داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مجازات و لذت

ورق ها رو یکی یکی رو میکردیم و شانس با من یار نبود!
مدام ورق های بالاتر از من داشت و روی ورق های من میذاشتشون.
با لبخند بهم خیره شد، چشم هاش برق پیروزی داشت. حواسم پرت نگاهش بود که یادم رفت هشت گشنیز رو روی هفتش بذارم! و وقتی فهمیدم ک ورق بعدی رو دست گرفته بودم! مجازات!!
دوتا ورق از زیر دستش بیرون کشید و به ورق های من اضافه کرد!
اینکه میدونستم بازنده ام هم، تحریکم میکرد!
دست زیر چونه اش گذاشت و با نگاهش قدرت نمایی کرد.
گفتم:

من تسلیم! برگه های تو دارن تموم میشن! تو برنده میشی خب.
اخم کرد:
دختری که زود تسلیم میشه و خیلی ضعیفه اصلا جذاب نیس!

صاف نشستم و سعی کردم درست بازی کنم. مجازات بازیِ جالبی بود و هم شانس میخواست و هم حواسِ جمع، و بابک برعکسِ منِ سربه هوا، تیز بود.

البته که در نهایت باختم، اما دیرتر و بامقاومت!
بابک اینطوری دوست داشت! و وقتی بهش فکر میکردم، خودم هم…

منتظر بودم ک پاداش بُردش رو بگه. اما به جای آزاد کردن صدای لعنتیش، سه تا کاغذِ ریزِ تا شده از جیبش درآورد و گذاشت روی میزِ کافه!
بالاخره صدای لعنتیش گفت: یکی انتخاب کن!
استرس مَلَسی گرفتم. کمی از نسکافه ی سردم خوردم و فکر کردم. اونی رو برداشتم که از همه بیشتر فشرده بود! خب این یعنی بابک با دست هاش فشار بیشتری بهش وارد کرده!
خب خودمم میدونستم دیوونه ام!

بازش کردم نوشته بود: ” !the best oral orgasm ”
و ترجمه اش رو میدونستم!
تقریبا یعنی “دهنت …اییده اس!!”
و دقیقا یعنی باید واقعا بهترین اورال رو براش انجام میدادم!
یعنی چجوری؟!

با تک سرفه ی کوتاهش از فکر بیرون اومدم. دستش زیر چونه، داشت نگاهم میکرد.
گفتم:

بهترینش دیگه چجوریه؟
با دقت به لب هام نگاه کرد:
جوری که از تمام جورایی که تا حالا انجام شده، بهتر باشه!

لجبازیم گل کرد و دلم میخواست حاضر جوابی کنم اما نگاه مصممش خاموشم کرد. درعوض گفتم:

من که جورای دیگه اشو ندیدم بابک! هرچی فیلم سوپر هم دیدم، معمولا اورالاشو زدم جلو رفته!

خندید: صداقتت جالبه! خب حالا وقتشه نزنی جلو بره! دقت کن! و البته، من ازت تقلید نمیخوام. از غریزه ات کمک بگیر. هرچی که غریزه ات بگه، مسلما از تقلید بهتره! به تونستنت امیدوارم، برق چشمای سیاهت غریزه و شهوتی بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی، منتقل میکنن… من سختگیر هستم، اما بی انصاف نیستم. نترس!

بعد اشاره ای به گارسون کرد تا دوباره نسکافه بیاره…

گفتم:
-اورال اونقدرام گسترده نیست! بهترین بودنش نامفهومه!

فکر کن چکار ‌میتونی بکنی که بیشترین لذت رو بهم بده! درهرحال باختی و باید انجامش بدی! حتی خودت انتخاب کردی!

به اون دوتا کاغذ دیگه فکر کردم… گفتم:

درسته! انتخاب خودم بود… کلا شانس ندارم! لابد سخت ترینش بود!

بابک لبخند کمرنگی زد دو تا کاغذ دیگه رو با دو انگشت اشاره و وسطیش روی میز کشید و به طرف من هل داد.
با نگاهی عجیب گفت: بازشون کن!

سریع برداشتم و یکیش رو باز کردم:
’ !the best oral orgasm ‘!
خدای من!
همون رو نوشته بود!
گیج به بابک خیره شدم و بعد اون یکی رو هم باز کردم:
’ !the best oral orgasm ‘!!

هم خنده ام گرفته بود، هم حس ناتوانی داشتم!
آروم اسمشو زمزمه کردم…
نگاه بابک خیره بود. گفت:

سیاست همینه! دنیا همینه! تا چند دقیقه ی پیش خوشحال بودی که بهت حق انتخاب دادم و سختیش رو گردن شانس و تقدیر انداختی! اما الان چی؟

گفتم:

حس رکب خوردن دارم! از حق انتخابی که نداشتم، راضی بودم! چیزی که وجود نداشته رو قبول کرده بودم!!

به نظرت دیگه چه چیزایی وجود ندارن و قبولشون داری؟ کجاها حق انتخابی نداشتی و فکر کردی که داری؟ یا خیلی حق های دیگه…

سیخ شدن موهای تنم ارادی نبود…
فکرم به جاهایی کشیده میشد که خوشایند نبودن…
تو فکر بودم که انگشتش زیر چونه ام نشست و سرم رو بالا آورد.
عمیق نفس کشیدم تا سنگینی سینه ام سبک و مغزم خنک بشه. دستش رو بر نداشت. انگشت شَستش رو روی لب پایینم کشید و گفت:

از تلفیق استفاده کن!
لبخندی زد و ادامه داد: اینم یه راهنمایی، واسه جبران خسارت وارده به لبخند نفس‌خانوم!

لحن زمزمه وارِ اغواگرش و گرمی انگشتش حالمو عوض کرد…
قبل ازینکه لبامو باز کنم و انگشتشو بین لبام بگیرم، دستشو برداشت.

گفتم: واقعیه!
سوالی نگاهم کرد. ادامه دادم: این دستِ گرمی که میتونه با لمس کوتاهش تشنه ام کنه، واقعیه! وجود داره…
میتونم کاری کنم از لذت محکم به دسته های مبل فشارشون بدی! میتونم کنترلشون کنم! حتی میتونم بهت حق انتخاب بدم که جای دسته های مبل، چنگشون کنی تو موهام! یا‌.‌.‌‌.

کلی توی اینترنت و سایت های مختلف چرخیده بودم…
نزدیک ۵۰ تا فیلم اورال ایرانی و خارجی دانلود کرده و دیده بودم…
خارجی هاش معمولا نمایشی‌طور بودن؛ طوری که زن های توش سر و صدا میکردن و هی ادا میومدن، معمولا حس میکردم کارشون نرم نبوده و کلی دندون زدن و …
اکثرا حس مصنوعی بودن بهم القا میشد، اما حالت های قوس کمر و بدن، آرایش چشم و صورت و مدل موهاشون عالی بود.

ایرانی‌ها هم معمولا کثیف بودن و با دوربین های ضعیف، اما خب هدف من کشف چیزای دیگه ای بود…

چیزی که تو فکرم جمع‌بندی کرده بودم، ترکیبی از استفاده‌ی مناسب از لب ها، زبون و دست ها بود…
چندتا ابتکار هم خودم در نظر گرفته بودم…
هیجان خاصی داشتم، اینکه بعد از دو سال رابطه باهاش، هنوز هیجان شدید داشتم، خوشحالم میکرد…
برخلاف خیلی چیزهایی که اخیرا در مورد تنوع و آزادی و لذت دادن به شریک جنسی خونده بودم، و همه نهایتا به بی غیرتی و کاکولدینگِ تهوع آور و عجیبی میرسیدن، راه‌های تنوع دادنِ من و بابک، تعهد شیرینی داشتن که دلم رو قرص میکرد.

توی راه خونه، از فروشگاه یه دنت نوشیدنی خریدم‌.

نه میخواستم همه چیز خیلی برنامه‌ریزی شده باشه، نه خیلی یهویی، تعادل بهتر بود…

ساعت ۱۱صبح بود، و بهش گفته بودم ۵ عصر خونه باشه. استرس جالبی داشتم.
نکته هایی رو یادداشت‌ کرده بودم و دونه دونه باید انجامشون میدادم:

۱. آرایش باید خیلی تمیز باشه، چون نگاه کسی که داری براش اورال انجام میدی احتمالا بیشتر روی صورته، پست پوست باید تمیز و غیرِچرب باشه.
رژ لبی که استفاده میشه باید خیلی چرب و مایع نباشه، حین کار به اطراف لب و آلت پارتنر میماله. ترجیحا رژ مات اما سرخ و کم‌حجم…
مهم ترین قسمت آرایش، مخصوص چشم هاس که معمولا توی اورال بیشترِ توجه پارتنر به اوناس. پس ظریف و کشیده و خمار باید باشه…
موها هم اگر بلندن، نباید باز باشن، هی جلوی صورت میان و ممکنه تو دهن برن که حس بدیه… و حواس پارتنر هم پرت جمع کردنشون میشه و البته من که ریشه ی موهام حساسه، همون خودشون بسته باشن بهتره.
پس موهام رو با یه کش موی پفکی قرمز، دم اسبی کردم. البته تقریبا بالای سرم بستم کش رو، راحت تر تو دست میومد، نمای قشنگی هم داشت وقتی از بالای سر، دو طرف صورتم میریختن…
یه گوشواره ی آویزی هم میتونست خیلی خوب باشه.

۲. لختِ کامل بودن برای اورال لازم نیست. یه لباس خواب سکسی که نمای خوبی از سینه ها داشته باشه، و البته تو قسمت قوس کمر و برامدگی باسن جذب باشه انتخاب کردم. موقع دو زانو بودن، نمای پشت کاملا مهم بود… رنگ مشکی براق رو انتخاب کرده بودم، بابک دوست داشت. جوراب شلواری ای هم که انتخاب کرده بودم و با بند به لباس خوابم متصل بود، مشکیِ خیلی خیلی نازک بود، طوری ک لاک مشکی پاهام مشخص باشه…

۳. ناخن های دست خیلی مهم بود. ازونجا که اورال رو با حرکات دست تو ذهنم داشتم، اینکه کنار ناخن ها سفت و گوشه نکرده باشه، و ناخن ها تیز نباشه، لازم بود.
لاک دست هام رو هم مشکی زدم.

۴. انتخاب مکان رابطه از سخت ترینا بود. اما بهر حال کاناپه رو انتخاب کردم. هم از روبه رو امکانش بود، هم اینکه دراز بکشه و از بغل کار رو انجام بدم!

۵. شکلات!
شکلات رو خیلی دوست داشتم. دنت نوشیدنی غلظت مناسبی داشت. اولش خواستم گرمش کنم، اما شوک سرد بودنش، و بعد برخورد گرمای زبون و دهن، برانگیزاننده تر بود.

۶. انتخاب پوزیشن هم سخت بود، اما اونو بیشتر به دلخواه بابک گذاشته بودم و البته اینکه چی پیش میاد… درهرحال میدونستم که پوزیشنی ک جلوش زانو بزنم و از روبه رو، امکان دندون زدن توش به خاطر حواس پرتی خیلی بیشتره، تا پوزیشنی که کنارش باشم… درسته روبه رو نمای بهتری داره و تو فیلم ها هم بیشتر دیده میشه، اما خب ملاک فیلم ها، بیشتر لذت بیننده اس…

۷. به خاطر میل مازوخیسمی خودم، و علاقه ی بابک، دو تا گیره ی نقره ای مشکیِ مخصوص سینه، که با دو ردیف زنجیر به هم وصل بودن، به سینه هام وصل میکردم. هم خودم رو تحریک میکرد، هم بابک رو دیوونه!

۸. سخت ترین کار بود برام! خوردن منی! هنوز برای انجامش قانع نشده بودم… هیچ وسواس نبودم اما قورت دادنش تو حالت غیر مستی، باب میلم ‌نبود و اگرم انجامش نمیدادم، شاید best oral orgasm نمیشد…
پس، انجامش میدادم!

بعد از نوشتن نکات، شروع کردم به حاضر شدن…
آرایش ملایم کردم و چشم هامو تمیز و دقیق خط چشم کشیدم، موهامو بالای سرم دم اسبی بستم و لباس سکسی رو پوشیدم، جلوش از زیر سینه بندهای ضربدری مشکی میخورد، بستمشون و سینه هام رو که ازاد بودن، نوکشون رو گیره زدم. از نتیجه ی آماده شدنم تو آینه راضی بودم…
ساعت ۴ و نیم بود و من کاملا آماده.
حتی اون حالت اضطرابِ اومدنش هم برام تحریک کننده بود…

با صدای زنگ خونه، در رو باز کردم و سریع یه چای فقط برای خودم ریختم! وقتی از در داخل میومد، معمولا چیزی نمیخورد… اما چایِ خودم، دلیل داشت!

وقتی در رو براش باز کردم، بعد از صورتم، چشم هاش میخکوب گیره های سینه ام و زنجیرشون شد…
یه ابروش بالا پرید و با تحسین نگام کرد، از نگاهش لذت میبردم و دلم ‌میخواست با چشم هاش هیزی کنه روم! تنها نگاهی که حتی هیز نگاه کردنش رو هم برای خودم میخواستم…
ژست دست به جیب و خیره اش با اون کاپشن کوتاه چرم عالی بود!
دستش رو بالا آورد و آروم روی زنجیرِ بین گیره ها کشید. میدونستم نمیکِشتشون، اما باز هم حس استرس القا میشد… سوز سرد از راهروی بیرون می‌اومد…
گفت:

خب؟

گفتم:

خب بیا تو!
فکر کردم همینجا قراره زانو بزنی!
خنده ام گرفت، به کاناپه اشاره کردم و گفتم:
بشین رو‌ کاناپه! ممممم… لباساتم در بیار!

چند دقیقه بعد لخت روی کاناپه نشسته و پاش رو روی پاش انداخته بود.
نگران‌ بودم‌ عالی نشه اما ‌اعتماد به نفسمو از دست ندادم. صاف و با ناز رفتم سمت اُپن، دنت نوشیدنی ای که تو‌ ظرف جا سسی ریخته بودم رو همراه چاییم، آوردم گذاشتم روی عسلی کنار کاناپه.

با نزدیک شدنم ریلکس پاش رو از روی اون یکی برداشت و کمی از هم باز کرد، راحت لم داد!
عاشق اورال بود، همیشه میگفت: “از برتری های اورال به سکس واژن، مَکِشه! دهن به خاطرِ مَکِشی که داره، یک هیچ از بقیه جاها جلوئه!”

یه شال از روی مبل برداشتم و گفتم:

میخوام اولش چشمات بسته باشه!

با هشدار گفت:
-فقط اولش!

لبخند زدم و آروم چشم هاش رو بستم.
مدام با خودم تکرار میکردم که نرم و خیس و آروم!
اولش کار با دستام بود.
آلتش کاملا تحریک شده بود. دو دستم رو به بیضه ها رسوندم و با پشت انگشت های اشاره، لمسشون کردم. تغییر و سفت تر شدن بیضه هارو کاملا حس میکردم…
بعد انگشت‌های سبابه رو زیرشون گذاشتم و با شست هام دورانی مالششون دادم…
لبخند محوش نشونه ی خوبی بود!
بعد از مالش های آروم، انگشتم رو از کمی پایبن تر از بیضه ها، تا بالای آلتش، ممتد و نرم کشیدم و این ‌کار رو چندبار تکرار کردم. بعد با انگشت ها محل تجمع رگ ها رو لمس کردم، عاشق لمس اون ناحیه بود، دقیقا زیر آلت…

خودم رو مشغول مالش کرده بودم و طوری که اصلا متوجه نشه، یهو زبون خیسم رو از پایین بیضه ها تا نوک آلتش کشیدم وحبس شدن نفسش رو حس کردم. با تکرار کارم نفسش رو مثل آهِ آرومی بیرون داد‌.

حالا جای خیسی زبونم رو فوت کردم تا سردش بشه!، سریع کمی از چای داغم نوشیدم تا زبونم داغ بشه و زود کارم رو از پایین تا بالا تکرار کردم. آهِ مردونه اش رو دوست داشتم!
دوباره فوت کردم و دوباره چای و داغیِ زبونم‌…
کافی بود.
ظرف دنت رو برداشتم و بی حرف نوک آلتش ریختم، عمدا دنت رو گرمش نکرده بودم، دندوناش رو فشار داد و برخورد لب هام با آلتش، لرزوندش…
دوباره چای خوردم و تا قسمتی آلتش رو وارد دهنم کردم و
شکلات ها رو مکیدم. نفس هاش حسابی سنگین بود…

عقب کشیدم و گفتم: “چشم بندت رو باز کن!” و زانو زده جلوش، صاف نشستم و تو چشمام هاش نگاه کردم. لبخندش قشنگ ترین نبود؟!
دوباره براندازم کرد، نگاهش رو سخت از سینه هام گرفت، شال رو گوشه ای پرت کرد و گفت: “یخ کرد!”
خنده ام گرفت اما اون جدی و ملتهب بود…
ظرف دنت رو برداشتم و دوباره سر التش ریختم، گذاشتم کمی پایین تر بره و با زبون از پایین تا بالا همش رو خوردم!
بازی زبونم زیر ختنه گاه، جایی که تجمع رگ هاش بود رو دوست داشت، اونجا رو بازی دادم و بعد مکیدم…
گفتم صاف تر بشینه، شست دستم رو خیس کردم و همزمان با زبون زدن به زیر ختنه گاه، دایره ای روی محل اتصال بیضه و التش مالیدم، نفس هاش صدادار بود. با زبونم و مکیدن، سراغ بیضه ها رفتم…

وقتی بی قرار گفت “قشنگ بخورش!” گوش کردم و با تمرکز برای دندون نزدن، آلتشو وارد دهنم کردم.
اولش نرم و آروم… تا جای ‌ممکن، طوری که نوک بینیم به پایین شکمش برخورد میکرد. حلزونی و نرم و آروم عقب و جلو میرفتم که موهای دم اسبیم رو گرفت و حرکتم رو تند تر کرد. لب هام سپر دندون هام بود. موهام رو ول کرد.
دوباره کمی زبونم رو روش حرکت دادم و بعد کم کم مکیدن رو شروع کردم… از نوکش شروع کردم و مکش رو تا تهش ادامه دادم…
مکیدن بهم لذت میداد… احتمالا این عطش برای مِک زدن، تو دوران نوزادی ریشه داشت…
چشم تو چشم بودیم…

عقب کشیدم و با اشاره بهش فهموندم روی کاناپه دراز بکشه، من کنارش روی زانوها بودم، یه بالشتک مبل زیر زانوهام گذاشتم تا راحت تر باشم. دستشو به عسلی رسوند، انگشتاش رو داخل ظرف دنت کرد و روی لبم کشید… بعد صورتم رو سمت صورت خودش کشید و شکلاتِ روی لب هام رو با زبون خورد و بعد بوسید… بازی لب هامون نرم و پرعطش بود… بوسه مون عمیق و داغ شده بود…
رسوندن دستم به بیضه هاش، نفس هاش رو تبدیل به صداهایی از ته گلو کرد…

بعد از دقیقه های ملتهبمون عقب کشیدیم و رفتم سراغ آخرِ کار!
بلد بودم دیوونه اش کنم، طوری که نتونه خودشو نگه داره!
با مکیدن آلت شروع کردم و دستم همچنان پایین تر بود…

اول نرم و خیس پایین و بالا کردم… در حین بالا و پایین بردن نرمِ لب هام، از داخل با زبون تحریکش میکردم…
اروم بند بین گیره های سینه ام رو تکون داد و منقبض شدم. تکون محکمی نمیداد…
بدنش از لذت بالا و پایین میرفت و صدای لب های من و آواهای گلوی اون، تنها موسیقی فضا بود…

دوباره دم اسبی هام رو تو دست گرفت و مجبورم کرد حرکتم رو تندتر کنم… همینکارو کردم.
بعد کم کم خوردن رو تا نیمه کردم و نیمه ی پایین و خیس آلتش رو با دستم حرکت دادم… حرکات عقب و جلو و چرخش دار…
نزدیک ارضا شدن بود و بی قرار…
حرکت دستم رو تند تر کرده بودم و مکیدن رو پیوسته تر…
ارضا شدن در حال مکیدن باید جالب میبود؛ و خب عاشقش بود!

صداش بلند بود، مکیدن رو قطع نکردم و تمام نبض های آلتش برای پرتاب منی رو تو دهنم حس کردم. سریع قورت دادم که تهوع نگیرم و موثر بود! عُق نزدم…
اما پاشدم و رفتم دهنم رو شستم… نمیخواستم تو دهنم بمونه…

برگشتم و صحنه ی لم داده ی بابک رو مبل، با اون نگاه تحسین کننده و خیره و مسحور، قشنگ ترین تابلوی سکسی ای بود که میشد دید…

صداش هنوز کمی هیجان زده بود:

سه تا کاغذِ تا شده روی عسلیه، همیشه که لذت تو مجازات نیس… اینبار جایزه ات رو انتخاب کن نفس‌خانومی!

نوشته: Hidden moon

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها