داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس پارتنر خوب

14 ساله بودم که اومدن خواستگاریم . اون وقتها (سال 70 ) داشتن دوست پسر در حد رد وبدل کردن دست نوشته های مچاله شده بود . منم خوشگلم واسه همین از این جور کاغذها زیاد داشتم. یکیشو که مادرم دیده بود در حد زنای منصوره برام حکم برید و میخواست اعدامم کنه . سالهای بعد از جنگ بود و منم برادرم شهید شده بود . مادرم هر چی که دلش میخواست بارم کرد . بالاخره هم شوهرم دادن به یه پسر دراز(آخه من قدم کوتاهه) به نام اکبر 22 سال داشت ولی هنوز نرفته بود سربازی و بیکار بود باباش تعمیرگاه داشت . یه تاکسی به نام خودش خرید و انداخت زیر پای اکبر . بعد از عقدمون رفت سربازی و با رابطه بازی افتاد تو پاسگاه نزدیک شهرمون . اونم به خاطر پارتی قوی که داشت اصلا پاسگاه نمیرفت . به جاش با تاکسی بین مرکز استان و شهر خودمون مسافرکشی میکرد . قد من تا زیر بغلش بود و کیرش دراز و کلفت بود اندازه ساعد خودم . شب عروسی بعد از زدن پردم (مثل وحشیها) افتادم زیر سرم و تا دو روز یه جا خوابیدم . هر بار باهم سکس داشتیم زود آبشو خالی میکرد و میکشید کنار من میموندم با یه کس گرسنه ، بقیه کارم با خود ارضایی راه میفتاد. سال 71 بود که پسرمون پوریا دنیا اومد اون موقع زندگیمون بد نبود نسبتا راضی بودم . ولی اکبر افتاده بود بین رفقاش و مشکوک میزد . اواسط همون سال اکبر ، تصادف شدید کرد جفت پاهاش شکست و گردنش آسیب دید . 4 ماه خونه نشین شد . تازه فهمیدم آقا تریاک میکشه . دوستاش مثلا میومدن عیادتش هر کدومشون یه مقدار بهش میدادن . بعضیاشونم منو مثل یه تیکه گوشت قربونی میدیدن که عوضش داشتن به شوهرم تریاک میدادن. با هر مصیبتی بود 4 ماه کوفتی تموم شد .
اکبر آدم جالبی نبود اگه به خاطر باباش و پسرم پوریا نبود خیلی زودتر از اینا ترکش میکردم . شبا مینشست پای بساط تا ساعت 2و3 . صبح ساعت 10 مثلا میرفت سرکار بعد ازظهر میومد ناهار میخواست دوباره میرفت شب میومد اغلب اوقات با یکی دو تا از دوستاش شام میخواست . از بعد تصادفش هم اخلاقش خیلی بدتر شده بود . چون یکی از پاهاش تا آخر عمر لنگ شد . کل خرج زندگیشو باباش میداد . گوشت و مرغ و برنج میخرید برامون ، پوشک بچه و لباس و خلاصه هر چی میخواستیم . منم ازدواج کرده بودم که تکیه گاه پیدا کنم نه اینکه یه نفر آویزونم بشه . حاصل دسترنج خودشو بذاره تو سفره نه مرحمتی بابا جونشو . نصف شب بیاد بیدارم کنه خودشو رو بدن من ارضا کنه و منو به حال خودم رها کنه .انواع مردها رو بیاره خونه اونام به اسم دوستی با اون منو دبد بزنن یا مالشو دود کنن بره هوا مالی که حق من و بچم بود . بعد 5 سال واقعا ذله شدم عصبی شده بودم به هر بهانه ای پوریا رو دعوا میکردم .تمام عقده هامو سر اون بینوا خالی میکردم . یادم که میاد جیگرم آتیش میگیره. مادر شوهر بی شعورم به جای طرفداری از من طرف اون پسر لندهور بی مصرفشو میگرفت . دیگه طاقتم طاق شد . از بس رفتم خونه مادرم اینا و دوباره با خواهش و تمنا برم گردوندن خونش خسته شدم . آخرش رفتم دادخواست طلاق دادم . (گفتم مهرم حلال جونم آزاد). با دردسرخیلی زیاد بالاخره بعد از 2 سال دوندگی از اکبر جدا شدم . یک ريال هم ازش مهریه نگرفتم ولی نفقه رو تا قرون آخر از حلقومش بیرون کشیدم . پوریا 6 سالش داشت تموم میشد و بعد از 10 ماه باید اونو به پدرش میسپردم . با اشک و ناله و آه پسرم طبق قانون رفت خونه اکبر و من هفته ای یکبار میتونستم ببینمش . پدرم پیشنهاد کرد چند وقتی برم تهران خونه عمه مریم که سومین شوهرشو به قبرستون فرستاده بود و الان تنها زندگی میکرد . خلاصه ساکمو بستم راهی تهران شدم.
من دوتا عمو دارم که تهران زندگی میکنن ( عمو بزرگم اسمش مصیبه با دو تا پسر زشت ، رضا و منصور ) شمس آباد میشینن . ( عمو کوچیکه اسمش نصرته با دو تا پسر خوشگل ، شهرام و شاهین) تهرانپارس میشینن . منصور یکسال از من کوچکتره و شهرام 2 سال رضا و شاهین هم نخودی حساب میشن . عید سال 72 همشون از تهران اومدن خونه ما ، کلی برام قوت قلب بود . شهرام خیلی خوشگله و قشنگ میخنده اما قد بلندی نداره . خیلی وقت بود ندیده بودمش دلم واسش تنگ شده بود . نیم ساعتی نشستن و رفتن خونه سایر اقوام . وسط باغ بابا اینا یه ساختمون هست تابستونا اونجا اتراق میکردیم و بابا شب میومد خونه و فرداش چیزی میخواستیم میخرید و فردا صبحش برامون میاورد. فامیلها برای دیدنمون اونجا میومدن. تابستون 3 سال قبل بود که خانواده عمو نصرت اومدن اونجا و نصف شب شهرام اومد رو پشت بام(پشت بام محل زندگی تابستانه من بود)اولین بار بود کیر میدیدم . یه دودول داشت اندازه یکی از انگشتهای خودم . یه کم باهاش بازی کردم یه قطره آب از نوکش بیرون اومد . بعد ازدواج با اکبر فهمیدم کیر چی هست !!!
طبقه بالایی خونه عمو مصیب اینا یه نیم طبقه است . جلوش پشت بام طبقه پایینه و چشم انداز خوبی داره . که مادر بزرگ با منصور اونجا زندگی میکردن . سه چهار روزی از اومدنم به تهران گذشته بود به عمم گفتم بریم سری به مامان بزرگ بزنیم . شب تعطیلی بود . همه به خاطر من خونه مامان بزرگ جمع بودن خانواده عمو نصرت هم بودند . اون شب خیلی خوش گذشت . مادر بزرگ برش روسی و کوفته تبریزی پخته بود.(خدا رحمتش کنه خیلی کدبانو بود). پسرا حکم بازی کردن که شهرام و شاهین باختن و رفتن بستنی خریدن . منم با خواهر منصور و زن عمو نصرت کلی صحبت کردیم . زن عمو نصرت بچه جنت آباده یه برادر داره که پیر پسری حساب میشه واسه خودش و 10 سال از من بزرگتره . از حرفهاش معلوم بود منو واسه اون در نظر گرفته . شب خونه مامان بزرگ موندیم . منصور برای اینکه من راحت باشم رفت تو بهار خواب رختخواب انداخت و خوابید . دوست داشتم شهرام بمونه هوس سکس به سرم زده بود ولی نمیشد . منصور از نظر مادربزگ بهترین نوه دنیا بود . اخلاق خیلی خوبی داره و زود جوش و با جنبه است فوق العاده باهوشه ، هیکل قوی و دستهای واقعا قدرتمندی داره اما اصلا قیافه جذابی نداره . مادر بزرگ و عمه خوابیدن . خوابم نمیبرد شاید به خاطر فلفل زیادی بود که مادربزرگ توی سوپ برش ریخته بود . رفتم رو بهارخواب گوشه زیراندازی که منصور رختخوابشو روی اون پهن کرده بود ، نشستم . داشتم چراغهای شهر تهران رو نگاه میکردم . بعضیاش خاموش میشد . تک و توکی هم روشن میشد. خیابونهای اصلی مثل مار دور شهر چمبره زده بودن و نورهایی داخلش چشمک میزد . یاد سالهایی افتادم که با اکبر تلف شده بود. چند بار چراغ خونمون روشن و خاموش شده بود. چند روز بدون اون با پسرم پوریا . خل شده بودم داشتم ضرب و تقسیم میکردم تا تعداد روزها رو در بیارم .
یهو صدای منصور نوار تخیلاتمو پاره کرد . گفت : فریبا هنوز بیداری؟ فکر کردم توی حالت نشسته خوابت برده ! چند بار صدات کردم ولی متوجه نشدی . عذرخواهی کردم و گفتم تو فکر بودم . 2 ساعت تمام در مورد همه چیز صحبت کردیم . فهمیدم طرز فکرش و اعتقاداتش با تمام خاندان مزخرفمون کلی توفیر داره . یک آدم منطقی با یک شخصیت محکم و در عین حال انعطاف پذیر و مهربونه . از اون مردهایی نیست که بقیه زنهارو به چشم فاحشه ببینن و برای خواهر و مادرشون قیصر باشن .” میگفت اگر خواهر من درست بار اومده باشه لزومی نداره دنبالش راه بیافتم تا از راه کج دورش کنم . مهم نیست همسر آیندم باکره باشه یا نه مهم اینه که بعد از ازدواج بهم وفادار باشه مردها هم همچنین .” خیلی از شخصیتش و طرز فکرش خوشم اومد . دستاشو تو دستم گرفته بودم و صحبت میکردم . دستاش گرم بود . گفتم میتونم یه کم اینجا دراز بکشم . رفت کنار تشک و جاباز کرد . گفت : زود برو بخواب خیلی ضایع میشه یکی مارو اینجوری ببینه. گفتم : خیالت تخت عمه تو 3-4 روزی که پیشش بودم دیدم مثل سنگ میافته. دنیا رو آب بره اونو خواب میبره . منصور : مادربزرگم تا اذان صبح بیدار نمیشه .
با خیال راحت دراز کشیدم کنارش . گرمای بدنش که روی تشک باقیمونده بود باعث شد آتش شهوت در وجودم شعله بکشه . الکی گفتم سردمه و خودمو چسبوندم بهش اندام فولادیش وقتی با پشتم برخورد کرد کلی کیف کردم . به عنوان یه پسر طبیعتا نباید بدش میومد. ولی خودشو کشید عقب و گفت : داری چکار میکنی؟ گفتم : سردمه دیگه … اههه !! فکر نمیکردم روزی مشتاق چسبوندن بدنم به بدن منصور باشم کسی که به عنوان اسطوره زشتی قبولش داشتم . دستمو بردم سمت شورتش و کیرشو گرفتم . مقاومت نکرد . شلوارمو یکمی کشیدم پایین و شلوار اونم همینطور. از لای پشم و پیل کیرشو پیدا کردم و دست گرفتم . کیر کلفتی داشت ولی به درازی کیر اکبر نمیرسید. سفت سفت شده بود . کونمو دادم سمتش و با دست کیرشو از بین پاهام مالیدم دم کسم یه کم بازی بازی دادم و آروم کردمش تو کسم روش نمیشد تکون بده خودم شروع کردم به حرکت دادن و تلمبه میزدم . دستشو گرفتم و گذاشتم رو سینه هام و گفتم بمال. پررو شده بود شروع کرد به مالیدن و تلمبه زدن . یه دفعه گفت داره میاد . خودمو دادم جلو وکشیدم بیرون و اجازه دادم تمام آب کیرش لای پاهام و توی شرتم خالی بشه . آبش خیلی زیاد بود . منصور همش میگفت : ببخشید ، نمیخواستم اینجوری بشه . منم فقط داشتم لذت میبردم . بعد حدود 3 سال بالاخره یه کیر مطمئن پیدا کرده بودم خودمو ارضا کنم . ولی اون شب ارضا نشدم فقط شعله آتش شهوتم بیشتر شده بود . سریع بلند شدم و رفتم خودمو شستم . یه دستمال توالت آوردم و دادم به منصور که خودشو تمیز کنه . نشستم بالا سرش . گفتم بار اولت بود ؟ گفت : آره . پرسیدم خوب بود ؟ سر تکون داد . گفتم : زنگ بزن خونه عمه مریم قرار بذاریم . دوست دارم یه سکس کامل باهات داشته باشم . میتونی ؟ جواب نداد . گفتم : سکوت علامت رضاست ؟ گفت برو بخواب داخل ، الان ضایع میشه . خیلی مغروربازی درآورد ، دوست داشتم این حالشو . لپش رو بوسیدم و رفتم خوابیدم . ساعت 10 با نشاط خاصی از خواب بیدار شدم . آدم اینجور وقتا متوجه میشه که پیر دخترهای کیر ندیده ، چرا اینقدر زود شکسته میشن . منصور صبح رفته بود بربری گرفته بود هم واسه باباش اینا هم واسه خودمون . یه نگاه به من کرد و گفت : دیشب دیر خوابیدم صبح نتونستم برم ورزش کنم . سرمو انداختم پایین و خندیدم . اونم لبخند زد .
شنبه خونه عمه مریم بودم . تلفن زنگ خورد . بدوبدو تلفنو برداشتم منصور بود . بعد از سلام و احوال پرسی گفت : چه خبر؟ عمه بیرون بود گفتم : اوه چه خبرته ؟ عمه امروز هست . فردا زنگ بزن . قطع کرد بعد از ظهربا عمه مریم رفتیم بیرون . جلو داروخونه بهش گفتم برم نوار بهداشتی بگیرم ، شما همین جا منتظر باش . رفتم تو کاندوم خریدم و قرص ضد بارداری و یه بسته نوار بهداشتی . عمم پرسید : کی پریود شدی ؟ گفتم : هنوز نشدم اما نزدیکه . چطور ؟ گفت : واسه سه شنبه مسجد محل تور جمکران داره . سه تا جا گرفتم ، با مامان بریم قم و جمکران . گفتم : اگه پریود نبودم ، باشه بریم . یکشنبه ظهر عمه رفته بود مسجد . منصور زنگ زد . گفتم : سه شنبه 9 صبح زنگ بزن . دوشنبه بعد از ظهر رفتم حموم پشمای کس و کونمو با داروی نظافت مثل آینه صاف کردم . اومدم بیرون خودمو زدم به کمر درد و گفتم : عمه پریود شدم . فردا نمیتونم با شما بیام همراه مادر بزرگ برو . از اصرار و از اون انکار سرآخر راضیش کردم بره . عمه صبح زود بلند شده بود . صبحانه آماده کرده بود . گفت : ناهار برات درست کردم . تو یخچاله یه مقدارم گرمی و قوتو داشتم برات تو کابینت اولی گذاشتم . بخور واسه کمرت خوبه . ساعت شش و نیم مادربزرگ هم اومد و باهم رفتن . اتوبوس کاروان جمکران ساعت 7 از جلو خونه عمه مریم عبور کرد . سریع زنگ زدم خونه مادر بزرگ ، زنگ نخورده منصور برداشت . سلام عزیزم بیا عمه جون رفت . بیا کسم واسه کیرت داره بال بال میزنه . ساعت 8 نشده بود که منصور تو خونه عمه داشت زبون منو میمکید . با سرعت باد خودشو از شمس آباد رسونده بود آریاشهر .
داشتم لباس عوض میکردم که زنگ در به صدا در اومد نیمه لخت آیفون رو برداشتم منصور گفت :منم . وقتی اومد تو دست انداختم دور گردنش و شروع کردیم به لب بازی . ناشی بود ولی زود راه افتاد . زبونمو دادم تو دهنش شروع کرد به مکیدن . لباسهاشو از تنش درآوردم. منم فقط سوتین داشتم با یه دامن تا بالای رونم . وقت نکردم بقیه لباسهامو تن کنم . خواستم شورتشو درآرم با دست گرفت و اجازه نداد . رفتم عقب و دامنمو دادم بالا گفتم : ببین قراره کیرتو بکنی این تو و دست کشیدم رو تپلی کسم . با این حرکت من اونم شرتشو درآورد. پرسیدم تا حالا فیلم سوپر دیدی گفت : آره . یکی آوردم . از کوله پشتیش فیلمو آورد و تو دستگاه گذاشت گفتم میخوام هر کاری اونا کردن ماهم بکنیم . با تردید گفت : باشه . یه جوری گفت که انگار من میخواستم اونو بکنم . وقتی بهش گفتم خندش گرفت . فیلم که شروع شد . زنه شروع کرد به ساک زدن منصور دستگاه رو خاموش کرد گفت ولش کن . بیا حال خودمونو بکنیم . فیلم رو گذاشت تو کوله پشتیش . از حواس جمعیش خیلی خوشم اومد . متوجه شدم قابل اعتماده و سوتی نمیده .
کیرشو براش ساک زدم . گفت آخ جون خوشم میاد . بلند شدم و شونه های پهن و مردونشو بین دستام گرفتم و گفتم گردنمو بلیس و پستونامو میک بزن . رفتیم تو اتاق خواب و رو تخت ادامه دادیم . افتاد به جونم . دیگه راه افتاده بود و داشت اتوماتیک کار میکرد . پستونام تو دهنش بود انقدر محکم مکیدشون که از نوک یکیش خون اومد و دردم گرفت . جیغ خفیفی زدم و گفتم آییییی ، ناشی بازی درنیار. پاهامو باز کردم و گفتم بیا کسمو بخور . منصور : دوست ندارم . من : امتحان کن بدت اومد نخور. زبون زد یه دفعه شروع کرد به مکیدن لبه های کسم . داشتم بال میزدم با دستاش باسن وکمرمو میمالید و با زبون چوچول کسمو لیس میزد زبونش مثل رنده کسمو میخراشید خیلی زبر بود و فوق العاده لذت بخش . سرم داشت درد میگرفت فشارش دادم عقب و بلند شدم . گفت : چی شد فریبا جون ؟ صبحونه نخوردم احتمالا به همین خاطره . شرتشو پاش کرد و گفت بریم صبحانه . از این کارش خیلی حال کردم . آخه پسر اینقدر با جنبه میشه ؟ اکبر بی معرفت یکی دوبار وقتی پریود بودم منو کرد . باعث می شد یکی دو روز علیل بشم . رفتیم صبحانه خوردیم و سانس دوم شروع شد .
کس من خیس خیس بود . فقط کیر میخواست . ولی به خاطر منصور که جنبه و معرفت نشون داد رفت سراغ کیرش و دو باره شروع به ساک زدن کردم . کیرشو تا جایی که تونستم کردم تو دهنم . بهش گفتم ناقلا صفا دادی اون شب جنگلی بود . گفت از نوجوانی دوست داشتم باهات رابطه داشته باشم هیچ وقت فکر نمیکردم خودت بیای جلو . برام عجیب و خوشاینده که الان لخت مادرزاد جلوم وایسادی و کامل تن وبدنت در اختیار منه . خیلی خوشحالم الان مال منی فریبا جون . و شروع کرد به مالیدن تن و بدن من . هیکل تپل من تو دستای قوی و ورزیده منصور داشت پرواز میکرد . توی سکس با اکبر هیچ وقت همچین حسی نداشتم . گردنمو میبوسید و سینه هامو میمالید . لب تخت دولا شدم و باسنمو دادم بالا و کمرمو به سمت پایین آوردم تا کسم بزنه بیرون . منصور گفت همیشه دوست داشتم اینجوری کس بکنم . گفتم خب :الان جلوته بکن دیگه معطل چی هستی ؟ کاندوم میخوای؟ چیزی نگفت . یکم دیگه کیرشو مکیدم و کاندوم رو خودم براش کشیدم . گفتم : هر وقت احساس کردی آب کیرت داره میاد ، بکش بیرون نگهدار دوباره بکن تو. وقتی کیرش وارد کسم شد . تمام وجودم گرم شد . شروع به تلمبه زدن کرد . لیسیدن ومکیدن کسم لزج و روانش کرده بود . واسه همین کیرش خیلی راحت میرفت تو سوراخ کسم و بیرون میومد . گفتم : آروم تلمبه بزن . آبت دیر بیاد . باسنهام تو دستش بود و داشت کمر و باسنمو ماساژ میداد .حس خوشایندی بود . میخواستم ادامه داشته باشه. سرکش شده بود میگفت : آخ جون دارم کیرمو میکنم تو کس فریبا جونم . آخ جون دارم کس جیگر خودمو میکنم . دیوانه شده بود . باسنمو فشار میداد و محکم میزد به خودش . احساس میکردم کسم داره کنده میشه . احساس درد و لذت با هم قاطی شده بود. بعد چندتا تلمبه آب کیرش که خیلی گرم بود با فشار وارد کسم شد . آه بلندی از سر لذت کشیدم . اونم با اینکه آبش اومده بود تو همون حالت به تلمبه زدنش ادامه داد . دلش نمیومد ول کنه .انقدر کوبید که آه و ناله من دراومد . وقتی کیرشو کشید بیرون جیغ خفیفی زدم و ولو شدم رو تخت .
رفتم تو هال دیدم منصور از توالت اومد بیرون . اومد بغلم کرد و یه لب خوشگل ازم گرفت . وقتی منو گذاشت زمین کیرش دو باره افتاد وسط پاهام گفتم چه خبره ؟ حاج آقا دوباره پاشده ؟ گفت : نه آقا اشکان هستن . گفتم بیحال شدم . الان نمیتونم بذار بعد ناهار ساعت 10 بود 2 ساعت داشتیم با هم ور میرفتیم . جون به تنم نمونده بود منم رفتم دستشویی اومدم بیرون دیدم منصور لباس پوشیده و نشسته رو کاناپه . گفتم عمه واسم کلی تقویتی گذاشته میارم با هم بخوریم جون بگیریم ، لبخند زد . رفتم کنارش نشستم و بهش تکیه دادم . یه مقدار تنقلات خوردیم . گفت : بابت اون شب که تمیز نبودم معذرت میخوام . داشت ادامه میداد انگشتمو آروم گذاشتم رو لباش . تو همون حالت بغل هم سرمو رو سینه های مردونش گذاشتم وخوابمون برد . بیدار شدم ساعت نزدیک 1 بعد از ظهر بود .( منصور بیدار بود بعدا بهم گفت بیست دقیقه به همون حالت مونده که از خواب نپرم ) گفتم : عمه اینا رفتن جمکران فکر میکنی کی برگردن . گفت : دفعه پیش که مامان بزرگ همراهش رفته بود ساعت 8-9 شب اومدن . دامنمو پوشیدم و یه تاپ تن کردم و رفتم از تو یخچال غذا رو گذاشتم که گرم بشه . میزو آماده کردم و گفتم بفرمایید ، قربان . موقع ناهار به گذشته داشتم فکر میکردم . هیچ وقت تو خونه خودم به موقع پای سفره ننشسته بودم . هیچ وقت از سکس با شوهرم ارضا نشده بودم . حالا با یه پسر بی تجربه که کس و نحوه کردنش رو فقط تو فیلم دیده بود به اوج لذت رسیده بودم و باهم سر یه میز دو نفره نشسته بودیم با بدن نیمه عریان داشتیم ناهار میخوردیم . داشتیم از هر دری حرف میزدیم رسیدیم به شهرام ، وقتی از کیر کوتاه و نازکش گفتم ، منصور خندش گرفت گفت : کیر مدادی شهرام رو کجا دیدی . براش قضیه بالای ساختمون باغ رو تعریف کردم . فهمیدم تو محلشون به لقب شهرام مداد معروفه . کلی با هم خندیدیم . بعد ناهار چایی گذاشتم و اومدم نشستم پیشش .
ناخودآگاه همدیگرو نگاه کردیم و لب تو لب شدیم . لب و زبونمون با هم بازی میکرد لزجی خوبی به وجود آورده بود . منصور از لب و چونه و گردن رفت سراغ ممه ها و شروع کرد به مکیدن و لیسیدن نوکشون که حالا سفت شده بودن . زبونشو مالید زیر سینه هام و نافم و میخواست دوباره بره سر وقت کسم و اونو لیس بزنه ولی دیگه طاقت نداشتم صبح بهم خیلی فشار اومده بود دوست داشتم فقط کیرشو توش بکنه . رفتم روزمین نشستم و گفتم تکیه بده و شلوارشو درآوردم . کیرشو کردم تو دهنم شروع کردم به خوردن و محکم ساک میزدم . اونم غرورشو فراموش کرده بود و حرفهای سکسی میزد و قربون صدقه خودمو کسمو و سینه هام و تمام اجزای بدنم میرفت . میگفت : فریبا جون تو منو به آرزوم رسوندی . میدونی چند بار به خاطرت جلق زدم . رفتم زیر کیرش و پوست تخمهاشو گرفتم بین لبهام ، بوی تند عرق بین پاهاش آزار دهنده بود . بلند شدم از سمت راستش خم شدم و باسنمو دادم عقب و رفتم پی کیر خوری ، حدود 4-5 دقیقه کیرشو ساک میزدم و ول میکردم که آبش نیاد . اونم با یه دستش داشت با تپلی بالای کسم ور میرفت و انگشتش رو توی سوراخ کسم میکرد یا از کنار باسنمو نوازش میکرد . گفتم : دوست داری کون بکنی ؟ جواب داد : بدم نمیاد بعد با تردید گفت کثیف نیست ؟ (راستش خودمم دوست داشتم کون دادنو تجربه کنم اما ترسیدم . حالا که بهش فکر میکنم به خودم میگم کاشکی آنال سکس رو با منصور تجربه میکردم .) گفتم اصلا به قیافت نمیخوره اینقدر سوسول باشی . یه زانومو گذاشتم لب کاناپه و منصور پشتم قرار گرفت و کیرشو خیلی آروم و نرم کرد توی سوراخ کس من . گفتم : ناقلا حرفه ای شدی . گفت : ما اینیم دیگه . همینطور که تو کسم تلمبه میزد باسن و کمرمو نوازش میکرد ، بعد سینه هامو گرفت دستشو چلوندشون . بهش گفتم منصور جون ، دوست دارم وزن بدنتو روی خودم حس کنم . کیرشو کشید بیرون و رفتیم روی تخت اتاق خواب دستمال کاغذی هم بردم . یه بالش گذاشتم زیر کمرم و باسنمو گذاشتم لب تخت با تمام هیکل افتاد روی بدن من کیرشو تا دسته کرده بود توی کسم و فشار میداد بدون اینکه تلمبه بزنه . میگفت فریبا کیرم رفته تو پارکینگش . دوست داری همین جا پارکش کنم . با عشوه حشرناکی گفتم : آرررره . شروع کرد به تلمبه زدن آروم کل کیرشو میکشید بیرون دو باره میکرد تو کسم . آخرش یه ضربه میزد که صدای هوس انگیز و خوشایندی تولید میکرد . سینه هامو تو دستش گرفته بود و مثل لیموی آبگیری میمالید .بعد شروع کرد به مکیدنشون . زبونشو کشید روی سینه هام تا زیر گلوم جای زبونش یخ کرد و زبونشو کرد تو دهنم و شدت تلمبه هاش بیشتر شد . داشت لب پایینمو میمکید که آب کیرش با فشار خالی شد توی کسم . داغ شدم . شکمم گر گرفته بود . احساس میکردم داره لب پایینمو با دندون میکنه . یه کم دیگه تلمبه زد که منم لرزش خفیفی کل بدنمو گرفت و باسن منصور رو گرفتم کشیدم سمت خودم و کسمو میمالیدم به کیرش که حالا یه کم نرم شده بود و با یه فشار اون به خودم ارضا شدم و دست و پاهام شل شد . منصور با دستمال زیر سوراخ کسمو گرفت و بایه دستمال دیگه کیرشو آروم کشید بیرون . دو تا دستمال دیگه بهش دادم و گفتم بذار جلوی کسم نریزه رو زمین و شرتمو بپوش . شرتمو نتونست پیدا کنه شورت خودشو تنم کرد و با یه دستمال زیر کیرش رفت تو دستشویی . یکی دوساعت بعد اون رفت خونشون منم رفتم دوش بگیرم . بعد از این قضیه تا وقتی زن گرفت 4 بار دیگه با منصور سکس داشتیم ، که واقعا هر دفعش از دفعه قبل بیشترچسبید . الان هر وقت میبینمش خیلی موقر سرشو میندازه پایین و سعی میکنه چیزی یادش نیاره ولی من نمیتونم با خاطرات خوبش وداع کنم . چون بعد از منصور با کسی سکس درست حسابی نداشتم . و بهترین سکس پارتنرمن بوده . بعد از ازدواج منصور منم به برادر زن عمو نصرت بله گفتم ولی از حبیب آقا هم شوهر در نمیاد . اگه عرضه داشت تا این سن بی زن نمیموند . خیلی تن لشه و تن به کار نمیده .یه طبقه تو خونه پدریش دستمونه . باباش فوت کرده و با مستمری اون هم زندگی ما میگذره هم مادرش . سکس کردنش هم دست کمی از خروس نداره خونه پرش یک دقیقه و غش میکنه . سکس کردن فقط برای رفع نیاز جنسی نیست . اگه سعی کنید سکس سالم و درست حسابی داشته باشید میتونید ازش خیلی بیشتر از رفع نیاز لذت ببرید . ********* پایان ********* این یک داستان غیر واقعی و زاییده تخیل نویسنده است .
امیدوارم خوشتون اومده باشه .

نوشته: derrick mirza

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها