داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

ارتباط عاطفی با یک زوج

سلام اسمم صدراست و خرم آباد زندگی میکنم سی و دو سالمه و از زندگیم به قدر کافی لذت بردم اینکه یک سری بیان و بهم فحش بدن هم اصلأ مهم نیست چون زیر همه داستان ها فحش دادن چیز عادی شده ولی من حقیقت رو تعریف میکنم قضاوت با شما. از لحاظ چهره‌ و قیافه هم خیلی سرم و اصلأ هم دوست ندارم از خودم تعریف کنم داستانی که می‌خوام تعریف کنم دو هفته‌ پیش برام اتفاق افتاد و خیلی زندگیم و عوض کرد من توی برنامه باهم چند روزی به چندین نفر درخواست چت دادم و از علایق خودم براشون میگفتم تا اینکه یکیشون بهم گفت که راستش ما به این که با کسی دیگه اجازه بدیم به حریم خصوصی ما وارد بشه و کنارمون باهاش سکس داشته باشیم فکر کردیم اما توی شهر ما همه چیز عجیب و غریب پیش می‌ره و ما می‌ترسیم. من ساعت ها باهاش چت کردم و بهم گفت اسمم شیدا هست و ۳۴ سالمه و شوهرم هم ۳۶ سالشه من وقتی ازش عکس خواستم عکس نداد و من بهش گفتم تو به من دروغ گفتی و … جوابشو ندادم تا اینکه گفت شمارتو بذار شمارمو گذاشتم و زنگ زد و متوجه شدم که بله خودشه ولی ترس داشت که عکس از خودش بذاره و من با خیال راحت باهاش صحبت کردم و وقتی گفتم چطور شوهرت و راضی به این کار کردی بهم گفت که اتفاقا اون منو وارد این ماجرا کرده و من اصلأ از همچین چیزی خبر نداشتم و بلد هم نبودم و قسمم داد این ماجرا بین خودمون بمونه چون ما توی این شهر دست توی دماغ کنیم همسایه خبردار شده منم خیالش و راحت کردم که با آدم درستی روبرو شدن و بهم گفت باید من تورو به شوهرم نشون بدم اگر تأیید کنه اونوقت میتونیم شروع کنیم
من هم گفتم که قیافه خوبی دارم و هم تیپ خوبی وقتی قرار گذاشتم که ببینمشون با کلی حال خوب و اینکه قرار شیدا رو ببینم توی پارک فرح باهاشون قرار گذاشتم همین که رفتم دیدم یه آقا اومد پیشم گفت من اسمم صادق شوهر شیدام خیلی بهم برخورد که شیدا رو ندیدم و به روی خودم نیاوردم کلی باهم حرف زدیم و بعد از دو ساعت بهم گفت اونقدر بهت اعتماد دارم که از بعدش اصلا ترس ندارم اما من خیالشو راحت کردم که به هیچ وجه قصد نامردی کردن ندارم و رفت سریع زنگ زدم شیدا که چرا نیومدی گفت لطفاً شرایط اجتماعی ما و خودت و درک کن و من قانع شدم خبری ازشون نشد تا شب ساعت دو که زنگ زدن و گفتن بیا واتس آپ همو ببینیم با کلی مکافات اینترنت موفق شدیم همو ببینیم و شیدا که نگم شـــــیــدایی بود برای خودش و با هم صحبت کردیم و صادق از من خواست که همیشه کنارشون بمونم اما به شرطی که به شخصیتشون ضربه ای وارد نشه و سو استفاده نشه
این اوضاع ادامه داشت و ما به هم وابسته شده بودیم و هر روز سه نفری صحبت میکردیم ولی موفق به دیدار نشدیم تا اینکه یه شب صادق تماس. گرفت و بهم گفت که شام برم خونه شون من که انگار تموم دنیارو بهم داده بودن رفتم دوش گرفتم مرتب کردم ادکلن و زدم و رفتم وقتی رسیدم دم در دست دادم به هر دو‌شون که رفتیم داخل و من به صادق گفتم اهل مشروب هستی گفت آره ولی ندارم گفتم سر راهم یکی گرفتم عرق همرامه و گفت بیار حال میده امشب کباب هم که به راهه وقتی رسیدم دیدم لباس خاصی نپوشیده بود و لباس مجلسی و یه شلوار مازراتی پوشیده بود صادق هم با تی شرت و شلوارک دم در مونده بود و دست دادم و رفتم نشستم و کلی تعریف کردیم و پذیرایی میکردن و سر صحبت و صادق باز کرد گفت از همه چی گفتیم بجز اصل کاریه و خندیدیم و وقتی از شخصیت من شنیدن خیلی باهام گرم شدن و بهم گفتن که توی دلمون نشستی و منم واقعا دوسشون داشتم و شیدا مدام نگام میکرد حتی وقتی می‌رفت داخل آشپزخانه و منم یه لبخند بهش میزدم و منو صادق رفتیم توی حیاط کباب درست کردیم و شیدا اصلا پیش ما نیومد و صادق همه آمار زنشو بهم داد که به چی علاقه داره و چطور رفتار کنم که خوشش بیاد و منم بهش اوکی و دادم و خلاصه شام خوردیم و رفتم عرق و آوردم و نشستیم عرق بخوریم که شیدا بهم گفت قبلش باید باهات حرف بزنم توی اتاق و من خجالت زده شدم راستش ترسیدم شوهرش بدش بیاد اما صادق گفت پس تا شما می آیید منم یه خونه دایی برم و بیام خخخ
وقتی رفتیم توی اتاق شیدا گفت من اولین بار به همراه صادق این کار و میکنیم و حقیقت اینه من اصلا دوست نداشتم اینجوری بشه ولی وقتی بار اول دیدمت خیلی ازت خوشم اومد و هر کسی دیگه بود اصلا امکان نداشت این کارو بکنم خواهش میکنم اگر بعد از این برنامه امشب صادق بیخیال این برنامه شد کنارم بمون چون بدجوری تو دلم نشستی و منم کلی احساساتی شدم اما بهش گفتم کنارت میمونم اما با اجازه صادق چون نمیخوام اون ضربه ببینه و مطمئن باش کاری میکنم صادق خودش از من دور نشه و همیشه منو کنارتون داشته باشه و خوشش اومد از حرفم و گفت مرسی که هستی صدرا و اومدیم بیرون من اینارو نمی نویسم که شما بشینید جق بزنید یا خودارضایی کنید من دارم از یه داستان قشنگی که توی زندگیم اتفاق افتاد میگم ولی جون جدتون فحش ندید چون مطمئنم اینقدر که دنبال فحش دادنید دنبال چیز دیگه ای نیستید. و خلاصه من ساقی شدم و منصفانه میریختم و کلی خوردیم که شیدا گفت من دیگه نمیتونم بیشتر بخورم باید برم دستشویی و تا صبح بالا بیارم و خندیدیم و ما هم گفتیم پس کافیه ما هم نمیخوریم چون زیاد خورده بودیم و سرمون گرم شده بود و به صادق گفتم سر مستی فقط قلیون به من میچسبه و یه قلیون گذاشت که واقعا بی نظیر بود و کشیدم و همش می گفتیم و می‌خندیدیم که صادق خیلی مست شده بود به شیدا گفت چرا نمیری دراز بکشی بغل شوهرت که شیدا گفت شوهرم که خودتی انگار تو ابرایی گفت نه دیگه شوهرت صدرا خان هم هست نمک نشناسی نکن و اومد بغلم و سرشو گذاشت روی پام و من با موهاش بازی می‌کردم راستش هنوزم یه کم معذب بودم که صادق گفت خایه کن بیشتر باهاش گرم شو نترس والا آزادی که من اونجا دیگه روم باز شد و دست بردم توی سوتینشو و با سینه ش آروم بازی میکردم که آه و ناله سکسی شیدا بلند شد و جون جون میکرد که آروم تر و … منم لبمو بردم جلو و لباشو بوسیدم و در گوشش گفتم تو که مال خودمی دیگه و یه جون گفت و صادق به شوخی گفت هوی به من فحش دادی گفتم نه عزیزم شما تاج سری و آروم لباس های شیدا رو در آوردم و شیدا نشست و لباسای من و خواست در بیاره که گفتم نه اول صادق و لخت کن بعد من اونو لخت کرد و کلی لب همو خوردن و صادق گفت امشب به من کار نداشته باشید و فکر کنید من نیستم من می‌خوام فقط با کس دادن زنم خودمو ارضا کنم ارضا هم شدم میرم بیرون که مزاحمتون نشم حالتون و درست بکنید چون یهو دیدی ابم اومد دیگه عصبی شدم و زدیم زیر خنده و خیلی باحال بود کلا منم که استاد این حرفای طنز و باحال دیگه بکو‌بخندمون به راه بود و لب از هم گرفتیم و کلی لب عاشقانه از هم گرفتیم لبی که بهش میفهموندم چقدر برام عزیز و دوست داشتنی
بعد گردنش و لیس زدم و رفتم پایین و سینه هاشو خوردم و زبون میزدم بهشون و بوی تنش مستم کرده بود و داد میزد صادق دوستش دارم صادق صدرارو دوستش دارم و صادق هم می‌گفت ای جانم ای جانم اونم اینو هی تکرار می‌کرد تا اینکه بهش گفتم منم دوستت دارم عزیزم و رفتم وسط پاهاش و رون هاشو و ماهیچه های پشت پاشو شروع کردم خوردن و خیلی خوشش میومد و میگفت قشنگ میخوری منم قربون صدقه ش میرفتم رفتم وسط پاهاش و شروع کردم به خوردن کسش و به خودش میپیچید و چنگ میزد توی موهام به خودم اومدم دیدم تموم بدنمون خیس آب شده هوا هم گرم شده بود باور کنید هردومون اصلأ نگاه به صادق هم نکردیم فقط مونده بود یه گوشه و با خودش ور میرفت و جون جون میکرد و گزارش می‌کرد خخخ وقتی شورتمو که مونده بود در آورد با اینکه برعکس کیر های اساتید انجمن کیر تو کس که همه کلفت و دراز و خوشگل هستن کیر من یه کیر نرمال و خوبه که هرکسی دیده ازش خوشش اومده و تونسته ارضا کنه وقتی دیدش خوشش اومد و گفت جون من اینو میتونم بخورم همشو گفتم بخور خانمی چرا که نه همش مال خودته قورتش بده و شروع کرد به خوردن و برعکس شدم و من هم کسشو خوردم به حالت 69
و دیگه نتونستم تحمل کنم و کیرمو کردم توی کسش و صداش در اومد و داد و بیداد میکرد صادق صادق جووووونم ببین کی داره عشقتو می‌کنه خوب نگاش کن یه پسر خوشگل و خواستنی منم کیف میکردم ازم تعریف میکرد و تلمبه میزد و با سینه هاش هم ور میرفتم که گفتم حالا داگ استایل بمون عاشق این مدلم عوض کردیم و اینقدر توی کسش تلمبه زدم دیدم داره می‌لرزه و تموم جیغ و دادش در اومد یعنی من که رفتم توی دهنش خخخ دیدم یه آب خیلی ناز از کسش زد بیرون و شروع کردم تلمبه زدن و اونم خسته شده بود و می‌گفت آبتو بیار تورو خدا حال ندارم دیگه شروع کردم تلمبه که صادق کیرشو گذاشت دهنش و آب صادق اومد و ریختمش توی دست خودش صادق و رفت بیرون تا رفت داشتم می کردم برعکس شد و گفت صدرا بخدا خیلی دوستت دارم همیشه کنارم باش گفتم چشم دورت بگردم و کیرمو کردم توی کسش و چند تا تلمبه زدم و ارضا شدن و گفت آبتو بریز توی کسم همشو هم ریختم توی کسش و خیلی‌ حال داد.و افتادیم توی بغل همو چند دقیقه فقط قربون صدقه هم می‌رفتیم و واقعا شیدا شیدا شده بود و بعد نیم ساعت رفتیم بیرون و همش نگام میکرد گغنم صادق میشه منو شیدا بریم حموم دوش بگیریم گفت امشب اجازه نگیر هرکاری کردی بکن رفتیم توی حموم اینقدر ذوق داشتیم که انگار ده سال بود همو ندیده بودیم و اونجا هم یه بار سکس کردیم و ارضا شدیم و انگار چندین سال عاشق هم بودیم
شیدا رو هنوز دارم و خیلی با هم حالمون خوبه و صادق هم بهش گفته بود و با این موضوع مخالفتی نداره اما بدون اجازش جایی قرار نذاشتیم تا به حال امیدوارم از این داستان لذت برده باشید اصلأ هم دوست ندارم قسم بخورم که تورو به کی و کی باور کنید چون من تموم واقعیت و گفتم حالا یک نفر هم از این داستان حس خوب گرفته باشه برای من کافیه دوستدار شما در صورت حمایت داستان های خوب دیگه ای هم دارم که میذارم در غیر این صورت این آخرین داستان واقعی زندگیم بود که اینجا براتون میذارم
خیلی میخوامتون

نوشته: Sadraizadi32

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها