داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کون دادن پرستو

سلام دوستان ديروز يه داستان داشتم ميخوندم خيلي باحال بود فرستادم تا همه حالشو ببريد:

تقريباء دوسال ازازدواج من وپرستو گذشته بود بايد بگم من عاشق پرستو شده بودم و پس از يک دوره تقريباً يکساله باهم ازدواج کرديم ، پرستوخيلي زيبا وتودل برو، باپوستي سفيد، صاف وصيقلي وخيلي خوش هيکل ، کون برجسته، گردوقلمبه وخيلي خوش فرم که مثل يک تيکه جواهرتراشيده شده ميدرخشيد ، کوس پف کرده وکمي گوشتي، سينه هاي سربالا وسفت !!
واقعاً برجستگيهاي متناسب بدنش کيرهمه را بلند ميکنه منم عاشق همين زيبائي شدم ودل باو باختم ، او دوسال ازمن کوچيکتروحدود27 سال سن داره، توي اين دوسال ازدواج خيلي باهم سکس داشتيم ومن حسابي ازاوکامياب شده ام چون کون گوشتي وبرجسته وکمر نسبتا باريکي داره بهمين لحاظ وقتي مانتو کمرتنگ ميپوشه برجستگي وگردي کونش ازروي مانتو بخوبي دلبري ميکنه و حرکت ژله اي لمبراي کونش، همه چشمهارابه دنبال خودش ميکشونه!!……
اين زيبائي وتناسب هيکل، منو عاشق اوکردوچون خودمنهم هيکل متناسب وورزيده اي دارم
وازنظرمالي نيزمرفه بودم خيلي زودتوانستم او وخانواده اش رابراي اين وصلت راضي کنم
… دردوران نامزدي چون نميخواستم پرده شوبردارم، بارضايت خودش اورااز کون ميکردم
به همين دليل بعدازازدواج هم چون هردومون ديگه باين کارعادت کرده بوديم و خيلي خوب
همديگه را ارضاء ميکرديم روي همين اصل بعدازشروع زندگي مشترکمون نيز بکارمون ادامه
داديم وخوشبختانه ماهيچه حلقوي کونش همچنان تنگي اوليه اش را حفظ کرده بود، براي
همين هم گائيدن کون تنگ وسفيدش خيلي برام لذتبخش وهيجان انگيزه، اونم چون عطش
اشتياق ولذت بردن ديوانه وارمنوهنگام گائيدنش ميبينه همواره وباطيب
خاطرابتدابانمايش رقص کون وياپوشيدن انواع شورتهاي سکسي وتکون دادن لنبراي ژله ايش
، کارراشروع ميکنه وچون تواين کار حرفه اي شده خيلي راحت نظر منوبه کونش جلب ميکنه
وموقع دادن هم حسابي حال ميده وخودش هم حال ميکنه طوريکه گاهي وقتها که از محل
کاربخونه ميام ميبينم شلوارک تنگ وچسبوني پوشيده وکون برجسته وگوشتيشو با رونهاي
بهم چسبيده و خوش تراش ومرمرينشو بيرون انداخته وتا اونجا که براش ممکنه
کونشوقرميده وميچرخونه وطوري جلوم راه ميره که لنبراي کونش حالت لرزونکو پيداميکنه!!
وباهرقدم که برميداره نوبتي بالا وپائين ميرن ، و سعي ميکنه هرچه بهتروبيشتر زيبائي
کونشو نشون من بده ومنوحشري کنه، منم که عاشق اين کون گردوقلمبه هستم با ديدنش ضمن
اينکه خستگي کار از تنم در ميره حسابي شق ميکنم ودوزاريم ميفته که بعله!..
پرستوخانم امشب هم هوس دادن کون کرده، واقعاً هم درهمچومواقع برام سنگ تمام ميزاره
وهرباربايک شکل و پوزيشني نوباکون دادنش منوبيش از پيش راضي و خودشو ارضاء ميکنه
وطوري بهم کون ميده که هميشه وهرشب گائيدنش برام يک ترو تازه گي خاص داره ، براي
همين هم هرچي ميکنمش سيرنميشم……. اونم ازکون دادنش پشيمون نميشه!!

يک شب که داشتم باکونش حال ميکردم، اودمرخوابيده بودومن هم افتاده بودم روش ، يک
دونه متکاهم گذاشته بودم زير شکمش و تا خايه توکونش کرده بودم … وآخ واوخش دنيا
رابرداشته بود ، همينطورکه ازش لب ميگرفتم وتلمبه ميزدم درعين حال باهم حرفهاي
عاشقانه وتحريک کننده نجوا ميکرديم……… يهوفکربکري به نظرم رسيد سريع بهش گفتم
: پاشوهمينطوري بريم جلوآئينه ، دوست دارم ببينم چه شکلي کون ميدي؟ ومن چه جوري
کونت ميزارم؟…!! ولي طوري پاشو که کيرم ازکون سفيد ونازت درنياد…!!..

يکدفعه يک تکون بخودش دادوگفت : امير؟… ديگه …چيکارکنيم؟… ميخواي بريم جلوپنجره
يا روپشت بوم؟… بهترنيست؟…

گفتم : عزيزم …. پاشو … ميخوام باهات عشق کنم…. توکه ازاين فکرا نميکردي؟ آيا
تاحالا شده يک ايده بد بهت بدم ؟…چرا خودتو لوس ميکني؟… پاشوعزيزم……

وقتي جلوي آئينه تمام قد رسيديم براي اولين بار بود که تصويرواقعي گائيدن ازکون او
راميديدم، درآن لحظه با چشمان دريده وپرازشهوت به وضوح ميديدم که زن من يعني پرستو
چگونه داره کون ميده وچطورپشت اون جام شيشه اي يکنفرداره حريصانه اونواز کون ميکنه!!…
ديدن اين صحنه ونحوه گائيدنش خيلي برام جالب وروًيائي بود، وقتي ازتوي آئينه نگاه
به کون قنبل شده اش ميکردم خيلي بزرگتروسفيدترازحد معمول به نظر ميومد، از ديدن اون
کون گنده وسفيد برفي چنان حشري شدم که ديوانه وارتلمبه ميزدم… هيچي حاليم نبود…
فقط وفقط دوست داشتم کون بکنم اونم اون کون سفيد وقلمبه اي که اون طرف بودو يک
نفرداشت وحشيانه ميکردش…… مشتاقانه دوست داشتم اون يکنفررا ميزدم کنار ومن
کيرموميگذاشتم جاي کيرداغش که اونو پرازآبمني کرده!!.. چون قدرت اين کاررانداشتم…
باخوشونت ناشي از شهوت پرستوررا دولاکردم وباتمام قدرتي که داشتم ميکردمش و
بافشارعجيبي کيرم تاته توکونش ميکردم طوريکه پرستوازدرد فرياد ميکشيدوجيغ ميزد …
دريکي ازدفعات که کشيدم بيرون تا محکمتربه تپونم توکونش ، کونش چنان روي کيرم ناله
کرد که رعشه دل پذيري تمام وجودم رامسخ کرد!!!… يک حالت خلسه بهم دست داد، سست
شدم …!! اين اولين باري بودکه پرستو روي کيرم ميگوزيد…! …کمي خجالت کشيد…. ولي
درعوض من چه شوروحالي پيداکردم … پشت سرهم تشويقش ميکردم که اگرميتونه تکرارکنه
ولي نتونست يا نخواست نميدونم ….

آنشب من وپرستوجلوي آئينه خيلي حال کرديم وچون براي اولين باربود که کون دادن پرستو
را ميديدم، مخصوصاً وقتي تصوير خودمو ازناف به پائين ميديدم در فانتزي ذهنم اين
تصوربوجود ميومد که کس ديگه اي داره کون پرستو ميزاره خيلي لذت بردم وحال کردم ؛
آنشب باوجود اينکه دوبار جلوي آئينه آبم اومد!! … ولي فانتزي کون دادن وگائيدنش
ازخيالم دور نميشد طوريکه فرداي آنروز توي اداره ، تا پايان وقت کيرم شق بود وهمه
اش توفکراون صحنه روًيائي بودم که شب گذشته توي آئينه ديده بودم ودرخيال ميديدم
چگونه يکي داره روبروم زنموحريصانه ازکون ميکنه!!… چه صحنه جالبي !!… پرستو دمر
خوابيده ياکونشو قنبل کرده ويکي روش خوابيده وداره اونو ميکنه !!…. اونم چه کوني
، کون سفيد وخوش ترکيب پرستو!!! … واي که اززور شهوت داشتم ميترکيدم…!!!

شب که اومدم خونه ، پرستو را بايک شلواراستريج چسبون با کوني برجسته وگرد ديدم بهش
گفتم : خوب عزيزم خوبي؟؟… ديشب چه جور بود؟ خوب بود ؟ من که هنوز از ديشب تا حالا
توکفم … توچطور؟؟

کمي قرمزشدو گفت :مرسي اميرجون ديشب خيلي خسته وسست شدم براي همين هم خيلي راحت
خوابيدم طوريکه صبح نفهميدم کي پاشدي ورفتي اداره ؟

همين طور که حرف ميزديم ، پرستوهم ميز شامو حاضر ميکرد گاهاً هم که پشتشو بمن ميکرد
، طبق عادت هميشگي کونشو يه قري ميداد وسعي ميکرد منو حشري کنه، منم که از ديشب
هنوز فانتزي کون دادنش تو ذهنم بود حسابي شق کرده بودم ، اونم وقتي بزرگي کيرمواز
روي شلوارکم ديد حين چيدن بشقابها روي ميز، کونش را به کيرم ميمالوند وگاهاًلحظه اي
همان جا نگرش ميداشت وحال ميداد…… بعدازصرف شام که نفهميدم چي خوردم، سريع باکمک
پرستو ميزراجمع کرديم ويک مسواک زديم ورفتيم تو اطاق خواب ولخت شديم وپريديم توبغل
هم ، درحاليکه ازش لب ميگرفتم و با انگشت سوراخ کونشوخيلي آروم مالش ميدادم توگوشش
گفتم : ديشب جلوي آئينه خيلي حشري شدم وحال کردم، مرسي عزيزم … هميشه هم اين توئي
که اين حالو بمن ميدي!! …. نميدونم توچي؟ خوشت اومد؟ … حال کردي يانه؟.!!…

پرستومثل اينکه ازگوزيدن ديشبش روکيرم خجالت ميکشيد،صورتشوکمي رو به پائين کردوخيلي
يواش……

گفت: امير جون منم ديشب وقتي اون حالت هيجان وپرشورتو رانگاه ميکردم که چطورباحرص و
ولع ودرعين حال عاشقانه داري منوارضاء ميکني!! … وباسنمو سفت گرفتي توبغل و
باحرکاتي موزون اما محکم عقب جلو ميکني … خيلي حال کردم!!… مخصوصاً وقتي
تصويرتوراازناف به پائين ديدم ازبس شهوتي شده بودم که اگرناراحت نشي! بايد بگم
بنظرم اومد يکي ديگه غيرازتو داره منو…… برا همين هم از حال رفتم…!! … ولي
باردوم چيزت خيلي کلفت شده بودحس ميکردم کلاهکش بادکرده، طوريکه داشتم جر ميخوردم…….
موقع تلمبه زدن باوجوداينکه دردداشتم ولي حسابي حال کردم چون توش خيلي ميخاريد….کلاهکش
موقع تلمبه زدن نميدونم اون تو به چي ميخورد که رعشه بهم دست ميدادبراي همين….
زود ارضاء و سست وبيحال شدم………!!

درحاليکه اونو سفت توبغلم فشارميدادم وزبونم تودهنش وانگشتم را توسوراخ داغ کونش
کرده بودم…….

گفتم : منم وقتي توآئينه ديدم چطوريک نفراون کون سفيدوخوشگلتو ، توبغل گرفته و داره
ميکنه خيلي حشري شدم …. راستش امروز از صبح تا حالا همش تو فکراين کون قلمبه
وداغت بودم …… هيچ زماني اين همه براي کون سفيدوتنگت حشري نشده بودم …

احساس کردم باحرف زدنم پرستو داره داغ ميشه وسوراخ کونش داره باز وبسته ميشه …
درحاليکه تقريباً يه بند انگشتم تو کونش بود… شروع کرد کونشو تکون دادن وبا سوراخ
کونش انگشتم گازگرفتن…. خيلي يواش گفت : اميربااين حرفات دارم يک حالي ميشم…
واي نفسم داره بند مياد…. سردم شده …… منو بيشتربخودت فشاربده…. مثل ديشب
بغلم کن…… واي که دارم ميميرم امير!!……. من زن بدي شدم ؟… نه؟…. يادمه
تودبيرستان بعضي بچه ها ميگفتن فلا ن دوستشون کونيه!!…… وقتي خوب ميپرسيدم
ميگفتن يعني خيلي کون ميده !!.. اون موقع منظورشونوخوب درک نميکردم… ونميفهميدم ؟
يعني چي؟؟… حالا …امير… يعني من بااين کارکه توباهام ميکني !! … کو…!! شدم؟…

گفتم : عزيزم اين حرفا چيه ميزني؟…… ما زن وشوهريم…. چه ربطي داره….
توبهتريني برا من ….

خودشو بيشتر بهم چسبوندوبالحن تحريک کننده اي ……

گفت: پس اگرامشب خواستي کاري کني !! ديگه نريم جلواون آئينه قديه… خوب؟…آئينه
ميز توالت بهتره……. چون کوچيکتره……!..

باشيطنت ودر حاليکه تمام وجودم پرازشهوت شده بود وکيرم داشت ازشقي ميترکيد…….

گفتم : چراازآئينه ميز توالت که کوچيکتره ؟…. قديه که خيلي بهتره ؟ هم بزرگتره
وهم بهترهمه جاراميبينيم!!..

پرستودرحاليکه سفت بهم چسبيده وکمي قرمز شده بود……

گفت : نميدونم؟ !! دوست دارم صورتامون پيدا نباشن… فقط پائين تنهامون پيدا باشن
…… مخصوصاً وقتي ازپشت اون کاررا باهام ميکني!!.. مثل ديشب!!!.. وهي ميري ومياي
وتلمبه ميزني …… خيلي باز ميشم!!.. همش تقصير توئه که اين کارارا باهام ميکني
؟…

درحاليکه اونوازکون توبغل گرفته وسينه هاي سفت وسربالاشو ميمالوندم گفتم : عزيزم…
تو برام بهترين زن دنيا هستي …… هرطور توبگي وبخواي منم همون کاروميکنم ….
ميدوني که من کشته اون دنبتم!! … ورفتيم جلوي آئينه ميز توالت…… وقتي دولاشدو
کونشو قنبل کرد ديدم اطراف سوراخ کونش قرمزه…… کمي هم پفکي ورم کرده!!.. وتنگتر
به نظر ميرسه، براي ليس زدن سوراخ کونش داغ شده بودم …. براي اولين بارحريصانه
شروع کردم بازبونم اونو ليس زدن!… باهرليس دنيائي لذت ميبردم… ازاينکه کون زنم
گشاد نشده وهنوز مانند ايام دختريش تنگ وداغه ، خيلي حال ميکردم …. وخيلي خوشحال
بودم!… بعدازچند ليس بلند نوک زبونمو فشاردادم توسوراخ کونش !… ماهيجه حلقه
کونش جواب داد وباز وبسته شدهمينطورکه زبونموفشارميدادم اونم بازي کردنشوادامه داد….
صداي ناله پرستو بلندشده بود …. خوب باتفم اونو خيس کردم و… سرکيرمو که حالا
مثل گرز شده بود تف زدم واونودرسوراخ کونش گذاشتم وبادودست آبگاهشو گرفتم وکونشو به
طرف کيرم کشيدم و فشار دادم ولي تنگي کونش مانع ميشدکه کيرم بره تو…. انگشتم کردم
دهنم واونو خوب با تف خيس کردم… ومالوندم درکونش وشروع کردم باانگشت ماهيچه
دورسوراخ کونشو مالش دادن ،ازپرستو خواستم خودشو شل کنه تابتونم راحت تراونوبازکنم
……

همين طورکه بدن ومخصوصاً کون داغشو بطرف خودم وکيرم ميکشوندم پرستو ناله اي
کردو……

گفت : اوخ …اميراين همه مدت سال با پشتم بازي کردي چرابازنميشه؟ وهنوزدرد
داره؟…. ولي دردشو دوست دارم!!…. الا نم توش ميخواره… اونوبمال…
سوراخشوبمال .!… امير…… اوه….اوخ….

درحاليکه سگي بهش چسبيده بودم …آروم…آروم کيرمو تا خايه کردم توکون تنگ وداغش
……. واي… سرتاسرکونش دل ميزد حس کردم جداره وغشاء کونش مثل يک کاندوم روکيرم
کشيده شده … وماهيچه حلقوي وسط کونش سفت کمرکيرمو گرفته … اومدم تلمبه بزنم ولي
پرستوسفت کونشو بهم چسبوند و………

گفت : نه تکون نخور…اوف… بزارهمين جا باشه…… تکون نخور… گيرکرده!!… …
خيلي بازشدم…!!.. اوه… درد داره ولي خوبه!!…… امير سفت بهم بچسب…. سفت …
…آهان… منوبکش طرف خودت… يک کم شکافشو باز کن تالبه ش بيادبيرون!… پاهامو
باز ميکنم …اونو بيشتر بکن تو…. واي … چه… درد خوبي !.. آهان … دارم وا
ميشم…. اوه دارم ازلذت ميميرم…. امير خوبه؟ خوشت مياد؟….!!!.. اوه… چرا
گيرکرده وتکون نميخوره؟…… من دارم يه حالي ميشم؟!!….

من هم از لذت وشهوت دست کمي ازاونداشتم… دل زدن وبازي کردن ماهيچه حلقوي کونش
ازيک طرف وحالت مکندگي کونش از طرف ديگه کيرمو به حد اعلاي کلفتي رسانده بود تمامي
پوسته دروني کونش به کيرم چسبيده و قفل کرده بود … داغ داغ…اين داغي وگرمي کونش
تمام وجودمو ميسوزوند…. ولذت بهم ميداد…… دستامو دور شکم صاف ونرمش حلقه کرده
بودم وسفت بطرف خودم وکيرم کشيده بودم وتکون نميخوردم…. هردومون همونطور وتوهمون
حالت بي حرکت مونده بوديم وحال ميکرديم…… نميدونم چه مدت تواون حالت مونده
بوديم؟…… ولي براي تغيير پوزيشن شروع کردم بازبونم پشت گردنشو ليسيدن …….
آهسته بيخ گوشش……………

گفتم:……

گفتم : پرستوجان ! منم ازديشب بعدازديدن تصويرانجمن کیر تو کس کون دادنت توي آئينه بقدري
شهوتي وحشري شدم که نگو ، راستي اگريک پيشنهاد بهت بدم قبول ميکني؟ ولي بايد قول
بدي راستش بگي ، خوب ؟ ميخوام به بينم نظرت چيه ؟….

پرستو درحاليکه کونشوکه قفل کرده بود توبغلم تکون ميدادبايک حالت آه وناله حاکي
ازشهوت توام باهيجان گفت : بگواگرجالب باشه حتماً قبول ميکنم…… منم دوست دارم
بيشتر حال کنم …!..

گفتم : خوب تو آئينه نگاه کن ببين !!…. الان فقط تصويرکامل توکه زانو زدي وکونت
توبغل منه و نيم تنه پائين من که دارم کونت ميزارم ديده ميشه …. ببين … ديدي ؟
!!…… چه صحنه جالب وديدني وانجمن کیر تو کسه …اوف.!…….

پرستوهمانطورکه به آئينه چشم دوخته بودکمي کونشو جلوکشيدو……

گفت : اميرجون… يه کم بکش بيرون دوباره بافشاربکن تو…!… دارم به اوج ميرسم
…!.. اوف!..خوب… بگو… دارم ميببنم وميشنووم……!…… اين صحنه توآئينه خيلي
گرفتتم.!! … خوب بگو؟……

گفتم : دوست داري يه تنوعي بهتر به اين کاربديم…. خيلي جالب ميشه…!.. من که
تمام فکروذهنم شده اون….!!..

پرستودرحاليکه آروم عقب جلوميکردودستاشو رو لبه ميز توالت جابجاميکرد….

گفت : بايد پيشنهاد خوب وجالبي باشه که اينقدر مزمزه اش ميکني؟… بگو حتماً منم
خوشم ميآد……

گفتم :… ببين… دوست داري تواين حالت غيرازمن يک نفرديگه هم باشه…!!.. که اونم
همينطور جلوي من تورااز ……!!!….

پرستو يه تکون خوردوبازحمت سرشو به عقب برگردوند وپريد توحرفم و

گفت : امير؟؟؟!!! ….منظورت چيه…؟….

گفتم : به بين اين فقط يک پيشنهاده …!!.. بزار حرفمو بزنم وتموم کنم…. کمي هم
حوصله کن ميتوني روپيشنهادم فکرکني… اگه نخواستي …هيچي….

پرستوحرکتشو تندترکردوگفت : خوب بگو … ادامه بده… من الا نش هم خيلي دارم حال
ميکنم…!!.. بگو… شايد من خوب متوجه نشدم…!!

گفتم : آره…اگه قبول کني يه نفر ديگه هم باشه … چه جوري بگم؟!!…. مثلاً يکي
ازدوستاموبيارم تااونم تراازکون بکنه!!؟؟…. ولي جلوي من ، ترا بکنه ومن نگاه کنم
…!!.. خيلي برام جالب ولذت بخشه، وقتي به بينم تو دولاشدي يادمرخوابيدي و…. اون
داره تورا ازکون ميکنه …آخه حيف اين کون به اين خوشگلي نيست که کس ديگه اي نبينه
ونکنتش؟…… من که خيلي دوست دارم… دوست دارم همه اين کون خوشگل ببينن وبکنن
وازتنگي وزيبائيش لذت ببرن …… وبرام از سفيدي وزيبائيش وخصوصاً از اينکه چه کون
تنگي داري تعريف کنن…!!

…… وبا هيجان شروع کردم به تلمبه زدن، حالا ديگه باهرفشاريکه درانتها به کيرم
ميدادم که تاته بره توکون پرستو، کونش يه صداي ريزي ميداد اين صدا منوبيشترحشري ،
وتاحد جنون شهوتيم ميکرد تواين حالت صداي آه و ناله پرستوهم دراومده بودوداشت به
اورگاسم ميرسيدکه با يک لرزش خفيف سست شدوبه نظررسيدکه

آبش اومده چون خيلي بي حال شد ، منم اونوسفت گرفتم وبا چند حرکت سريع آبموبافشار
خالي کردم تو کونش !!.. …… طوريکه مقداري ازآبمني ازکنارکيرم به صورت حباب و کف
زد بيرون …!!.. کيرم ازفانتزي ذهنياتم همچنان شق وراست تادسته توکونش بود….همينطورکه
نگاه به ته کيرم ميکردم اونويواش يواش بيرون کشيدم ……. ازبس کلفت شده بودبيرون
نميومد…… ترسيدم بيشتربکشم بيرون کونش پاره شه… پرستوهم جيغ کوتاهي کشيدو…

گفت : اميريواشتر… مردم …!!… اونو نکش بيرون بزار باشه !… مثل اينکه گير
کرده.!!… يک کم آروم ترعجله نکن !!……

احساس کردم کمي هول شده وترسيده…… دستي به کمروباسن گرد وسفيدش کشيدم ……

گفتم : چيزي نيست عزيزم!!.. سعي ميکنم آروم بکشم بيرون…… خودتويک کم شل کن
تاراحت بيادبيرون…!!

لحظه اي بعد احساس کردم کونش شل شده وکيرموکه هنوزآبمني ازش مي چکيد کشيدم بيرون…!!

پرستوراکه ارضاء وسست شده بود بلندکردم ودمر خوابوندم روتخت ويه نگاه به کونش کردم
ديدم عجب کون سفيديه…!!..بادستم چاک کونش کمي بازکردم ديدم سوراخ کونش کمي
بازوقرمزوپرازآبمني…!! ماهيچه حلقوي دورش که ازآبمني خيس… خيس بودوبرق ميزدداشت
به آرومي بازوبسته ميشد که جمع شه!!…… داشتم ديونه ميشدم کمرکيرموسفت گرفتم و
کله شومحکم به لنبراي کون پرستوزدم … دوباره سر کيرمو گذاشتم درسوراخ نيمه باز
کونش وخودموانداختم روي کون نرم وبرجسته اش …… کيرم لغزيدوآروم تاخايه رفت
توکونش… پرستو ناله اي کردو……

گفت: اوخ…… بسه امير…. مردم… خيلي بي حالم… حرفات خيلي منوحشري کرده همونا
باعث شدزودارضاء شم….!!

درحاليکه روکون نرم وبرجسته پرستوخوابيده بودم وآروم کيرموعقب جلوميکردم وبادستام
سينه هاي نازشو ميمالوندم………

گفتم : خوب ؟… که خوشت اومد؟ ولي نگفتي … نظرت راجع به اين موضوع چيه؟ بالاخره
دوست داري يکي ديگه هم بکندت… يانه؟؟… من که خيلي دوست دارم!……. پرستوکمي
کونشو بالا آوردو…

گفت : امير؟… خجالت هم خوب چيزيه…. حالا کارتو تموم کن …. بعداز اينکه دوش
گرفتيم …. توهم سرعقل اومدي فکراموميکنم وميگم…!……… اوخ…امير … داشتم جر
ميخوردم…… حالاهم حس ميکنم تا نافم رسيده…!!. يک کم خودتو بکش بالا… آخه
همه سنگيني هيکلت روکونمه!! …. کمرم…ازسنگيني هيکلت دردگرفته…!!…… حالا
تواين مدت خودش کم بوده ميخواديکي ديگه را بياره کمکي!!…

کمي خودمو کشيدم بالاوشروع کردم تلمبه زدن ، نميدونم چي شدکه يکدفعه هوس گائيدن
کوسشو کردم!!…کيرموکشيدم بيرون و……
گفتم : پرستوجان تامن ميرم دستشوئي خودموتميزکنم توهم برگرد کوستوآماده کن که هوس
گائيدنشو کرده ام ……… سريع رفتم دستشوئي وکيرموباآب سرد و صا بون غسل دادم
وبرگشتم اين کارهميشه منه دوست ندارم کوس نازش آلوده وعفوني بشه ……
پرستوطاقبازخوابيده بود ، براي يک لحظه ايستادم و نگاهش کردم …. ديدم عجب هيکل
تميز، پوست صاف براق وسينه هاي گردوبرجسته اي داره ، رونهاي سفيد گوشتي وبهم چسبيده،
ساق پاي کشيده با ناخن هاي لاک زده که باب پرستش فوت فتيش ها ست !!! ……

آروم بين پاهاش زانوزدم …اونم کمي زانواشو بالا بردوپاهاشو جمع کرد ، پرستو تازه
رفته بود اپيلاسيون ، براهمين يکدونه موهم روبدنش ديده نميشد!!.. پوستي صاف وصيقلي
، کوسي بالبه هاي صورتي وبرجسته که پف کرده بودن ،ازديدن کوس به اون زيبائي وبدون
موحال کردم……ازاون لحظهً جلوي آئينه ديگه خودم نبودم همه اش تواين فکربودم کاش
الان يکي ديگه هم بود وباهم پرستو را ميکرديم ودرباره کوس وکونش حرف ميزديم واون
برا م تعريف ميکرد باراول که پرستوراازکون گائيده چه حالي بهش دست داده؟… آيا
فکرميکرده روزي کوني به اين خوشگلي وتميزي را بکنه؟ آيا خوشش اومده ؟ آياموقع
گائيدنش، پرستو بهش حال داده؟ …… پرستوزير پاش چه حالي پيداکرده؟… پرستوهم
ازاينکه يکي ديگه جاي من داره ميکندش خوشش اومده؟… وووووو!! …… درحاليکه غرق
اين افکارلذت بخش بودم!!! دستموکشيدم روبرجستگي بالاي کوسش ازصافي ولغزندگيش حظ
کردم.! بادست ديگم پستونهاي سفت وسفيدش راکه نوک صورتي رنگشون به اندازه يک سانت
اومده بودن بيرون، ميماليدم ،بايک هيجان پرازشهوت سرکيرموکه تف زده بودم وبرق ميزد
گذاشتم دربهشتيش…. وفشاردادم… باوجوداينکه کيرموتف زده بودم وکوس اوازاورگاسم
چنددقيقه پيش به صورت عسلي خيس ولغزنده بوداما چون خيلي تنگ بود…. راحت نرفت تو!..
تنگي کوسش درحد يک کوس دختربيست ساله و باکره به نظرم رسيد … ناچار فشاربيشتري
دادم تاتونستم کلاهک کيرمولاي چاک کوسش جابدم…. کمي تامل کردم… پرستو مثل کسي
که تنگي نفس گرفته وهوابه ريه اش نميرسه نفس نفس ميزد … دستامودردوطرف بدنش ستوني
کردم ومحکم کيرموفشاردادم تو…… کيرم باتاًني وآرام ليزخوردورفت تو ………
پرستو ناله اي کردوپاهاشو بلندکردوگذاشت روشونه هام و…………

گفت : وآي ي ي …امير چه خوبه؟… يک کم بيشتر فشاربده……. ميشه محکم تر بزني بره
تو… واي… خداجون مردم….!!..امير برو. وبيا!…. چه جاي خوبي رفته؟…!…
نميشه حالا به دوستت بگي بياد کمکت کنه؟؟……اوف……

هنوزحرف پرستوتمام نشده بودکه بافشارديگه کيرموتااونجا که جاداشت کردم توکوس نازش ،
صداي جيغش منواز روًيا درآورد.!!.. باچندبارتلمبه زدن همراه بالب گرفتن ازپرستوي
خوشگلم آبم داشت ميومد… سريع کشيدم بيرون وآبم را بافشارريختم رو شکم صاف وناف
گودش، وبي حال افتادم روش …… چنددقيقه اي به همون حال موندم… پرستو درحاليکه
دستشو روموهاي سرم ميکشيد……

گفت : اميرجان پاشو که خيلي خستمه… پاشو بريم دوش بگيريم وبخوابيم ، هردوباهم
همانطور لخت پاشديم رفتيم حمام ، زيردوش اونوبغل کردم و….

گفتم:عزيزم نظرت رونگفتي … اگردوست نداري نشنيده بگير…. واونوبوسيدم …… نوک
داغ پستونهاي سفتش که به سينه ام خورد گرمي مطبوع وجانبخشي به تنم داد ، سرشوگذاشت
رو شونه ام و ……

گفت :…. امير….آخه… من چي بگم درمقابل اين خواسته غيرمعقولي که داري؟……
آياواقعاًدوست داري يک نفرديگه بامن اين کاروانجام بده وتواز کارش لذت ببري؟ ……
اصلاً نميفهمم اين کاريعني چي؟…… اصلاً همچوچيزي ممکنه که يک مرداجازه بده يک
غريبه با زنش همبستر بشه؟……اخه من زنتم… همسرتم!!……. پرستوبعدازکمي مکث
خيلي يواش وآرام ادامه داد…. راستشو بگومنظورت ازاين کار لذت بردنه؟……آياجداً
دوست داري من بايک مردغريبه رابطه سکسي داشته باشم؟…… من ازآخروعاقبت اين
فکروخيال توميترسم……. نميدونم چي بگم ………!!!

وساکت شدوسرشو به شونه ام فشارداد وباناخنش روي سينه ام خط ميکشيد،

موهاشو بوسيدم ودست راستموازپشت کشيدم پائين روي کونش، ازحالت تاقچه اي کونش لذت
بردم …… پيش خودم گفتم واقعاًپرستو چه کوني داره؟……

گفتم : عزيزم ترس نداره ! ….ازچي ميترسي ؟…… حالا يک کم بيشتر فکرکن….
ميدوني آدم وقتي ازيک عمل ياکاري يا يک خواسته شخصي خوشش بيادکه ازانجامش لذت ميبره،
بدون اينکه اون عمل ياخواسته به کسي لطمه اي بزنه، ياباعث ضرروزيان شخص ديگه اي بشه،
به نظرمن بايدانجامش بده تابعداً پشيمان نشه وهي افسوس بخوره.!!!…. ببين عزيزم من
دارم بدون پرده پوشي بهت ميگم…… توهم رک وراست بهم بگو…. فکرکن ببين اصلاً
دوست داري ؟؟!!……… من که دوست دارم… هيچ اشکالي هم نمي بينم اگرتوهم راضي
باشي … چه بهتر… حالا به هرعلت هم دوست نداري که فکرنميکنم زني باشه وبدش بياد
بجاي يک نفر، دونفرباهاش سکس داشته باشن!!.. بگو وقال قضيه را بکن، منم هيچ نارات
نميشم توکه منو خوب ميشناسي و توي اين سه سال به اخلاق وروحياتم خوب پي بردي……
ميدوني که خيلي هم دوستت دارم وحاضر نيستم يک موازسرت کم بشه!!! خجالت هم نداره…!!
تعارف هم نداريم…!! ولي اين حال وهواي جواني ديگه بر نميگرده وتکرارنميشه……!!؟؟
هيچم ناراحت نشو… منم ديوونه نشدم …!! فقط ميخوام هردومون نهايت خوشي ولذت
راتواين سن وسال ، بيشتر ببريم……!!… نميخوام تصميمم يک طرفه باشه …!! دوست
داري بگو…. خوشت ميآد… بگو… ازاين تنوع لذت ميبري … حال ميکني … منم همين
طور… هرموقع هم نخواستيم، يا تو نخواستي خلاص… باز منم وتوي خوشگل … ولي بگو با
خاطره وياد اون مدتها…. وشايدهم سالهاهردومون لذت سکسي خواهيم برد؟…… ببين من
همه چيزوتوچشات ميبينم…… وميخونم…… بياباهم رو راست تر باشيم … همديگه را
گول نزنيم…. من حرف دلمو زدم…… ناراحت هم نميشم اگر نخواي… توهم حرف دلتوبزن
عزيزم… ماازهم جدانيستيم ….!!.. حداقل براي يک دفعه هم شده يک امتحاني ميکنيم!……

چون ديدم پرستو ساکت شده وحرفي نميزنه…. منم ديگه ادامه ندادم…… اون همانطورکه
توبغلم بود سرشو آورده بودپائين روسينه ام ، بخودم فشارش دادم…. پيشونيش را
بوسيدم وازحمام دراومديم…… خودمونوخشک کرديم ولخت رفتيم روتخت وروبروي هم به
پهلو دراز کشيديم …. دستمو گذاشتم زير سرش ولباشو بوسيدم ……

گفتم: ببين اگرهردومون براي اين کارراضي باشيم نه تنها مشکلي پيش نمياد بلکه نهايت
لذت راخواهيم برد…. عزيزم چيزي نيست که بخواي ناراحت بشي……. توکه قرص ميخوري!!…
کاندوم هم که هست!!……

سرش راآروم برد پائين وبا کمي خجالت يواش…

گفت: آخه … اميرجان…. همه اين چيزها که گفتي درست!.. ولي تواين وسط … اگه کسي
ديگه اي بفهمه … ياطرف به دوستاش بگه ، چي؟… فکرشو کردي؟… يا يک وقت بخواد
کارديگه اي باهام انجام بده چي؟… اونوقت چي…. تواون حالت من چکار کنم؟… نزارم……
ممکنه توناراحت بشي…… شايدهم نتونم ازپسش بربيام واون کارشوادامه بده وازجلوهم
يک کاري بکنه…… اونوقت چي؟ يعني بعدش چي ميشه؟… توبمن چي ميگي؟ … برا اينه
ميگم ميترسم!! ……

کمي تامل کردم و……

گفتم : اول بزارخوب ببوسمت تابگم…… اصلاً توکارسکسي وجنسي نبايددر قيدحدوحدود
باشي … يعني اين کار مرزي نداره … اختياردست خودته …… هرکاردوست داشتي بکن…
من بيشتر لذت ميبرم… ضمناً قرص هم که ميخوري … اگه بخواي براي انجام اين کار
خودتو معذب کني ويا پا بند قيدوقيود يارسم ورسوم ونميدونم خوش اومدن يا نيومدن من
باشي که هيهات!.. نکنيم خيلي بهتره… ببين عزيزم لوپ کلام …. تاانجاکه ميتونيم
وحالشو داريم بايد استفاده کنيم ولذت ببريم … به نظرمن تواون لحظه نبايد توفکرچيز
ديگه اي غيرازخوشي ولذت بردن وکام دادن وکام گرفتن باشي حالا هرچي ميخوادپيش بياد!!….
نميدونم هرچي که ميخواد باشه !! ياهرچي که اون دوست داره وميخوادبکنه… يا تودوست
داري ياهوس کردي بهش بدي ،ازنظرمن فرق نميکنه، انجام بده!! ……. حتي ممکنه يک
کاري ازتو بخواد که تاحالا من ازت نخواستم… خوب دوست داشتي براش انجام ميدي……
دوست نداشتي بالاخره يک جورائي دلشو بدست بيار…… به زور وادارت کرد که براش
انجام بدي … خوب خودت پيشقدم شو وانجام بده ديگه…!!!…… شايد خوشت اومد…….
فقط فکر کن که چطوربايدانجام بدي… به نظرمن توي همچو مواقع آدم بايد کارشوخوب
انجام بده…. تاخاطره بدي ازاون براش نمونه…… خلاصه اينکه بايد قبول کني
واجازه بدي هرطوري که اون دوست داره انجام بده!!…… بزاري خوب و کامل ازت کامدل
بگيره…!! باهرپوزيشني که ميخوادباهات سکس داشته باشه!!……. مثل الان من وتو…
توالان يک زن کامل هستي ، بدنت نياز به سکس داره چيزي هم ازت کم نميشه!! واقعاً اگه
بدونم براي اين کارتمايل داري؟…. ازهمين فردا دنبالش ميگردم…… توهم فکرکن
شايدبين دوستاي دوران دانشگاهيت اوني که همزمان باما ازدواج کرده وخودش و شوهرش
راضي به اين کارباشند را شناسائي کني …… باهم روخصوصيات اخلاقيشون کارميکنيم
تاخوب ازشون مطمئن بشيم…. عزيزم کار لذت بخشييه …!! من مطمئنم توهم صددرصد خوشت
مياد…!!. ودرحاليکه ميخنديدم… باشوخي …ادامه دادم …….

شايد بعدش ديگه بايک نفرهم راضي نشي عزيزم؟؟…….اونوقت چي ؟؟؟؟…… وبازهم
خنديدم …اوهم شروع کرد به خنديدن… وخودشو لوس کردواومد توبغلم وسفت خودشو بهم
چسبوند… فهميدم قبول کرده …… ازخوشحالي تمام صورتشوغرق بوسه کردم و ليسيدمش……
با لحن دخترانه اي……

گفت : اميرجون دوست دارم هميشه خوشحال باشي ولذت ببري… دوست دارم کاري که تو دوست
داري برات انجام بدم … خوبشم انجام بدم……

گفتم: من ازداشتن توهم خوشحالم وهم از وجودت هميشه لذت برده وميبرم …… براي
هميشه هم دوستت دارم…… توعشق مني!!………………………………

صبح تواداره همه اش تواين فکربودم کي وچه کسي راانتخاب کنم تاهم پرستو ازش خوشش بياد وهم درآينده برامون دردسرومزاحمت ايجادنکنه درعين حال خودش وهمسرش به اين کارراضي باشند وازنظرافکارواخلاق باهردوي ما سازگاري وتفاهم داشته باشند ، درحين انجام امورشرکت درافکارم يکي يکي دوستان وهمکاران خودم را موردسنجش وبررسي قرارميدادم تاشايد دربين انها شخص مورد نظرومعتمد خودرا که تمام شرايطي راکه درافکارم بصورت يک الگو تنظيم کرده بودم داشته باشد، اين افکارموجب گرديدتاگذشت زمان رامتوجه نشوم همينطورغرق درافکارخودبودم که صداي يکي ازهمکارانم مرابخودآورد .
اوميگفت: اميرخان چي شده امروز خيلي توخودتي؟ بابا نيم ساعت هم ازوقت گذشته توهنوز مشغولي ، مگه نميخواي بري خونه؟……
ازپشت ميز بلندشدم وازايشان تشکرکردم وگفتم : چيزي نيست ؟اين پرونده منو مشغول کرده بود، حالا بقيه کارشوميزارم براي فردا…همراه اوازاداره خارج شدم وباهمان افکار راهي خونه شدم .
وقتي واردخونه شدم باصداي بسته شدن در پرستومانند يک فرشته زيبا درحاليکه يک دامن بسيارکوتاه پليسه بنفش رنگ ويک تاپ بندي چسبون صورتي بسيارخوشرنگ تنش کرده بود به استقبالم اومدوخودشو توبغلم ولوکردلبي ازاوگرفتم وطبق معمول دستي به لنبراي کونش کشيدم وگفتم : عزيزم ماشاءا… روز به روز خوشگل تروجذاب تر ميشي بزنم به تخته !! …. خودشو لوس کردوگفت :امير؟…ببين امروز لباسم چطوره؟ خوبه؟ ويک قري به خودش داد ،طوريکه بعلت کوتاهي دامنش شرت توري مشکي رنگش باتمام محتويات برجسته اش نمايان شد ، لباشودوباره بوسيدم و….
گفتم : عزيزم خودت اينقدرزيباوتودلبروهستي که هرچي بپوشي زيباوزيباترميشي !..مخصوصاًاين ميني دامن!! که يک جلوه خيلي قشنگ به رونا و باسنت داده ودل منوبراي اونا بي تاب کرده ……
بوسيدمش ورفتم تواطاق لباسموعوض کردم وبعدش يک دوش گرفتم، وقتي از حمام بيرون اومدم پرستوميزشامو حاضر کرده بود، حين صرف شام پرسيدم: تازه چه خبر ؟…
گفت : ب…ه …خبرا پيش شماست از من ميپرسي چه خبر ؟؟… توتعريف کن چه خبر ؟… چي کردي ؟… !
گفتم : هيچي امن وامان …!! چه خبر بايد باشه ؟؟…!!
گفت : …ا…ه امير لوس نشو ديگه؟…! خودت ميدوني…… چي ميگم …… ديشب اين همه تعريف کردي…
گفتم : خوب عزيزم شامتو بخور… تا بعد بيشتر صحبت کنيم ….
بعدازصرف شام رفتيم نشستيم توهال ، تلويزيون روشن بود ويک سريال قديمي رانمايش ميداد … پرستو خودش رارومبل جابجا کردوچسبيد به من و….
گفت : نگفتي …؟
گفتم : راستش امروز همه اش توفکربودم تا شايد اوني که ميخوائيم پيداکنم ولي پيدا نکردم بايد بيشتر فکرکنم…. عزيزم…!!….
دستمو انداختم دورکمرش واونوکشيدم طرف خودم ولي او پاشد نشست روپاهام و چون شلوارک پوشيده بودم گرمي کون وروناش منوداغ کرد ، لبشو بوسيدم واز رو تاپ چسبوني که تنش بود نوک سينه هاش را بادندون يواش گازگرفتم کيرم داشت بلند ميشد دستي به روناي بلوريش که مثل آئينه صاف ولغزنده بود کشيدم و گفتم : خوب عزيزم حالا تو بگوامروز چه خبر…؟ توکه خبرهاي دنيارا تلفني ازدوستات ميگيري وگپ ميزني ، تعريف کن … خوشگل من!….
ودستمو کردم توشرتش از داغي کوسش دستم سوخت…!!.. داغ … داغ…. واقعاً پرستوکوس برجسته ونازي داره هميشه هم بهش ميرسه هم مواشو دائم ميزنه وصافش ميکنه هم معطرش ميکنه……. جون ميده براي ليس زدن…… باانگشت چوچولهشوماليدم…. اومد بالا……
پرستودر حاليکه داغ کرده ولپاش گل انداخته بودصورتشونزديک صورتم آوردوگفت: هيچي …!!..ولي راستش امروزفهميدم منيرهمدوره دانشگاهيم با يک مهندس ازدواج کرده…….
گفتم: خوب… خوب.؟…… کي عروسي کرده.؟…… چرااين خوشگله مارا دعوت نکرده ؟…
گفت : تابستون گذشته وقتي ما شمال بوديم عروسي کرده، زنگ زده ما نبوديم…… بعدشم سه چهار ماهي شايدهم بيشتر رفتن خارج برا ي ماه عسل ، حالا هم دو سه ماهيه که اومدن ….
گفتم : عاليه…… بهترازاين نميشه….
پرستوگفت :چي چي عاليه؟؟…
گفتم: عزيزم توميتوني به همين مناسبت اونا را براي يک شام دعوت کني وازنزديک وضعييت وموقعييت اونا را ببينيم وبررسي کنيم …. شايد اونا…همونائي باشند که ما دنبالشون ميگرديم…. هم منير باتودوسته وخوب ميشناسيش وهم من اونوچند بارديدم…. دخترخوشگل وتوداريه… فقط بايد ديد شوهرش چه جورآدميه…اهل حال است … يا نه… در هرصورت موقعييت خوبيه … نظرت چيه عزيزم ؟…. ( توضيح بدم باراول که منيررا ديدم خيلي ازش خوشم اومد… خيلي لوندووخوشگله… اونم کون خشگلي داره خودشم اينو خوب ميدونه که چه کون گردوبرجسته اي داره…… ازنگاهام بوبرده که چشم دنبال کونشه… براي همين هرموقع ميومد پيش پرستوخوب ميدونست چطوري دورازچشم پرستو… کونشو طرفم کنه وقربده و چشامواز ديدن کونش سيراب کنه…!! براي همين رو پيشنهادم مصرشدم ….)
پرستوکمي منو… من … کردو…….
گفت : …حالا ببينم چي ميشه…… راستي اگه صحبت پيش اومد براي کي خوبه دعوتشون کنم ؟…!.
گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعي کن براي پس فردا شب، شام دعوتشون کني خوبه؟؟…. اگر تواونارا پسنديدي… چه بهتر… منهم مي پسندم…! … راستي توشوهر شو ديدي؟… چه تيپيه…؟
پرستودرحاليکه سرشو روشونم گذاشته بود وآروم نرمي گوشموميجويد…
گفت : حالا چرااينقدرباعجله دعوتشون کنيم؟ …….
لبشوبوسيدم و….
گفتم : اينکه عجله نيست عزيزم … حالاچه فردا چه ده روز ديگه چه فرقي داره؟ حالا توبراي پس فردا شب دعوتشون کن لااقل هم توبادوست ديرينت ديداري تازه ميکني وگپي ميزني … هم من باشوهرش آشنا ميشم، ضمنااگر خصوصيات موردنظرماراداشتن چه بهتر، چون ذوج دلخواهمونوراهم پيدا کرديم …!!…. راستي صبح اگردعوتوقبول کردن بمن يک زنگي بزن…. باشه عزيزم؟…!!
تاپشوزدم بالا ……… کرست نبسته بود سينه هاش سفت شده بودن… بازبونم شروع کردم به ليسيدن اونها… کمي اومدم بالاتر زيرگلوي سفيد وهوس انگيزش رامک زدم…. پرستو نفس نفس ميزد …. اونم آروم ازروي شلوارکم سرکيرموکه حالابين روناش قرارگرفته بود بادستش مالش ميداد …. لبامو رولباش گذاشتم وزبونمو تودهنش چرخوندم…. خودشوسفت به سينه ام چسبوند، سفتي نوک سينه هاشو بخوبي حس ميکردم…… دست راستم راازتوشرتش بطرف سوراخ کونش بردم وقتي انگشتم به سوراخ کونش خورد …. يک دفعه ماهيچه دورش جمع شد…… باانگشتم کمي فشارش دادم… داغ بود… شروع کردبه دل زدن …. پرستو داشت از حال ميرفت…. آروم پاهاموبالاآورده وروي لبه ميز جلومبل گذاشتم… پرستو دستاش راازدور کمرم باز کرد ويواش رو پاهام دراز کشيد وپاهاش را دورکمرم حلقه زد … اين کار باعث شد تاکيرم لاي روناش قراربگيره وازروي شرتش به شکاف بهشتي اش بخوره! …. هوس کردم کوس پف کردهشوليس بزنم …… دهنم حسابي آب افتاده بود…. جلوي خودم را نمي تونستم بگيرم… کيرم به نهايت شقي رسيده بود …. داشت منفجر ميشد……… حال پرستوهم کمترازمن نبود …. چراکه احساس کردم شرتش کمي خيس شده …. آروم اونواز روپاهام بلند کردم ورومبل گذاشتم ورفتم پائين بين پاهاش زانو زدم …… لبه شورتشوازکشاله رونش کمي کنارزدم… لبه هاي صورتي خوشرنگ کوسش پيداشد، پف کرده وکماني ، کمي ديگه شورتشو کنارزدم … واي…. شکاف کوچيک کوسش به صورت يک خط که از درونش دوتا لبه نازک صورتي وزيبا زده بود بيرون به چشم خورد……ازرايحه دلپذيرش دهنم پرآب شده بود…. قلبم به شدت ميطپيدوصداي کروپ… کروپ اون هيجانم رابيشترکرد…. پرستو به پشتي مبل تکيه داده ونفس… نفس ميزد… تاپش تازير گلوش بالارفته بودوسينه هاي گردش که فاصله اي بينشون نيست هماهنگ بانفس کشيدن پرستولرزش و حرکات ژله اي زيبائي رانمايش ميدادن …. حريصانه سرمو بطرف کوسش بردم ومستانه لبامو رولباي کوسش گذاشتم…. چه کوسي؟….بالباني مرطوب وداغ.!!… مک زدم…. وتراوش عسل گونه اش را ليس ميزدم…. بوي دلپسندش رايحه اي از بهشت بود…. سيرآب نميشدم…… ديوانه وارشرت ودامنش راپائين کشيدم …. هيچي حاليم نبود ، روناي سفيدوگوشتيش رابازکردم وانداختم روشونه هام……. يکبارديگه سرمو به طرف دروازه بهشتي پرستوکه حالا ديگه رومبل ولو شده بود بردم، خيس بود… زبونم را توشکاف کوسش کردم آبش را مزمزه کردم چه طعم گوارا و ملسي !!.. … غليظ چون عسل…!… ديوانه وار ليس زدم…. تمام صورتم خيس وچسبناک شده بود…… پرستو هم ناله ميکرد…… بادستش سرمو بطرف کوسش فشار ميداد…… سعي ميکرد همانطور که نشسته وناله ميکرد… خودشوتکون بده! …… خودشو کشوند پائينتر، کمي که اومدپائين سوراخ کونش اومد بالا، حالا زبونم به سوراخ کونش که باز وبسته ميشد ميخورد… شروع کردم به ليسيدن سوراخ کونش خيلي دوست داشتم زبونم را بکنم توسوراخ کونش ولي ماهيچه دور سوراخ کونش اجازه نميداد تنها تونستم کمي ازنوک زبونموبکنم اون تو!!…… باادامه اين کارهردومون به اوج لذت وشهوت رسيده بوديم……. با تمام وجودم کوس وکون پرستو راليس ميزدم براي يک لحظه زبانم به چوچوله پف کرده اش خورد ازخود بيخود شدم، کودکانه اونومک زدم وبين دندونام گرفتم…… بانوک زبونم بااون بازي کردم کمي بزرگتر شد …… يک لحظه احساس کردم پرستو داره ميلرزه فکرکردم سردش شده ولي نه …اون به اورگاسم رسيده بود…. ريزش آبش تمام صورتم را خيس کرد … سرمو چنان با فشاربين روناش نگهداشته بود که داشتم خفه ميشدم دهانم پرشده بود از آب کوثرش … چه طعم وبوئي داشت…. وجودم را از آن آب بهشتي سيرآب کردم!!
پاشدم شلوارک وشورتمو کشيدم پائين و……
گفتم : عزيزم پاشورومبل زانوبزن ، ميخوام امشب کوس نازتوازعقب جربدم… پاشو…. کمي هم کونتو بگير بالا….
پرستوپاشدوروي مبل زانوزد وکون سفيدشوطرفم قنبل کردو…….
گفت : اول يک کم پشتموبمال…… تفش بزن خشک نباشه؟ ……!!
کمرکيرموگرفتم وکمي تفش زدم و سرشوگذاشتم در سوراخ کونش ، با دو دستم آبگاهشوگرفتم که پرستوشروع کردبه چرخوندن کونش واونوفشارميدادروکيرم ، سوراخ کونش بطور شورانگيزي دل ميزدوبازوبسته ميشد…!! ، خوب که باسرکيرم سوراخ نرم وماماني کونش رادرمالي کردم…… سر کيرموکه حالابادکرده بود گذاشتم درکوس نازش ، کلاهک کيرم حسابي بادکرده بود ، هنوزکوسش خيس بودولي کمي تف باکف دستم به سرکيرم ماليدم چون ميدونستم کوسش خيلي تنگه ، آخه من همه اش اونوازکون ميکنم براهمين کوس نازش تقريباً بکرمونده …!!….آروم لاي کوسشو بازکردم وکله کيرم هل دادم توش … واي چه کوس تنگ و داغي… کوسي که هميشه گائيدنش برام تازگي داره.!!…نميدونم چرا اونشب براي گائيدنش بي طاقت شده بودم …. اما دوست نداشتم کيرمو يک ضرب بکنم توش براهمين يک فشارکوچيک دادم کمي کيرم رفت توولي تنگي کوسش سفت کيرمو گرفته بود ونميذاشت تکان بخوره….چندلحظه اي کيرموهمان جا نگهداشتم بعد يکبارديگه اونوفشارداد م… پرستوهم کمکم کردوکونش دادعقب وکيرم تاته رفت توکوس نازش طوريکه احساس کردم سرکيرم به غضروف ته کوسش خورده…. برا يک لحظه ماهيچه هاي درون کوسش حالت انقباض پيدا کردن ولي بلافاصله آروم آروم شل شدن وکيرم بخوبي جاي خودش را باز کرد ……. پرستوناله اي کردوبراي يک لحظه از حرکت ايستاد ، با آه وناله گفت : واي مردم…… چراامشب اينقدرکلفت شده …… واي…. امير طاقت ندارم تانافم رسيده کمي اونو بکش بيرون …. دارم جرميخورم…… واي خداجون مردم……!!
جداره داخلي کوسش حسابي به کيرم چسبيده بود…… وقتي کيرموکشيدم بيرون لبهاي دروني کوسش که صورتي رنگ بودهمراه کيرم اومدن بيرون… احساس کردم کيرم کلفت تراز هميشه شده…… چراکه فانتزي ذهنم روي منير وشوهرش بود وپرستورا منير ميديدم !!…. درفکروخيالم اين کوس وکون منيربودکه ميگائيدمش… شروع به تلمبه زدن کردم…. آه وناله پرستو بلند شده بود…… معلوم بود اونم داره حال ميکنه…… شايداونم توفانتزي ذهنش فکرميکرد که شوهر منير داره اونوميکنه.!… وقتي اين خيال به ذهنم رسيد چنان ازفشارشهوت مست شدم که با تمام وجودم پرستو را ميکردم، طوريکه آه وناله اش تبديل به جيغ شده بود ،همزمان باريتم تلمبه زدنم پرستوهم خودشو عقب جلو ميبرد تا کيرم بيشتر بر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها