داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شریکم تو بازی شلم

سلام
اسم من حبیبه ست ،۳۵ سالمه و متاهل هستم و این داستان مربوط به چندسال پیشه،هرساله نزدیکهای نوروز خونه ی مادربزرگم جمع میشدیم و مراسم دورهمی داشتیم،خیلی خوش میگذشت و صفا میداد،امسال هم قرار بود با شوهرم رسول بریم خونه ی مادربزرگم که رسول گفت کسالت داره و مجبور شدم تنهایی برم،اومدم خونه ی مادربزرگم و توی کارهای پخت و پز و نظافت و… مشغول شدم،مشغول شستن میوه ها بودم که یکی از پشت محکم بغلم کرد،برگشتم دیدم مرجان ،دختر خالمه،همدیگرو بغل کردیم و بعد از احوالپرسی رفتیم توی اتاق خلوت شروع کردیم به درد و دل و غیبت کردن،با مرجان خیلی صمیمی بودم و همیشه تو مراسم باهم بودیم ،تازه نامزد کرده بود و قرار بود نامزدش و یکی از دوستای صمیمیش شب بیان اینجا و خیلی هیجان زده بود.

خلاصه شب شد و نامزد مرجان بیژن با دوستش که بعدا فهمیدم اسمش شایانه رسیدن خونه ی مادربزرگ،شام خوردیم و دورهم کلی خاطره گفتیم و لذت بردیم،بعدش چایی خوردیم و کم کم به دسته های کوچکتر تقسیم شدیم و بزرگترها رفتن پای بساط قلیون و بازی تخته و… من و مرجان و نامزد و دوستش هم رفتیم طبقه بالا و مشغول دیدن فیلم شدیم.مرجان و بیژن که زدن جاده خاکی و کلا مارو و فیلم رو فراموش کردن،منم مشغول فیلم بودم که شایان اومد لبخند زد و کنارم نشست،عینکی بود و ظاهر اراسته ای داشت،اروم و مودب بود و به خاطر همین زیاد احساس شرم و …بهم دست نداد ازاینکه یه غریبه کنارم نشسته.در مورد فیلم صحبت کردیم و دیدم مثل خودم عشقه فیلمه و خیلی اطلاعات داره،در این بین فهمیدم که ۲۵ سالشه و داره فوق لیسانس میخونه و همکلاسی بیژن هم هست،طرفهای ساعت یک شب فیلم تموم شد و تو همون اتاق تصمیم گرفتم بخوابم،من روی تخت بودم و بقیه هم روی صندلی نشسته بودن،من یه اخلاق بدی دارم که غیر از خونه ی خودم جای دیگه ای خوابم نمیبره،این بود که گوشی رو دراوردم و مشغول بازی شلم آنلاین شدم،زیاد شلوغ نبود و طول کشید تا چهار نفر بشیم،خواستم بازی رو شروع کنم که شایان گفت،ببخشید حبیبه خانوم دارین شلم بازی میکنین؟،گفتم اره،تو از کجا فهمیدی،اونم از شانسم میخواست شلم بازی کنه و عکس منو توی یکی از اتاق های بازی دیده بود از روی پروفایلم،گفت بیا باهم شریک بشیم و تقلب کنیم،منم با خنده قبول کردم،اومد کنارم نشست و به فاصله ی نزدیکی از هم گوشی ها رو کنار هم گرفتیم تا هر دو صفحه رو بتونیم ببینیم،بوی عطرش خیلی خوشبو بود و ادم رو یه جوری میکرد،با دوتا پسر پر ادعا بازی کردیم و انگیزه مون برای بردن چندبرابر شد،خیلی راحت با دیدن دستهای همدیگه بردیمشون و کلی خندیدیم،شایان هی وسط بازی تیکه مینداخت بهشون و از منم به خاطر بازی خوبم تشکر میکرد،بازی تموم شد و دیدم مرجان و بیژن نیستن،شایان هم با شیطنت گفت حتما رفتن خلوت کنن و عشق بازی،منم گفتم بعید نیست،شایان گفت نمیخوابی؟ منم گفتم خوابم نمیبره،اونم همین مشکلو داشت،گفت میرم آشپزخونه یه چیزی بخورم،چیزی لازم داری؟ منم گفتم یه لیوان اب،هوا یه خورده گرم بود و منم که تا اون موقع مانتو پوشیده بودم ،مانتوم رو درآوردم،زیرش یه تیشرت نازک پوشیده بودم،شایان اومد و با دیدن تیشرتم یه جوری نگام کرد،انگار محو تماشای بدنم شده بود،گفتم نمیخوای اب رو بهم بدی،اونم هول شد و با عجله خواست اب رو بهم بده که نصف لیوان ریخت تو لباسم،گفت ببخشید و از تو جیبش یه دستمال دراورد و بهم داد،منم چپ چپ نگاهش کردم و اخم کردم،گفت بازم ببخشید و خواست شب بخیر بگه که گفتم پیشم بمون ،حوصله ام سر رفته،اونم از خداخواسته قبول کرد،گفتم بریم مرجان بیژن و پیدا کنیم ببینیم چیکار میکنن،تو خونه گشتیم دنبالشون و بالاخره فهمیدم کجا رفتن،مخفیگاه همیشگی من و مرجان یعنی انباری،رفتیم تو حیاط و رسیدیم جلوی در انباری که از سر و صدا کاملا مشخص شد اونجان،اینکه در قفله ،هیچ شکی نبود،به شایان گفتم قلاب بگیر که از بالای در بتونم ببینمشون،اونم دستاش رو قلاب کرد و منو فرستاد بالا،دیدم مرجان و بیژن حسابی مشغولن،مرجان داشت ساک میزد و بیژن هم در یه عالم دیگه بود انگار خوشبخت ترین مرد روی زمینه، یهو بیژن بلند شد و مرجان رو به حالت چهار دست و پا نشوند رو زمین،رفت پشتش و شروع کرد خوردن کسش،بعد یه تف زد به کیرش و حسابی چربش کرد و کیرش رو کرد تو کس مرجان،(من دقیقا داشتم از پهلو میدیدم صحنه رو و کاملا دید داشتم به صحنه)،و شروع به تلمبه زدن کرد،یه نگاه به صورت مرجان انداختم،داشت حسابی لذت میبرد و لبش رو گاز میگرفت،با دیدن این صحنه منم حسابی حشری شدم،که یهو تو اون حالت تعادلمو از دست دادم و داشتم میفتادم که شایان به سختی منو گرفت،ولی خودش افتاد زمین و منم روش، سر و صدایی ایجاد نشد ولی کتف شایان انگار درد گرفته بود،کمکش کردم بلند شه و بردمش تو اتاقمون،نشوندمش روی تخت،لباسش رو دراوردم ،یه بدن معمولی داشت و هیچ مویی نداشت،حشرم دوباره داشت زیاد میشد، از توی یکی از کشوها پماد پیدا کردم و مالیدم به کتفش،وای چه پوست نرمی داشت،نگاهمون بهم گره خورد و زل زدیم بهم،دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و لبمو چسبوندم به لبش و شروع کردم لب گرفتن،اونم از من بدتر ادامه داد،با دست سالمش دست کرد تو موهام و نوازششون کرد،منم دستم بردم روی سینه اش و کم کم رفتم پایین،از روی شلوار کیرش رو لمس کردم،حسابی راست کرده بود،لباسمو دراوردم و با سوتین نشستیم و دوباره لب گرفتیم،با دستم دکمه ی شلوارش رو باز کردم ،اونم با دستش شلوارش رو خواست بکشه پایین،منم کمکش کردم و شورتش رو هم زدم کنار و کیرش رو گرفتم دستم،از مال شوهرم بزرگتر بود، محکم بوسیدمش و لبمو برداشتم از لبش و رفتم سراغ کیرش،حسابی مشغول شدم به خوردن کیرش و تخماش،تا اینکه دستش رو اورد روی سرم و گفت اینجوری بخوری زودی ابم میادا،بلند شدم و شلوارم رو دراوردم و با شورت و سوتین دراز کشیدم،اونم اومد روم،اول لب گرفت،بعد گردنم رو بوسید و رفت سروقت سینه هام،سوتینم رو دراورد و مشغول خوردن شد،منم موهاش رو چنگ میزدم و حسابی لذت میبردم، بعد از یه مدت که فک کردم خیلی طولانی شد،اروم رفت پایین تر تا به گنج واقعیش دست پیدا کنه شرتم رو با دندونش کشید پایین و شروع کرد به خوردن،منم اه و ناله ام شروع شد،انگشت اشاره اش رو کرد تو دهنم،منم مثل یه پستونک شروع کردم به مکیدن، بعد که کسم رو حسابی خورد و اماده ی عملیات کرد بهش گفتم یه لحظه وایسا،کنار تخت کیف مرجان رو دیدم،مطمئن بودم کاندوم داره تو کیفش،خوشبختانه راست میگفتم و یه کاندوم پیدا کردم و گذاشتم رو کیر شایان جونم، اونم پاهام رو باز کرد و منم قلابشون کردم به پشتش،کیرش رو بعد از چندبار مالوندن فرو کرد تو کسم،تو همون حالت هم لبشو اورد رو لبم و همزمان هم لب گرفت و تلمبه زد،وای که چه حالی میداد ،با دستام بغلش کردم و حسابی فشارش دادم،اونم با این کار شدت تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و با شدت بیشتری به کارش ادامه داد،دوس نداشتم اصلا تموم بشه این لحظه ولی یهو شایان بدنش منقبض شد و یه اهی کشید و سرعت تلمبه هاش کمتر شد و بالاخره افتاد روم،ارضا شده بود،کاندوم رو دراورد و روی تخت چند لحظه دراز کشید و بعد بلند شد و ماچم کرد و ازم تشکر کرد،منم گفتم قابلتو نداشت عزیزم،گفت هنوز تموم نشده و رفت سراغ کسم،دوباره شروع کرد به خوردن و اینبار زبونش رو میفرستاد تو و با چوچولم بازی میکرد،منم بالش رو گرفته بودم و گاز میزدم تا صدام شنیده نشه،اینقدر خورد و خورد تا اینکه منم ارضا شدم،اومد کنارم خوابید و گفت میشه یه بار دیگه بکنمت،کیرم دوباره راست شده،منم گفت همه اش مال خودته،کیرش رو اورد تو دهنم و منم دهنمو مثل غنچه کردم و اونم آروم عقب جلو میکرد،کیرش که حسابی راست شد،منو برگردوند و به حالت داگی استیل گذاشت،اصلا نپرسید از کون دادم یا نه،انگار فهمیده بود قبلا دادم،یه انگشتش رو فرستاد تو کونم و کم کم که سوراخم بازتر شد،دوتا انگشت کرد تو کونم،بعدش یه توف انداخت روی سوراخ کونم، و کیرش رو آروم فرو کرد توش، یه خورده دردم اومد ولی لذتش بیشتر از دردش بود،کم کم تلمبه زد و سرعتش رو بیشتر کرد،و بعد از چند دقیقه ابش اومد و خالی کرد تو کونم،همونجوری روم دراز کشید و قربون صدقه ام رفت،بعد بلند شد و لباساش رو پوشید و برام از یخچال اب اورد،منم تو این بین شلوار و تیشرتم رو پوشیدم و یکم خودمو تمیز کردم و ابو خوردم و دوباره نشستیم کنار هم انگار نه انگار اتفاقی افتاده،بعدش هم من رو تخت خوابیدم و اونم روی کف اتاق،۱۰ دقیقه بعد هم بیژن و مرجان اومدن تو اتاق ،مرجان میخندید و بیژن میگفت هیس. ،خوابن،مرجان اومد روتخت کنارم خوابید و بغلم کرد،صبح که بیدار شدم دیدم بیژن و شایان رفتن،مرجان هم حسابی خواب بود،گوشیم رو دراوردم بی اختیار رفتم تو بازی شلم،دیدم یه پیام تو قسمت پیام ها برام اومده،شایان جونم بود،گوشی رو بغل کردم و از ته دل خوشحال شدم و دوباره گرفتم خوابیدم.
پایان

نوشته: سرسی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها