داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

پشیمانی در دقیقه ۹۰

سلام به دوستان حشری
واسه شروع فعالیت تو این سایت یه خاطره ایی از دوران جوانی بگم بلکه دوستان گرز به دست انرژی بگیرن
من امیرم قد ۱۸۰ وزنم ۷۵ عشق باشگاه و از نوجوانی علاقه به هیکل درست کردن داشتم
البته زیاد موفق نبودم اما اون موقع هیکل ورزشکاری داشتم عاشق فوتسال بودم هر روز یه سالنی پلاس بودم
من یه دهه شصتی فلک زده که هم کار میکردم هم درس میخوندم اون موقع شاگردی میکردم حدودا ۲۰ الی ۲۲ سالم بود که دیگه فوتو فن کارو بلد شدم یه مغازه یه جایی اجاره کردم و مشغول کارای مرتبط با برق شدم تک و توک مشتری مغازه ایی داشتم اما خرده کاری تو خونه ها زیاد میرفتم تعمیر مهتابی یا نصب لامب رفع اتصالی نصب ایفون و امثال این تو بعضی خونه ها یه داستان هایی به وجود می اومد که یکیشو براتون میگم

قبل از هرچیزی همه دهه شصتی ها کوناشونو دادن کوناشونم کردن خیلی هاشون از سن پایین علاقمند شدن به سکس
واسه همین جق زیاد میزدن و زیاده روی تو امور جنسی باعث شد رشد کیراشون بسوزه اکثرا زیر ۱۶ سانت کیر دارن چون انقلاب شده بود و سوراخی نبود فرو کنن توش
بچه های اوایل دهه ۴۰ ۵۰ اکثرا گرز رستم دارن بلاخره شاه به فکر ابول رعیتش هم بود واسه همین به ماها میگن نسل سوخته

خب فکرو ذهنمون بیشتر دختربازیو کردن بود مخصوصا تو اون سن الان تو سن سیو چندسالگی شدیم کوله باری از تجربه زنو ببینیم تا تهش میخونیم چندچنده دوستان هم ردیف ما میدونن چی میگم
یه خانمی اومد مغازه گفت پسرم برقمون قطعو وصل میشه زنگ زدم اداره برق اومدن دیدن گفتن از داخل ساختمانه باید برقکار بیاری ادرسو گرفتم گفتم قبل تاریکی میام رفتم خونشون یه اپارتمان ۱۲ واحده بود از این ساختمان های بساز بنداز که هیچیش مثل ادم نبود رفتیمو مشغول شدیم یه چندساعتی دنبال ایراد بودمو که دیگه هوا تاریک شد پیرزنه هم هیچ وسیله روشنایی نداشت رفت از در واحد روبه روش چراغ شارژی گرفت ما هم بلاخره ایرادو درست کردیم جمعو جور کردیمو اومدیم بیرون خانمه داشت حساب کتاب مارو میکرد خیلی چونه میزد منم زیر بار نمیرفتم تا سروصدامون همسایه که چراغ داده بودو کشوند بیرون اقاهه هم اومد کمک پیرزنه تو تخفیف تو همین حین گفت ایفونم کار میکنی؟ گفتم بله
گفت یه تخفیف به حاج خانم بده بیا ایفون ماروهم نگاه کن دیگه کوتاه اومدمو رفتیم داخل خونه یه اجمالی بررسی کردم گفتم باید گوشی رو ببرم مغازه درستش کنم
میدونستم گوشی سالمه اما واسه این که کار از دستم نپره باید زخمیش میکردم شمارشو گرفتم فردا صبح بهش زنگ زدم گفتم گوشیت سالمه سیمکشی خرابه.
دوستان فنی میدونن سیم کشی هم تو بهترین حالتش الافی زیاد داره اونم اون زمان ایفون ها معمولی صوتی بود هر ایفون ۷ رشته سیم میخورد معمولا دوبل میکردن میشد ۱۴ رشته
به مشتری گفتم باید زود بیام تا قبل از تاریکی تموم شه گفت برو بچه ها خونه هستن ما هم رفتیم زنگ همون پیرزن دیشبی رو زدم گفتم واسه ایفون همسایت امدم دروباز کرد رفتم پشت در مشتری زنگ زدم یه خانم با یه چادر سفید کاملا رو گرفته درو باز کرد رفتم داخل دروباز گذاشتم گوشی ایفونو بستم اهمترو لوازمو اماده کردم برم سیما رو چک کنم
تا اینجا همه چی طبیعی بود یه خانم خونه دار با حجاب کامل رو مبل نشسته بود گاهی هم وامیستاد منو میپاید که چیزی لابد بلند نکنم که بعدا فهمیدم نگاهاش معنی خاصی داشت
من یکی دوبار بهش نگاه کردم دیگه نگاه نکردم رفتم پایین جعبه سیما رو باز کردم فشارم افتاد چند ده تا سیم نازک رنگارنگ گلوله شده جلوم بود صد رحمت به تارعنکوبت
سیم کشی قدیمی فرسوده یه اشتباه کوچیک میکردی قطع میشد به مکافات می افتادم
رفتم بالا موضوع رو به خانمش گفتم جالبش اینجا بود نمیتونست تو چشام نگاه کنه یه جورایی هول میشد اونم زنگ زد به اقاش خلاصه قرار بر این شد سیما رو مرتب کنم ترمینال کشی کنم
یه چند روزی کار میبرد روز اول تموم شد شماره تلفن خونه رو از خانمه گرفتم ایفون قطعه مزاحم همسایه ها نشم زنگ بزنم بیاد دروباز کنه
صبحش رفتم یه سلام گرمو نرمی کردم یه نکته جدید نظرمو جلب کرد دیگه چادرشو سفتو سخت نگرفته بود به قول ما باد میداد اینبار برام چایی دم کرد موقعی که تو خونش کار داشتم کم کم یخش واشده بود حرفم میزدیم منم دائم در حال رفتو امد بودم از خانه به پارکینگ
شوهرش ساعت دونیم اومد من تو خونه بودم دیدم سریع چادرشو جمعو جور کرد رو گرفت سریع دوزاریم افتاد روز سوم دیگه اخرین روز بود کار جمع میشد البته همه چی بستگی داشت به اون روز که مشخص بشه توهم زدم یا حدسم درسته که اگه حدسم درست بود طولش میدادم
فردا هم رفتم رسیدم زنگ زدم اومد پایین درو باز کرد یه برقی تو چشاش بود چادرشو رو گرفته بود با یه لبخندی جفتمون احوالپرسی کردیمو اون از پله رفت بالا هیکل متوسطی داشت ولی طوری از پله میرفت بالا که کونش مثل دمبه گوسفند چپو راست میرفت
رفتیم داخل واحد چادر از سرش انداخت رو شانه هاش شال داشت چادرم باز یه استین حلقه ایی پوشیده بود با یه شلوار لی تنگ اینقدر سینهاش بزرگ بود لباسشو بلند کرده بود تو یه شرایط ایستادنش بدنشو فاصله ناف تا شلوارو میشد دید
دیگه کامل متوجه شده بود من دیدش میزنم ماهواره رو روشن کرد اون موقع زیاد ماهواره باب نبود من هنوز هنگ بودم با اینکه یه حدسایی زده بودم اما انتظارشو نداشتم قشنگ کوصش میخارید منم تا شوهرش بیاد الکی خودمو اونجا مشغول کردم باهم حرف میزدیم شهوتو تو چشماش میدیدم اونم حتما همین حسو به من داشت دیگه نزدیک تر شده بود راحت تر حرف میزد منم موقعیتو غنیمت شمردم گهگاهی ازش درخواست میکردم مثلا اهمترو نگه داره من تست کنم یا سرسیمو نگه داره اروم اروم مثلا تصادفی دستامو به دستاش میمالوندم گاهی شونه هامون بهم میخورد دیگه فضای کاملا انجمن کیر تو کس بود اونجا منتها هردومون جرات کاری نداشتیم
صدای ماشین شوهرو شنید سریع رفت تو اتاق دو دقیقه نشد با دامن و همون سبک چادر روز اول شد منم یه خورده دیگه تو پارکینگ کار کردم بقیه کارو انداختم واسه فردا
احتمال دادم فردا خبرایی هست یه خورده به خودم رسیدم
صبح موقع رفتنم اسپری زدم رفتم دیگه پایین نیومد کلیدو از پنجره انداخت به محض اینکه در واحدو باز کرد چشام داشت از حلقه در می اومد ارایش کرده بدون اینبار همون استین حلقه ایی با یه شلوارک کوتاه تنگ که چاک کوصش قشنگ تابلو بود چادرشم باز باز با یه لبخند خوش امدگویی کرد بدن قشنگی داشت سینه های بزرگش خیلی تو چشم بود شکمش صاف بود یکم رون هاش کلفت تر به نظر میرسید
منم پیش خودم گفتم این ناکسم خودشو اماده کرده یکم مشغول شدم الکی چون اونجا کاریم نداشتم هی میومد پشت سرم سمت چپم راستم حرفای کسشعر میزد کارتون واقعن سخته کمکی چیزی میخوای بگو از این حرفا من تابحال تو این موقعیت قرار نگرفته بودم که اینقدر شرایط حاد باشه پیشانیم عرق کرده بود وقت تلف میکردم که تیر خلاصو زد
رفت شربت البالو اورد خیلی بهم نزدیک شد بعد مثلا خواست ابزار منو نگه داره تا من شربتمو بخورم از عمد مثلا اتفاقی سینهاشو میساوند به شونه هام کیرم دیگه مست شده بود شلوارمم تنگ بود حسابی تابلو بود
این پرسه چند ساعتی طول کشید تا به اینجا برسه خیلی دوست داشتم بکنمش اما تابحال زن شوهردار نکرده بودم و احساس گناه میکردم یاد یکی از همکارام افتادم که شوهره دوربین کار گزاشته بود و به فنا رفته بود پشیمون شدم رفتم پایین سریع کارمو تموم کردم منتظر موندم تا شوهره بیاد حساب کتابو کردو زدم بیرون شما هم قلاف کنید موقعیتش نبود😁

نوشته: امیر گرگانی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها