داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

بعد تجربیات حود ارضائی و جلق میرو م دنبال همجنس بازی (مقصودم همجنسگرائی نیست که امری جدا و طبیعی است) همجنس بازی و عشق بازی و درست تر بگم بازی یعنی همین زندگی.زندگی مگه خودش جز یک بازی است؟

اولین خاطرات من از سکس با پسر بچه های هم سن خودم بود در محله و بعدش در مدرسه.سعی میکنم تا انجا که یادم میاد ان ها را به ترنیب زمانی تا زمان حال نقل کنم.

علی پسرکی بود فقیر که دو کوچه دورتر از خونه ما با مادرش زندگی می کرد.یه روز شاید بعداز ظهر اومد خونه ما و من با او در راه پله خونه مان اولین تجربه سکسی ام را انجام دادام.شلوارشو در آوردم و کیرمو مالیدم در کونش.فقط همین و بس.یه تماس و تمام.اصلا تحریکی و لذتی نبود ، شاید یا بازی بچگانه بود.

نزدیکی خونه ما 2 برادر زندگی میکرند بنام مهدی و ناصر، ناصر بزرگتر بود و خوشگل تر و لات های محل به آن ها نظر داشتند.یه روز مهدی را اوردم تو حیاط خونه و با هاش سکس کردم.اما باز در واقع فقط کیری و کونی نه بیشتر.من هنوز واقعا معنای لذت را نمی فهمیدم.در این سن شاید ما فقط با بدن هم آشنا می شدیم.

جلیل دوست دیگر من از من بزرگتر بود و کیر بزرگی داشت.همیشه جلو ما و بچه های دیگه درش میاورد و گاهی هم جلو چشم همه جلق میزد.یه روز رفته بودیم تو دو پوشه تاریک منزلمان و کیرمونو در آورده بودیم میذاشتیم تو دست یکدیگر و آخ و اوخ میکردیم.مادرم صدای ما را شنید و با عصابنیت امد و فرار کردیم!

یه بار هم با دوستی در یه زیر دالا ن نزدیک منزلمون بهم چسبیده بودیم و مثلا حال میکردیم.همن دوست یه بار زمستون اومد خونه ما و زیر کرسی در اطاق ما با هم سکس کردیم.یعنی به هم می چسبیدیم و همو میمالیدیم خیلی تحریک شد و گفت آخ شهدش اومد!

در دبستان با محمود که پسر خوش گل و خوش صدائی بود همکلاس بودم در طبقه عقب کلاس در یک نیمکت می نشستیم و گاهی با دست ران همو میمالیدیم.

کم کم بزرگتر شدم و به تبلیغ دوستی مذهبی مسجد می رفتم.یه دوستی داشتم که حالت عاطفی خاصی به او پیدا کرده بودم و چند بار تو مسجد ران هاشو دستمالی کردم!همین دوست بعد ها عجیب در ذهنم جا خوش کرد و شد معشوق عاطفی من.یادم میاد در سفری به اصفهان که با همان دوست مذهبیم بود در اتوبوس به یاد او افتاده بودم و تمام راه در ذهنم به او بصورتی رویائی فکر میکردم و لذ ت می بردم.

دوستی با پسران و مردان تا جوانی با من کم و بیش وجود داشت.دو خاطره از ان ها که الان یادم آمد یکی زمان خدمت بود با یک دوست اصفهانی که رفتیم مشروب زیادی خوردیم و شب اومدیم خونه کنار هم خوابیدیم.شدیدا تحریک شده بودم و قصد داشتم بکنمش که بعلت مستی زیاد حالت تهوع بهم دست داد و خوابم برد.صبح که از خواب پا شدم دیدم جا تراست و بچه نیست،فرار کرده بود و رفته بود. یه بار هم شبی با چند دوست باز مشروب خورده بودیم و من خواستم برم تو رختخواب یکی از انها که موفق نشدم!

از این ها که بگذریم می رسیم به خاطرات و تجربیات من پس از ظهور دنیای اینترنت که در دنبال این خاطرات به آن ها مفصل خوام پردخت…

نوشته: آزاد یلدائی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها