داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مردمیانسال در شهر غریب (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

صبح که بیدار شدم آرزو میکردم که خواب دیده باشم اما وضعیت اتاق و خودم نشان از واقعیت داشت قلبم مچاله شد،بهم ریختم و باز گریه حس حقارت و بیهودگی،ناتوانی و پستی از انجام گناه در دهه ششم زندگی فروپاشی هویتی و شخصیتی از ته دل آرزوی مرگ میکردم اما جرأت خودکشی نداشتم هزاران بار تو دلم و زیر لب میگفتم «خدایا چیکارکنم» نه میتونستم خونه بمونم نه حسی برای بیرون رفتن. دوش گرفتم خودمو مرتب کردم از خونه بیرون رفتم طپش قلبم بالا بود حجم غم و اندوهم تو قلبم جا نمیشد مدام از خدا میخاستم کمکم کنه.بیهدف تو خیابونا میچرخیدم جاییو نداشتم برم کسیو نداشتم وقایع دیشب مدام جلو چشمم رژه میرفتن و یک حس ضعیف خوشایندی از لذت حرام درون غمهایم مدام بالاوپایین میشد ، باید کاری میکردم باید این معضل را مدیریت میکردم، مغازه رو باز کردم و به امید راهکاری به فکر فرو رفتم هرچه بیشتر فکرمیکردم ناامیدیم از یافتن راه نجات بیشتر میشد،باشنیدن پیام تلگرام گوشیو باز کردم مریم بود
؛ مهندس!!!کجایی صبح زود شارژ و قبراق رفتی
واژه اوسکول کم نبود مهندس هم اضافه شد این نحقیرها بیشتر از هرچیزی آزارم میداد، جواب ندادم بازم پیام داد
؛ نکنه از لذت دیشب سکته زدی مردی؟
جواب ندادم بازم پیام داد
؛ نگرانم نکن مرد زنگ بزن صداتو بشنوم مطمئن شم زنده ای
چیزی نگفتم بازم پیام؛ زنگ بزن
زنگ زدم گوشیوبرداشت چیزی نگفتم سلام کرد و گفت ؛خوبی؟
: سلام خوبم
؛ خدارو شکر فک کردم مرده ای و گوشیت دست مرده شوره
: مطمئن باش به همین زودی سکته میکنم میمیرم
؛ نه بابااااا فعلا نمیر مهندس کارت داریم
: الان مشتری دارم نمیتونم حرف بزنم
: اوکی بای
خدارو شکر زود تموم شد آنقدر ضربان قلب و فشارم بالا بود که تموم بدنم از داخل داشت میسوخت تموم بدنم خیس عرق بود
باید کاری میکردم اما مغزم به هیچ چیزی قد نمیداد، اونروز بی هیچ پیامی و تماسی تموم شد و شب با استرس زیاد اومدم خونه، سعی کردم یک دمنوش درست کنم،تلویزیون را روشن کردم تا حواسم پرت بشه نیم ساعت نگذشت پیام اومد؛ به به شادوماد!!! برگشتن، بخواب عزیزم کاریت ندارم، فرداش تصمیم گرفتم پیش مشاور روانپزشک برم و حرفامو بزنم اما ندایی از درونم مانع میشد
دوروز بعد فقط پیامک احوالپرسی یک مقدار استرسم کم شده بود که عصری پیامک اومد امشب منتظرم باش اما هیچ کار بدی نمیکنم و استیکر بوس، باز ضربانم بالا رفت استرس وحشت
آخرای شب صدای درب آمد و مریم اومد تو اتاق خواب ؛ سلام مهندس خوابی؟
اومد رو تخت یک شلوارک و یک پیرهن ساده تنش بود موهاشو بافته بود پشت سرش لبمو بوسید و گفت ؛جواب سلام ندادی
: سلام خوبی؟
؛ اهم خوبم چه خوبی!
اروم اومد بغلم دراز کشید
؛ مهندس جان چرا اینقدر خجالتی هستی
: بدم میاد نگو اوسکول نگو مهندس
؛ ای جان هرچی آقامون بگه
: دختر جان خواهشا این بازیو تموم کن سه روزه خیلی حالم بده الان باباننه ت بفهمن اینجایی آبرو واسه هیشکی نمیمونه
؛ ببین عزیزم من فکر اونجاشم کردم تو چایی آخر شبشون یه قرص خواب حل میکنم اونا هم راحت میخوابن

واااای خدا این دختربچەس یا خود شیطان؟
دستشو دور گردنم انداخت و اروم تو گوشم گفت نگران نباش هیشکی نمیفهمه همه چی ارومه
صدای آرومش تو گوشم حس غریبِ خوشی داشت
صورتمو برگردوندم تو تاریکی نگاش کردم تو پوستی سبزه،چشم ابرو مشکی دماغی کشیده که با بلوغ مقداری بزرگ شده بو تو صورتش خودنمایی میکرد و لبهایی نازک که لبخند بروشون بود،بوسه ای ریز ازم گرفت و خودشو لوس کردو گفت منو ببوس ، لپشو بوسیدم ناراحت شدو گفت؛ عهههه بچه که بوس نمیکنی
: بچەای خو چیکار کنم؟
با دستش کیر شق شدەمو گرفت و گفت ؛ الان تو واسە یە دختربچە شق کردی؟
جوابی نداشتم سکوت شد،کیرمو ول کرد و رفت
خیالم راحت شد اما جای خالیشو کنارم دوس نداشتم نفس گرم حرف زدنش تو گوشم مونده بود
اینبار دو روز پیام نداد همش منتظر پیامش بودم خمارنبودنش بودم حس شرم گناهم کم شده بود که عصر پیام داد امشب منتظرم باش کارت دارم اساسییییی
هم خوشحال شدم هم ترسیدم چه کاری میتونست داشته باشه؟ نکنه میخاد تمومش کنه؟ ترسیدم تمومش کنه! تا چند روز قبل از ادامه دادن میترسیدم بعد از چهار روز از تموم کردن! این دختربچه بسیار راحت احساسات منو کنترل میکرد
شب که اومدم سریع اتاق خوابو مرتب کردم دوش گرفتم و ادکلن هم زدم و چراغ کم نوری را که خریده بودم وصل کردمو منتظرش رو تخت موندم، همینکه اومد گفت؛ بەبە خوشگل کردی فضای رمانتیک ساختی
دامن ساده پاش بود و یک تیشرت گل و گشاد مستقیما اومد بغلم ناخوداگاه پرسیدم: درو قفل کردی؟
؛ آره نگران نباش،درقفله،همه خوابن شهر در امن و امان است
نگاش کردم زیر نور ضعیف چهرەشو دوس داشتنی میدیدم بیشتر از یک دقیقە تو چشای هم نگاە میکردیم آروم صورتمو بردم جلو و لباشو بوسیدم اونهم لبامو میبوسید لب تو لب بودیم داشتم با تمام وجودم لذت میبردم سینه های کوچیکشو گرفتم از لب پایینم گاز کوچکی گرفت دستمو تو تیشرتش کردم و سینه هایی که سوتین لازم نداشت را گرفتم پر از شور جوانی شده بودم غریزه ای را که از هنگام مریضی همسرم سرکوب کرده بودم فوران کرده بود سینه های کوچکش را با ولع میخوردم و فقط ناله های آروم و ضعیفشو میشنیدم ناخوداگاه به سمت پایینتر رفتم زیر دامنش شورت نداشت بهشت کوچک و خاکستری که من میدیدم بسیار برای من ۵۰ ساله رویایی و غیرقابل دسترس، زبونمو روش کشیدم و آهی کشید تموم کسش تو دهنم بود زبونمو وحشیانه به روش میکشیدم موهامو چنگ میزد و آه میکشید هیچ نشانی از شرم حیا از من نمونده بود، واقعا در شرایط استثنایی و غیرقابل باوری قرار داشتم و میخواستم تمام لذتم را ببرم برگشت دمر شد و بالشم را زیر کمرش گذاشت و قمبل کرد تصویر سوراخ کون و کوس خیسش دیوانه کننده بود ، لمبرهاشو با دست باز کردم و با تموم وجود سوراخهاشو لیس میزدم صدای ناله هاش بیشتر میشد پاهاش که زیر سینه م بود و شونه هاش تو دستام بود به لرزش افتاد و در حالی که پتو را گاز گرفته بود جیغ کوتاهی کشید و بی حرکت همونجا افتاد کنارش دراز کشیدم و به آرامی جثه کوچکشو بغل کردم محکم بغلم کرد و زد زیر گریه در حالی که موهاشو نوازش میکردم پیشونیشو اروم میبوسیدم گریه ش که تموم شد تشکر کرد و بغلم خوابش گرفت، نباید اینجا میموند باید بیدارش میکردم یک ساعت بغلم خوابید اروم صداش زدم
: مریم جان،عزیزم،بیدارشو باید بری خونه
چندبار صداش زدم چشاشو باز کرد اول هول شد کجاس بعد که فهمید لبخندی زد و بغلم کرد باز کیرم شق شد بی هیچ حرفی پایینتر رفت و کله کیرم را با لباش نوازش میکرد،گُر گرفتم کله شو تو دهنش کرد سعی میکرد دندون نزنه میخواست وا نمود کنه که حرفه ایی و کار بلده ولی همون آماتور بودنش لذتشو صدبرابر میکرد آه کشیدنام فضای اتاقو گرفته بود سریعتر برام ساک میزد موهای سیاه خوشگلش تو دستام بود رعشه هایی تو پاهام جرقه میزد و پرشهای کوچکی تو عضلات پام ، با تمام وجود خالی شدم و بیحس افتادم و در حالی که کیرم تو دهنش کوچیک میشد باز هم میک میزد
باز هم با شورتم دهن و صورتشو پاک کرد و اومد بغلم فشارم داد و گفت؛ عالی بود عالی لبامو بوسید لباس پوشید و رفت تنها شدم حس غریبی درونم شکل گرفته بود لحظات جادویی بسیار لذت بخشی تجربه کرده بودم و بسیار آروم خوابم گرفت
صبح که بیدار شدم آرزو میکردم خواب نبوده باشه اما واقعیت بود،دوش گرفتم دوسداشتم پیامی از مریم داشته باشم نمیخاستم بیرون برم یک ساعت معطل موند م هیچ پیام و صدایی نبود ، رفتم مغازه حدودای ۱۲ پیام اومد برای اونم خیلی لذت بخش بوده و با لذت تصویرسازی میکرد و تعریف میکرد،احساس نمیکردم او ۱۴ ساله و من ۵۰ سال دارم بیشتر از یک ساعت چت کردیم واقعا احساس شرم و گناهم داشت فروکش میکرد و شهوت حاکم بود برای شبهای بعد برنامه ریزی میکردیم که چگونه اروم اروم کونشو باز کنم

نوشته: بهرام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها