داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لز در زندان زنان 37

خودمو بیبشتر و بیشتر بهش می چسبوندم . بعد از بوسیدن دستاش رفتم به سمت پاهاش . حس کردم در این شرایط بیشترین حالتی که ممکنه اونو به ار گاسم برسونه اینه که انگشتامو فرو کنم توی کسش .. همین کارو هم انجام دادم . همین کارم خوابو از چشاش پروند . -نهههههههه .. مهتاب .. مهتاب .. -آروم کاملیا .. الان نگهبانا فکر می کنن که یکی داره خودشو می کشه . -آره .. من دارم می میرم دارم می میرم . -ببینم دوست داری یکی از این خانومایی که دستشون روی کسشونه و همه شون نشستن به لز ما زل زدن بیاد و دستشو بذاره روی دهنت ؟ -نه اصلا حسش نیست که اونا الان بیان این جا . من الان فقط با تو می تونم حال کنم و دوست دارم که فقط با تو حال کنم . -فدای احوال تو .. کاملیا رو قولی که به من داده بود سعی می کرد شلوغش نکنه . لباشو گاز می گرفت . به خودش فشار می آورد .ولی دیگه جلو پا کوبیدنشو نمی گرفتم . -آخ آخخخخخخ .. تموم کردم .. -نه تو تموم نکردی . تازه شروع کردی . دیدی چقدر حال میده ؟ نمی ذاری که به هیچی فکر کنی . بهت آرامش میده .. -بکن بکن .. بازم داره خوشم میاد و اون جوری میشم .. -بشو بشو زود باش بشو .. الان این زنا میفتن رو ما و دیگه زنده مون نمی ذارن .. افسانه : آهای مهتاب مگه ما آدمکشیم ؟ -بچه ها شما امروز کار و کاسبی دیگه ای ندارین ؟ خب بیفتین رو هم دیگه . یه کاری بکنین . الان خوبه که برین توی سلولهاتون و هر کی با هر کی که بخواد نتونه باشه ؟ از وجود هم لذت ببرین . ببینم منتظر من هستین . یا می خواین با کاملیا حال کنین . با اشاره حالیشون کردم که فقط اسم منو نبرن و یه وقتی روحیه کاملیا رو ضعیف نکنن . دسته جمعی گفتن ما هر دو تا رو می خوایم . هر دو تا تونو . -دیدی کاملیا . زود باش . حس بگبر . یه دستمو گذاشتم زیر کونش و با کف دست و انگشتام کسشو بازی می دادم .. -ووووووییییییی مهتاب هر کاری که داری انجام میدی با لذته . دوباره انگشتاتو بکن توی کسم اون جوری داشت آبم میومد .. -این جوری خوبه ؟ -آره آره عالیه . خیلی خوبه . دارم لذت می برم . خوشم میاد . همین کارو انجام بده . دوست دارم . خوشم میاد . لذت می برم . بیااااا بیاااااااا بیااااااااا .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. این بار من دستمو به دهن کاملیا فشار دادم .. گذاشتم گازم بگیره ولی دیگه حس و هوسشو خالی کرده بود .. با انگشت به خانوما اشاره کردم که کاری به کارش نداشته باشن .. همه یکی یکی بهم خسته نباشید می گفتن . کتی کرگدن اومد جلو .. -ببینم مهتاب جون . دستت درد نکنه . این جوری که معلومه ما باید خستگی تو رو در کنیم . زنا حالا دو تا دو تا و چند تا چند تا می افتادن رو هم . -ببینم چرا تا حالا این کارو شروع نکرده بودین که این همه وقت تلف نشه ؟ هیشکی جواب نداد . جوابشو می دونستم . واسشون تازگی داشت که من با کاملیا چیکار می کنم و چه جوری اونو به زندگی شاد بر می گردونم . لذت می بردن از این که بازم اسم من به عنوان یه آدم خوب و کاری و موثر در فضای این جا پخش شه . هر کی ازم تعریف می کرد اونا لذت می بردن . دوست داشتن خودشونو مریدان من معرفی کنن . بهشون عادت کرده بودم . هراز گاهی یکی از اونا که آزاد می شد با همه خوشحالی به خاطر خودش دلم یه جوری هم می شد که دیگه نمی تونم ببینمش . هر چند طرف بی وفا نبود و بهمون سر می زد . خیلی خسته بودم . کتی غول پیکر دو تا دستاشو گذاشت رو شونه هام و شروع کرد به مالوندنم . همون یه بار مالوندن کافی بود تا رگام همه باز شه . دستشو هم وقتی گذاشت روی کسم و چند بار چنگش گرفت احساس کردم زیر سینه ها و داخل کسمو طوری داغ کرده که مثل موم شمع در حال آب شدنه . – کتی کتی .. عجب زوری داری . بادت آدمو به هوس میاره . چرا داری می رقصی . -نمی دونم یه دستی رفته لای کونم . بچه ها اجازه بدین من دارم به مهتاب حال میدم . نمی دونم چرا این بر خورد رو دارین . سرشو بر گردوند .. -دختر تویی ؟ کاملیا بود . که کون گنده کتی رو که رو من سوار بود بازش کرده دستشو فرو برده بود لاش . -کتی شل شدی؟ -به این رفیقت بگو که منو شل کرده . انگار یه عمریه این کاره هس . کاملیا : بودن با شما یک شبه تجربه صد ساله رو نثار آدم می کنه .. کتی : خوب بلبل زبون شدی . مثل این که مهتاب جون زبونتو باز کرده . -آره کتی جون ! طوری زبونمو باز کرده که دلم می خواد زبون من اون زبون لاپاشو لیس بزنه …. ادامه دارد …

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها