدم ک از خونه رفتن رسیدیم ب سرکوچه استرس گرفتم و بالاخره ی جوری رفتیم تو خونمون ولی تا اینکه وارد خونمون شدیم ی صدا از اتاق خواب مامانم اینا اومد دوس دخترمو بردم تو اتاقم و خودم رفتم ببینم چ صداییه ک دیدم بعله مامانم اینا هنوز نرفتن : گفتم قرار بود شما برین ک گفتن عمه اینا خونه نیست ساعت 4 میان خونشون ما هم ساعت 4 میریم ما ک ب شما کاری نداریم شما راحت باشین گفتم بابا دوستام از شما ها خجالت میکشن برین دیگه گفتن ساعت 2:10 بود ک گفتن ساعت 3:30 میریم ما ک با شما کاری نداریم گفتم باشه سر و صدا نکنین تا دوستام نفهمن ک شما اینجایین و من بهشون گفتم هیشکی خونه نیس بفهمن شما هستین منو دروغگو فرض میکنن قبول کردن و اومدن نهارمونو دادن و ما داشتیم نهار میخوردیم ک یهو دیدم ابجیم زنگ زد ب گوشیم برداشتم
-بعله؟
-بیا بیرون ببینم :@
-چشم :
-s رفتم ابجیم گفت :
-دوستاتو اوردی یا دوس دخترتو؟
-ها؟
-ها و کوفت! اون کفشای کیه؟؟؟ یادم افتاد کفشا رو برنداشتم و گفت گم شین از خونه بیرون : گفتم باشه نهارمونو بخوریم میریم گفت زووود اومدم ب دوس دخترم گفتم مامانم اینا فهمیدن تو دختری گفت اا بگو بیان اینجا دیگه : گفتم بیان اینحا جرت میدن بیا نهارمونو تموم کنیم بریم گفت من نمیخورم و رفت نشست پشت کامپیوتر منم گضنم بود یکم خوردم و ژاشدم دستاشو گرفتم و اوردم نشست تو بغلم و چون در اتاقم بسته نمیشد مجبور شدیم بشینیم پشت در ک اگه خواستن بیان تو اتاق نزاریم نشت تو بغلم و و لب رفتیم و بعد کیرمو دراوردم و یکم واسم ساک زد ( ای حال میداد با استرس عشق بازی D: ) وقتی ک داشت ساک میزد منم سینه هاشو میمالیدم سینه هاشم کوچیک بودن فک کنم سایز سینه هاش 60 یا 65 بودن! بعد گفتم دراز بکش وقتی دراز کشید شلوارشو دراوردم و کسشو مالیدم و میخوردم و بعد بازم رفتم سراغ سینه هاش و بازم خوردمشون و بعد بعد من ک همیشه میخواستم لای سینه زدن رو تجربه کنم گفتم سینه هاشو بهم بچسبونه و اونم چسبوند و منم لای سینه زدم و اونموقع بود ک ابم اومد و گفتم ابم داره میاد و گفت بریز تو دهنم و ریختم تو دخنش ک اونم از دخنش ریخت رو سینه هاش و مالوند بعد گفتم پاشو لباساتو بپوش و بریم لباساش ک نصفه تنش بودن رو کامل پوشید و ابمم ک رو سینه هاش بود رو با سوتینش تمیز کرد و گفت بیا بشین نشستم و اومد نشست بغلم و بازم لب رفتیم و گفتم بسه دیگه بریم رفتیم از خونه بیرون ک مامانم زنگید و گفت
-اون کی بود؟
-دوس دخترم
-کیه؟باباش کیه؟مامانش کیه؟اهل کجاس؟
-بچه شمس و بقیشو بعدا میگم
-زود بیا خونه کارت دارم
-نمیام میرم مغازه کمک بابا
-برو اونجا میام حرف بزنیم
-باش قطع کردم و بردم رسوندمش همون جایی ک کاراموزی میکرد بعد رفتم مغازه و دیدم بابام با دوستش اونجاست و منم دیگه نرفتم کمک کنم رفتم بیرون و ی شب هم خونه عمم اینا خوابیدم تا مامانمو نبینم ک ببینه جرم میده : بعد ب خوبی و خوشی تموم شد فقط گاهی وقتا میپرسه باز با اون دختره دوستی ک میگم نع چرت بود ولی ممنون ک خوندینش.

نوشته: حامی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها