داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

چرا واسه من نشد؟

با سلام خدمت اعضای انجمن کیر تو کس و همه بزرگوارهای که امدن که این داستان رو بخونن
دوستان قبل اینکه بخونید این داستان واقعی بودنش یا دروغ شما تشخیص میدین

جق جق جق همه از یک جق ساده شروع شد اسکول بودن سن ۱۵ سالگی درسری واسم شد که نباید میشد من با فیلم های پورن خودم خالی میکردم و خیلی دوست داشتم منم یکبار تجربه کنم
یک بار که داشتم میچرخیدم تو تلگرام و دنبال سِکس ایرانی بودم که بایک داستا اشنا شدم که نوشته بود اولین تریسام منو شوهرم یکم واسم عجیب بود که ایا واقعیه یا نه!
خوندمش که واقعا لذت بردم و داستان های دیگری هم خوندم که دیدم داستان ها تموم شد!
رفتم و گشتم که یکی دیدم نوشته بود با سلام به عوامل انجمن کیر تو کس
من زود رفتم تو گوگل و سرچ کردم وقتی صفحه داستان باز شد یک سوت کشیدم گفتم یا ابلفضل چه خبره اینجا!
کلی داستان خوندم که یک داستان نظرم رو جلب کرد که نوشته بود به من نگ زن دایی خوندمش و چق زدم ولی بدجور رفتم تو فکر اخه همه اون هایی که نوشته بودن خیلی راحت نفر مقابلشون پا میداد و راحت میگرفتن می گاییدن همو به خودم گفتم خب پس شاید واسه منم راحت باشه !
فکر کردم که برم سراغ کی که یک دفعه گوشیم زنگ خورد که مادرم بود که گفت حسین ما شب میمونیم شهرستان و دو روز دگه میایم که بهش گفتم باشه
ولی تو فکرم فهش خار مادر میدادم به شانس اخه چرا باید پدر بزرگم فوت کنه که من مجبور بشم برم خونه عموم
بگذریم
من رفتم خونه عموم در زدم با ایفون زن عموم در باز کرد من امدم داخل که سلام و احوال پرسی و سوال کردن از حال مادرم و چند چیز کصشعر
رفتم رو مبل نشستم اونم رفت یک لیوان شربت درست کنه به خودم گفتم عموم که شب کاره کجاس ؟ تو اتاقش هم نبود ودر اتاقش باز بود و دیدم که کسی نبود که تو همون فکر
زن عموم امد و شربت بهم داد که تشکر کردم بهش
گفتم:زن عمو
گفت:بله
+عمو کجاست شب کاره که ؟
گفتش:یکی از رفیقاش واسش مشکلی پیش امد رفت به جاش و امشب بر نمیگرده
بازم اون افکار کیری امد که اره این فرصت خوبیه
داخل سایت انجمن کیر تو کس همه اینطوری واسشون پیش می افتاد و حال میکردن
بیشتری ها واسه اینکه اندام رو روییشون بگن ممه هاش ۸۵ و کص در ایران تکه واسم عجیب بود
ولی زن عموی من یک زن ۲۵ ساله بود و ممه بزرگ نبود فکر کنم ۵۰ یا ۶۰ ولی کون گردی داشت و کمی چاق قدش هم وزن نکردم
ساعت ۴ ظهر بود که زن عموم رفته بود حموم گفتم الان وقتشه برم در بزنم مثل یکی از داستان های انجمن کیر تو کس و در بزنم اون بیاد جلو در و و بهم نشون میده و منم میکنمش
رفتم در زدم که گفت بله گفتم زن عمو چیزی نیاز داشتید بگید که بهم گفت نه مرسی گفتم ای بابا فکر کنم این نگرفت حرفمو که بعد از دقایقی
زن عموم گفت :مهدی
گفتم: بله گفت داخل کابینت سمت یخچال پایین یک شامپو هست بیارش
که گفتم تمام الان در باز میکنه میرم داخل تمام و میکنمش رفتم در زدم که در باز کر و کامل رفت پشت در که به گفت مهدی بذارش رو زمین ورش میدارم
(تو فکرم گفتم معنیش اینه بیا تو ) که من رفتم تو که با یک سیلی محکم از داخل حمام پرت شدم بیرون که گفتم ببخشید حواسم نبود فکر کردم رختکن و چند تا کصشعر و شامپو گذاشتم رو کف حمام و رفتم تو پذیرایی به خودم گفتم اون هاا پس چطوری اون ها توونستن؟
که در همون لحظه زن عموم امد بیرون و من رفتم بهش گفتم ببخشید حواسم نبود و فکر کردم
که نذاشت ادامه بدم و گفت اشکال نداره
اونم از من عزر خواهی کرد واسه چکش ساعت تقریبا ۹ شده بود که دیدم رفته داخل لباسشویی گفتم تمااام گیر کرده و مثل فیلم سوپر ها شلوارش رو میکشم پایین و تمام لذت میبرم
منم زود و اروم پشتش قرار گرفتم
و اروم نشتستم و دستم گذاشتم رو باسنش که جیق بلند زد و امد بیرون و با سبد که کنارش بود به جونم افتاد
بعد بهم گفت چه مرگته تو چرا اینطوری میکنی؟ خجالت نمیکشی به عموت بگم
که من بهش گفتم زن عمو فکر کردم گیر کردی خواستم کمک کنم گفت اونطوری کمک میکنن که بازم کتک خوردم .
و حتی بدون شام رفتم خوابیدم و از ترس اینکه به عموم بگه دل تو دلم نبود
فرداش دیدم عموم امده و خوابیده تو اتاقش و زن عمو حتی نگام نمی کرد
ساعت حدود۱۱ بود و من رفتم رو پشت بوم نشستم
و فیلم سوپر نگا میکردم که دیدم عموم داره میاد بالا
گفت مهدی بیا ببینم
گفتم یا ابلفضل فکر کنم بهش گفت
رفتم که گفت تو دیشب چکار کردی راست میگه؟
که من کل موضع گفتم و بهش گفتم که فکر کردم گیر کرده که همونجا بهم گفت بکش پایین گفتم جان عمو؟ چکار کنم؟؟ مطمئنید؟
گفت من بت میگم بکش پایین منم از بدبختی و ترس کشیدم پایین و با من کاری کرد که ۱۵ روز نمی تونستم رو باسنم بشینم کیر نبود که شمشیر خشک خشک کرد داخلم
دگه به خودم گفتم گه بخورم کارای که ای جقی ها انجام میدن میزارن تو سایت دگه انجام بدم بعد فکر کردم به خودم گفتم عجب خودمم یک جقیم
دگه از اون روز اون ها نیامدن خونمون ماهم میرفتیم ولی من نمیرفتم
و فقط داخل عروسی یا فاتحه من عموم میدیدم که سرم پایین مینداختم از کنارش رد میشدم
مواظب باشید
اولین باری بود که داستانی رو می نویسم اگر اشتباهی داشتم بگید تا واسه داستان های بعدی اصلاحشون کنم
چاکر همه مهدی هستم الان ۲۱ سالمه

ادامه…

نوشته: مهدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها