داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کون خانم همکار

معمولا کمتر پیش اومده یه داستان رو کامل بخونم . در بهترین حالت اول ، وسط آخرشو میخونم . و این علت داره :
همیشه بخش نظرات بلااستثنا از خود داستان باحال تربود . حالا در واقع میخوام ببینم چه اتفاقی واسه این خاطره میوفته !!
ماجرا مربوط به چندین سال پیشه . تازه محل کارم تغییر کرده بود تو یه مجموعه خیلی معروف کار میکردم که شعبات زیادی در سطح کشور داشت . من اولین نفر تو قسمت بودم و بعد از من ارسلان اومد 2 سال ازم بزرگ تر بود و از اون آذری های باحال و با جنبه و البته بسیار hiz. من اسمشو گذاشته بودم hizman . کلی هم با اسمش حال میکرد . وقتی نگاشو روکون جنس مخالف زوم میکرد انقدر رو کون طرف سنگینی میکرد که انگار یارو میفهمید عین لیزر بود لامصب !
یه مدت بعد هم خانم رضایی (مستعار) رو فرستادن قسمت ما . تو بخش ما مساله رئیس و مرئوس نبود ولی با توجه به سابقه من مسئول اون دوتا بودم . معمول ادارات ایرانی خبر ادما قبل از خودشون میرسید ولی خانم رضایی کلا نیروی جدید بود و کسی خبری ازش نداشت . ارسلان یه پیگیری مبسوط کرده بود ولی اطلاعاتش همچین ملاتی نداشت . اتاق کارمندای مرد و زن جدا بود . خانم رضایی کارشو شروع کرده بود ولی هنوز ندیده بودمش . اتاقم رو به خورشید بود . واسه همین کسی که میومد تو اتاق رو تا زمانی که تو لنگه دربود تاریک میدیدی
یعد الظهر خانم رضایی اومد تو اتاقم یه دختر متوسط از لحاظ هیکل و چشمتون روز بد نبینه به غایت زشت . در واقع پیر دختر بود کل صورت نیاز به انواع و اقسام جراحی داشت و ضمنا آرایش هم نمیکرد . معمولا تو ادارات نیمه خصوصی از جنس محل کارما یه نموره ارایش خیلی جای ایراد نداشت ولی این بابا کلا تعطیل بود . ولی ارسلان فرقی واسش نمیکرد کلا تو کارش بود مثل همه . چند وقت بعد هم ناامید شد . میگفت هیچ ایتمی واسه دید زدن نداره !!
یه 2 ماهی گذشت . کم کم به قیافه اش عادت کردم و اونقدر اذیت نمیکرد . دختر تمیزی بود و همبشه بوی خوبی میداد . مانتو های گشاد میپوشید ولی سلیقه اش بد نبود . کم کم شروع کرد به یه نموره آرایش کردن و یه رژ خفیف و مداد چشم میکشید و البته همیشه ارسلان زودتر از هر موجود دیگه ای متوجه میشد و گزارش میداد .
یه روز ارسلان با هیجان اومد تو اتاق و گفت مهرداد این خانم رضایی عجب کونی داره !!! کف کردم گفتم پفیوز تو کونشو از کجا دیدی !! گفت : عادت داره رو صندلی که میخواد بشینه مانتوشو میده بالا و میشینه و یه بار تو همین نشستنهای خانوم ارسلان موفق شده بود کونشو کشف کنه !! . از فردا یه مقداری به کونش دقیق شدم ولی از پشت اون مانتوی گشاد چیزی دستگیرم نمیشد . 6 ماهی از اومدن خانوم رضایی گذشته بود که مجدد ارسلان سوپرایزم کرد .
خانوم رضایی با سعیدی بخش آموزش رو هم ریخته !!!
یه مرد متاهل با قد کوتاه و صدای خیلی تخمی . معمولا اگه کاری باهش داشتم تو تمام مدت مکالمه مواظب بودم بهش نخندم ولی رابطمون خوب بود . اساسا من با همه همکارا رابطه خوبی داشتم . به ارسلان گفتم کسشعر نگو بابا طرف متاهله ضمنا رضایی نماز خونه من چند بار دیدم تو اتاقش داره نماز میخونه آخر وقتا . تازه سعیدی هم اهل نماز روزست و خیلی زنشو دوس داره . انقدر از زنش تعریف میکنه که ما هم هوس زن گرفتن به سرمون زده .
ولی ارسلان ول کن نبود . پاش تو یه کفش که الا و بلا اینا با همن .
راست میگفت تا دیر وقت میموندن و دختره گاهی میرفت تو اتاقش و با تلفن داخلی ساعتها با هم میلاسیدن . دختره کم کم انگار عاشق شده بود خیلی وقتا چشاش کاسه خون بود . معلوم بود گریه کرده و مرده هم خیلی میزون نبود .
گند کار بلاخره در اومد . و پسره رو جابجا کردن و کار دختره کلا شده بود گریه که بخاطر هیچ ابروم رفته . مدیر اون مجموعه یروز صدام کرد گفت حواست به خانوم رضایی باشه خیلی اسیب دیده !!
گفتم باشه . چند روز بعد یه حکم جدید گرفتم و از اون مرکز رفتم . شدم رئیس اون مرتیکه و اولین کارم این بود که ته و توی جریان رو در بیارم . از در رفاقت وارد شدم . دیدم ای داد طرف کون سالم واسه کارمنای اونجا نگذاشته بوده و انگشت به کون همه کرده و خونشون هم میرفته . حتی ترتیب زنای متاهل رو هم میداده !!
در رابطه با رضایی گفت هیکلش خیلی توپ بود و تو خونشون لختش کردم ولی دختره و جلوش بسته است و کونش انقدر تنگ بود که انگشتمم توش نرفت !!
راستش باور نمیکردم که راست بگه ولی خیلی از چیزایی که میگفت بعدا متوجه شدم درسته . البته دختره هرگز زیر بار نمی رفت ولی معلوم بود دوسش داشته .

دختره حدودا 7 سال از من بزرگتر بود . من 29 سالم بود و اون حدود 36 سال . نمیدونم چرا به جونم افتاد که باید بکونمش . انگار تنها هدف زندگیم شده بود . به بهانه های مختلف میرفتم به اون مرکز و بهش سر میزدم . جالب که اون موقع که اونجا کار میکردم انقدر نمیدیدمش که بعدها میرفتم سراغش . کار داشت بیخ پیدا میکرد . ارسلان یه ندایی بهم داد که نگهبانا به اومد و رفتت کنجکاو شدن و مواظب باش ولی انگار گوشم بدهکار نبود . تا اینکه تو همون زمان مدیر بالا دستی من عوض شد و مدیر جدیده از همه مراکز گزارش میخواست و من این مرکز رو انتخاب کردم . نامه رسمی زدن و همه بخشها موظف بودن اطلاعات در اختیارم بگذارن و یه اتاق برای کار قرار شد در اختیارم بگذارن تا اون 10 روز رو اونجا بگذرونم منم رفتم نشستم تو اتاق خانوم رضایی که اتاق دنج و بزرگی بود و گفتم چون اطلاعات محرمانه است در باید قفل باشه . الکی پیاز داغ قضیه رو زیاد کردم . تو اون زمان خانوم رضایی فهمیده بود دیگه تو کارشم و شروع کرد باهام لاسیدنو و گله کردن از سعیدی که خیلی نامرده و ابروشو برده و اینکه هیچی بینشون نبوده …
سعیدی از این راه که زنم تو سکس سرده و بچه بودم زن گرفتمو درکم نمیکنه و … اینا میرفت رو مخ طعمه و در رابطه با این هم همین روشو بکار بسته بود .
10 روز عین باد گذشت و من تو اون مدت فقط یه بار دستشو گرفتم تو دستم اونم با کلی مکافات و دیگر هیچ .
روز آخر الکی کشش دادم تا دیروقت همه رفته بودن . به رضایی گفتم تو برو من در رو قفل میکنم کلید رو میدم به نگهبان ولی موند . موقع خداحافظی از پشت میزش بلند شد اومد کنار در و تو چشام خیره شد و گفت همین !!!
فهمیدم منظورش چیه . کیفمو گذاشتم زمین و بغلش کردم اومدیم سمت در و به در چسبیدم که نگهبان فضول یهو نیاد تو . بهم گفت : مهرداد من خیلی چاقم !!! تا حالا به اسم کوچیک صدام نکرده بود . دستمو بردم مانتو شو ردم بالا و دیدم زکی گور بابای جنیفر لوپز عجب کونی داره !! سینه هاش هم سفت و باحال بود . عین دله ها به همه جاش دست میزدم . رنگم عین لبو شده بود و کیرم زیپ شلوار پارچه ایم رو تقریبا باز کرده بود . فهمیده بود شق کردم برگشت کونشو چسبوند بهم و اونو به کیرم میمالید خیلی آروم انگار داشت با کونش عین پیچک دور کیرم میپیچید . صدای نگهبان که از دور صدام میکرد مارو از هم جدا کرد . دویدم سمت دستشویی . تو اون وضعیت کور میدیدم میفهمید چه خبره . اونم با رضایی .

یه ربع طول کشید یه مقداری رنگ و روم عادی شد از دستشویی اومدم بیرون ،رفته بود . بدون خداحافظی . منم کیفمو برداشتم و رفتم . بیرون مرکز آموزشی که رسیدم یه حس خاصی داشتم .رو هوا بودم و حس میکردم یه اتفاق خاص افتاده . با اینکه زشت بود ولی دیگه انقدر زشت نمیدیدمش . یه نمه ترسیدم . نگران شدم که آویزون بشه ولی خودمم هم بدم نمیومد جریان رو ادامه بدم . بوق یه رنو منو به خودم اورد . رضایی بود . سوار ماشینش شدم . گفت فکر کردی بدون خداحافظی رفتم ؟ بهش خندیدم و چیزی نگفتم . چند متر جلوتر نگه داشت و گفت شما بشین . نشستم پشت رول . رفتیم سمت غرب . من خونم مرکز بود و کلی راهم دور میشد ولی مهم نبود چون کاری نداشتم .
دستشو گذاشت رو رونم و کم کم با انگشت کوچیکه دستش کیرمو میمالوند . بدون اینکه نگام کنه گفت حالش چطوره ؟
فهمیدم منظورش کیرمه . گفتم سلام داره !! خندید و گفت اذیت نیستی ؟ فهمیدم میخواد به این بهونه ابمو بیاره . گفتم چرا کمرم درد گرفته ؟ مثلا نگران شد و گفت حالا چکار کنم میخوای …
حرفشو ادامه نداد . جالب بود حدود 9 ماه از دیدنش گذشته بود و همه اتفاقا تو 9 ساعت اخر افتاده بود .
گفتم نمیدونم . گفت خوب درش بیار راحت باش . کیرمو در اوردم گرفت تو دستش . خشک خشک شرو کرد واسم جلق زدن . گفتم کرمی چیزی نداری ؟ یه کرم مرطوب کننده در اورد که اوضاع بدتر شد . استرس و کرمو رانندگی و همه عمرا میذاشت ارضا بشم . کم کم کیرم خوابید . گفت ابت اومد . تو دلم گفتم مادر جنده اخه ابم بیاد نمیریزه تو دستت . مثلا میخوای بگی تا حالا کیر ندیدی و اب رو دستت نپاشیده . چیزی نگفتم فقط گفتم : نه مرسی حالا واجب هم نیست باشه یه موقعیت بهتر . گفت بیا خونمون !!! گفتم مامان اینا !! گفت رفتن قزوین . خودش سوژه رو دستم داد تقریبا تا خونشون راضیش کردم که بهم کون بده . رفت بالا و چند دقیقه بعد به موبایلم زنگ زد و منم رفتم بالا . رفتیم تو اتاقش . پر عروسک . یه دامن کوتاه پوشیو یه تاپ که نافش پیدا بود . دقیقا میدونست اندامش چقدر واسه یه مرد جذابه و انصافا بر خلاف قیافه زشتش اندام بی نظیری داشت . نشت کنارم رو تخت و شروکردم شوخی شوخی به کردنش !!
شرتشو که در آوردم کسش از لای پاش زد بیرون انصافا کسش هم حرف نداشت ولی موهاش بلند بود . شروکردم کونشو بوسیدن به نزدیک سوراخ کونش که میرسیدم خودشو جمع میکرد . زبونمو به زور میکردم لای کونش که سوراخشو خیس کنم . دائم میگفت مهرداد بدت نمیاد از کونم بدت نمیاد . منم میگفتم از کجای کونت ؟ اونم هی میگفت اونجاش دیگه . یه بازی رو باهاش شروع کرده بودم که بهم بگه سوراخ کونم یا کسم یا کیرت … دوست داشتم اسماشونو از دهس اون بشنوم تحریک میشدم وقتی میگفت از سوراخ کونم بدت نمیاد آخه کثیفه اونجا …خیلی حال میکردم
کیرم لای پاش بود و به کسش میمالوندم . کیرم نسبتا کلفته و البته دراز . میخواستم از کیرم تعریف کنه گفتم اندازه اش چه طوره ؟ گفت نمیدونم اخه ندیدم تا حالا. مطمئن بودم دیده ولی کسشعر میگفت . بلاخره گفتن بابا 4 تا عکس و سوپر که دیدی گفت : اره خوب اخه میدنی کیر سیاه پوستا خیلی گندست . دمق شدم . کس کش کیرمارو با کیر سیاپوستای فیلم سوپر مقایسه میکرد !! راست میگفت خوب در مقایسه با یه کیر 40 سانتی کیر ما دول هم نبود . آبم اومد ریختم رو کونش با انگشت دور سوراخشو با ابم چرب کردم . آب خودشم تو اون مدت اومده بود شایدم چند بار . انگشتمو کردم تو کونش عین فنر پرید . دردش گرفته بود خیلی تنگ بود . کیرم دوباره شق شده بود با روغن نارگیلی که رو میزش بود کیرمو چرب کردم و عین گربه کوشه تخت خفتش کردمو کردم تو کونش سر کیرم که رفت تو شرو کرد دست و پا زدن زیر کیرمو اشک ریختن . عین ابر بها راشک میریخت . از خودم بدم اومد احساس کردم شکنجه اش میکنم کیرمو در آوردم و از روش بلند شدم . شرو کردم به پوشیدن لباسام اونم روتخت نشسته بود و کونشو میمالید . داشتم باهاش خداحافظی میکردم که زنگ در رو زدن . رنگ از روم پرید . گفت داداشمه .زن داره و اومده بهم سر بزنه چون امشب تنهام. پشت در اتاقش قایم شدم .انقدر تو باز کردن در مث مث کرد که داداشه تا اومد تو فهمید چه خبره . شرو کرد خونه رو گشتن و سریع پشت در پیدام کرد ولی بروم نیاورد رفت تو اون یکی اتاق و در رو محکم رو خودش بست . منم کفشامو گرفتم دستمو دویدم سمت در . اسانسور رو بیخیال شدم و از پله ها دویدم سمت کوچه . تو کوچه کفشامو پوشیدم . جوراب و کیف پولم جا مونده بود . رفتم در یه آژانس و یه ماشین گرفتم سمت خونه به برادرم زنگ زدم گفتم بیاد دم در آژانسو حساب کنه . حالم خیلی بد بود . از دماغم در اومده بود همه چیز . نزدیک ساعت 11 بود که تلفنم زنگ زد . داداشش بود . گفت که لازم نبو فرار کنم و میتونستیم با هم صحبت کنیم . دیدم میخواد خواهر ترشیدشو بهم بندازه . اصرار میکرد که فردا همو ببینیم و با هم صحبت کنیم . منم گفتم که حتما فقط یه چند روز بهم وقت بده .
خلاصه یه پروسه 6 ماهه بکش بکش داشتم تا تونستم خلاص بشم . دهنی ازم سرویس شد که تا 1 سال دختر میدیدم در میرفتم و همه برای یه کون نکرده و یه سکس لاپایی !!

نوشته: مهرداد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها