داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

یک شب در خانه زندایی

خب سلام داستان از اونجایی شروع شد که من ۱۵ سال داشتم یعنی ۴ سال قبل
ما رفته بودیم خونه زنداییم برای عید دیدنی و ما تا ساعت ۱ شب اونجا موندیم همه که خواستیم بریم من رفتم به مامانم گفتم لطفا بزار این شبو بمونم اینجا
زندایی منم یجور خاصی چشماش برق زد و خوشحال شد و رفت به مامانم گفت بزار این بمونه.
اخرش با کلی اصرار گفت باشه
من خداحافظی کردم و اومدم همین که درو بستیم زنداییم بهم لباس و شلوار داد گفت برو لباساتو عوض کن منم عوض کردم
وقتی برگشتم دیدم زنداییم دراز کشیده روی مبل و پاهاشو دارز کرده منش نشسته بودم روی صندلی کنارش یک لحظه که برگشتم زیباترین پاهای عمرم رو دیدم واقعا باور نکردنی بود من از بچگی به پاهای خانم ها علاقه داشتم و الا که بزرگ شدم بیشتر با فوت فتیش اشنا شدم و اون پاها بهترین پاهای عمرم بود من که همینجوری محو پاهای زنداییم یودم یهو گفت:(دوستشون داری؟)
من یهم ترسیدم و هول شدم و گفتم:(چی رو میگید زندایی؟)
یهو برگشت و گفت:(لاستیک های ماشین ها توی تلوزیون)
منم که پشمام ربخته بود گفتم:(ار… اره خیلی خوبن)
زنداییم یه پوزخنده ریزی زدو رفت روی یه مبل دیگه نشست و پاهاشو به طرف من گرفت و مثلا دراز کشیده بود کف پاهاش از پاشنه تا انگشتای پاش یه رنگ نارنجی تند بود(زنداییم عادت داشت توی خونه هم جوراب بپوشه و شبا دربیارع)
من گوشیمو دراوردم و مثلا که داشتم با گوشیم بازی میکردم داشتک از پاهای زنداییم عکس میگرفتم
وقتی شب که خواستیم بخوابیم منو داییم روی زمین خوابیدیم و زنداییم و دخترداییم رفتن توی تخت بخوابن
وقتی داییم خوابید من خوابم نبرد رفتم روی مبل دراز کشیدم و به عکس پاهای زنداییم نگاه کردم و جق زدم اومدم که بخوابم یهو فکر لیسیدن پاهای زنداییم اومد به فکرم و دوباره کیرم شق کرد
ساعت ۴و نیم شب بود من داشتم جق میزدم که یهو صدای زنداییم رو شنیدم که گفت:(تو هنوز نخوابیدی؟؟)
منم رسما سکته رو درجا زدم یه متر پریدم هوا بعدش گفتم نه زندایی خوابم نبرده
بعدش گفت:(زود بخواب که فردا کلی کار داریم) بعد یه چشمک زدو رفت
منم که دیگه کیرم خوابید رفتم که بخوابم گفتم بزار الارم بزارم یکم بعد بیدلر بشم برم پاهای زنداییم رو ببینم
ساعت ۵و نیم بود بیدار سدم رفتم دیدم داییم بیدار شده با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:(دایی تو چرا بیدار شدی چرا الارم گذاشته بودی؟)
منم گفتم،:(نه دایی جان انگار اشتباهی دستم خورده بود برای همین)
همین رو گفتم و خوابیدم.
صبح فردا زود بیدار سدم و دیدم داییم خونه نیست فتم زنداییم رو ببینم که دیدم مثل چی افتاده و خوابیده
از خواشحالی میخواستم جیغ بزنم رفتم سمتش و پتوش رو یکم کشیدم اونور پاهاش ذو که دیدم کیرم رفت هوا یکم میترسیدم لیس بزنم چون هی میکفتم که الا بیدار میشه بدبخت میشم.
یه لیس زدم و رفتم کنار دیدم بیدار نشد پس رفتم دوباره لیس زدم بازم بیدار نشد من که دیگه شلوارم داشت سوراخ میشد اول شلوارمو دراوردم بعد کف پاهاشو حسابی لیس زدم خیلی طعم خوبی داشت اصلا نمیشد توصیفش کرد ولی اصلا بود نمیداد لای انگشتاش رو خوردم از پاهاش داشت فقط اب دهنم میچکید ولی دلم نمیومد ولش کنم پاهاش خیلی کشیده و جذاب بود بعد که دوباره یکم انگشتاش رو خوردم رفتک سراغ دخترش.
دخترشم ۱۲ یا ۱۳ سال داشت ولی پاهاش خیای ناز و کوچیک یودن اونم یه لیس زدمو کیرمو گذاشتم لایه پاهاش یکم بالا پایین کردم و دیدم بیدار نشد دخترش خوابش خیلی سنگین بود
همینجچری داشتم میمالبدم که گفتم بزار یکم هم روی پای زنداییم بمالم
همین که کیرمو گذاشتم روی پاش یه تکون خورد و پشت رو شد منم از ترس دیگه دست نزدم و رفتم دستشویی یکم مالیدم و ابم اومد ریختم توی سینک و تمیز کردمو رفتم بعد دیدم داییم اومد گفت رفته بودم از اون طرف کوچه نون بخرم صفش طولانی بود
ما رفتیم بیرون و کشتیم و…
شب برگشتیم خونه مامان و بابا و مامان بزرگم هم اومده بودن همین که رسیدیم زنداییم رفت دم گوشی به داییم یچیزی کفت هردوتاشون خندیدن
تنها کلمه ای که شنیدم ازشون اون بود زنداییم گفت داشت میزد
من کلی ترسیدم و مو به تنم سیخ شد بعد یه نگاهی به من کردنو رفتن ماهم برگشتیم خونمون.

امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید اگه بد بود چون اولین داستانم یود اگه هم خوشت نیومد صفحه رو ببند و برو یه چیز دیگه بخون و کامنتهای کسشر نذار

نوشته: امیر

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها