داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

لز در زندان زنان 22

نمی دونم چرا حس می کنم  یکی دیگه این سینه ها رو همین یه ساعت پیش میکشون زده .. -نههههههه چی داری میگی افسان . این شاید اون حسیه که تو می خوای داشته باشی و داری به خودت تلقین می کنی . -نمی دونم شاید از عشقیه که نسبت به تو دارم و می خوام که مال من و همین دور و برا باشی . راستشو بگو کسی بهت تجاوز کرده ; ابن جا گاهی باز جوی مرد نسبت به زندانی زن این کاروانجام میده . -افسانه ! من که زندانی سیاسی نیستم . تو رو خدا از این حسای بد نداشته باش . خوش بین باش . -نمی دونم چرا فکر می کنم تو یه چیزی رو به من نمیگی -بس کن قرار نشد هرچی رو که ازم پرسبدن بیام و بهت بگم . چرا نمی فهمی من دارم اعدام میشم . من تا چند وقت دیگه اینجا نیستم . پیش شما نیستم . این قدر سر به سرم نذار . من اگه با کسی بوده باشم دیگه از تو باکی ندارم .. راستش من نمی تونستم حقیقتو به افسانه بگم . چی می گفتم ; این که من با رئیس زندان بودم .  زنی که نمی تونه یا تمایل نداره که خودشو در اختیار شوهرش یذاره .  حس و حال با اون بودنو نداره و می خواد به وسیله من درمان شه ; چقدر احساس ضعف می کردم . برای لحظاتی فراموشم شده بود که چرا من اونجام ولی این حسادت کردنای افسانه سبب شده بود که به یادم بیاد برای چی این جا هستم . چقدر دلم گرفته بود .. ولی افسانه دیگه ادامه نداد . از این که هم بخوام چیزی رو پنهان کنم سختم بود ولی بد جوری گیر کرده بودم . نه می تونستم دروغ بگم و نه می تونستم حقیقتو بیان کنم .. .  -افسانه حالم خوب نیست . آرومم کن . بهت نیاز دارم . کمکم کن . من دارم می میرم قبل از این که بمیرم . -عزیزم کی گفته تو به این زودی می خوای بمیری . من در کنار تو هستم . افسانه با توست عشق من . دوستت دارم . دستاشو گذاشته بود دور کمرم .. -سرتو بذار رو شونه هام . من پیشتم . نمی ذارم تو رو ازم بگیرن . تو عزیزمی . کسی جرات نداره تا وقتی که من اینجام بهت آسیبی برسونه . دستشو از لای شورتم رد کرده  انداخته بود روی کسم . حرفاش برام مث یه لالایی دلنشین بود وقتی  که همراه با زمزمه هاش ,  پنجه هاش کسمو نوازش می کرد و برش چنگ مینداخت . -افسانه فدات شم . دوستت دارم . پیشم بمون .. اشک از چشام سرازیر شده  بود . نمی دونستم چرا این حال به من دست داده بود . یه حس بدی که انگاری همین الان دارم می میرم . پیش نفیسه که بودم این جوری نبودم . شاید زیاده از حد دلمو به  اون خوش کرده بودم . اون  به من اعتماد به نفس می داد . می گفت تا اونجایی که میشه باید حکم اعدامو به نعویق انداخت و بعد یواش یواش با یه گزارش خوب از عملکرد من شاید بتونه کاری انجام بده . تازه از منم قول گرفت که دختر بد قولی نباشم .. منم ازش خواستم که اگه می تونه یه کاری کنه که من و بهنام برای یه ساعت هم که شده تنها باشیم .. با این که می گفت براش مسئولیت داره ولی قول اونو به من داده بود . دلم گرفته بود . دوست داشتم ببارم . غم انگار گلومو گرفته بود ولم نمی کرد .. مهین و شهناز هم از خواب بیدار شده به من دلداری دادن . .. شب بعد باز هم نفیسه احضارم کرد .. -مهتاب چته .. می بینم پریشونی . من که هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم . از پریشون احوالی خودم چیزی نگفتم . سعی کردم برخورد آرومی باهاش داشته باشم .. قبل از این که اون بیشتر سوال پیچم کنه من از اون پرسیدم که جریان آقات چی شد . بالاخره تونستی این هیجانو در خودت به وجود بیاری که بتونی باهاش سکس کنی ; -.. -مهتاب فقط کافیه که برای یه بار بتونم خودمو تسلیمش کنم . ما قبلا این مشکلو با هم نداشتیم . من وقتی که می خواستم با شوهرم باشم همش به تو فکر می کردم نمی دونم چرا . همش دوست داشتم بیام کنار تو و این تو باشی که منو ارضام می کنی . نفیسه رو لختش کردم .. پاهاشو به دو طرف باز کرده و انداختم رو شونه هام . به یه حالتی درش آوردم که سوراخ کون و کسشو با هم توی دید داشته باشم . زبونو از زیر گذاشتم رو سوراخ کونش و به طرف بالا تا روی کسشو بعد هم انتهای زیر شکمشو لیس می زدم . گاه که به کسش می رسیدم لیس زدنو تبدیل به میک  زدن می کردم . نفیسه طوری بی حال شده بود که به سینه هاش چنگ مینداخت و نوک اونو با انگشتاش فشار می داد .. -زود باش .. زود باش .. کسم می خاره .. انگشتاتو بذار توش . من می خوام  .. آهههههههههه کسسسسسسم . ولم نکن .. منو ببوس .. جوووووووووون ازت می خوام آخخخخخخخخ خواهش می کنم .. ولی من از جام پاشدم و گفتم می خوام برم .. من دیگه نیستم …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها