داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ماهک بزرگترین شکار عمرم

سلام دوستان
منوچهر هستم داستان اولمه😂 حقیقت اش من ۲۷ سالمه و در یکی از محله های متوسط یک شهر بزرگ زندگی میکنم. منو دوستام یکی از بهترین بحث هامون این بود که کدوم دختر یا زن از همه خوشگلتر و یا سرتره و هر کس چند تا کیس اسم می‌برد و بقیه نظرهاشون رو میدادن و دست آخر دو سه نفر بیشتر رای می آوردن، در بین اینا چند تا اسم همیشه بود و بقیه دائم عوض می شد .اینم بگم تقریبا هر دو ماه یه بار این مجمع مهم برگزار می‌شد 😂و پیشنهاد دهندگان برتر مثل سگ به خودشون میبالیدند که همچین کوسی رو مطرح کردند و بقیه هم تایید کردند که اون خیلی شاخه😂خلاصه سرتون رو درد نیارم من و دوستام یه همچین موجودات کوسخولی هستیم . تو مجمع آخری اسم ماهک مطرح شد من و دو تا از بچه ها نشناختیم و گفتیم صبر کنید تا ما اول ببینیمش و دوباره به رای بگذاریم .با آدرسی و مشخصات بچه ها من و سیامک و حمید برای اولین بار دیدیمش و هرسه مثل چهار تای دیگه به تاپ بودن این بانو صحه گذاشتیم و من که واقعا محو تماشای این خانم زیبا شدم .سن حدود ۳۲ سال قد حدود ۱۶۲ سانت،وزن حدود ۷۲ کیلو سینه برجسته و باسن گرد و رونهای گوشتی که تو شلوار کشی مشکی براق بدجور خودنمایی می‌کند. دیگه نگم براتون 😋ایشون یه زن مطلقه با یه دختر دوساله به همراه پدر مادر و دو برادرش به تازگی به محله ما نقل مکان کرده بودند و تو این مدت از تیررس من خارج بودند😂. تا چند ساعت حسرت اینو میخوردم که ماهک رو چرا تو این چند روز ندیده بودم و سیامک و حمید هم تایید می‌کردند و با من همدردی میکردند. همون شب همه دوستان دور هم تو پارک جمع شدیم و سریع بحث درباره ماهک شروع شد و هر کدوم تو زیبایی این خانم جمله های عاشقانه گفتیم😍مثلا احمد گفت بهترین دقایق عمرم فقط لحظه ای هست که نوک قله های ماهک تو دهنم باشه و من میک بزنم😂بابک گفت تا ماهک هست زندگی باید کرد وگرنه کون لق بقیه😂سیامک گفت تپش های قلبم به رمانتیک ترین شکل ممکن با ضربان کیرم هماهنگ می‌شود وقتی افق های نگاه این پری دریایی تو تختخواب به نگاه هیز من گره میخورد😂خلاصه ماهک شده بود امپراطور بی چون و چرای ما چند تا انگل😂چند باری تو محل دیدمش و هربار بیشتر محو تماشاش میشدم . یه کم از خودم تعریف کنم یه موجود ۲۴ ساله مجرد با قد ۱۷۳،وزن ۶۹ کیلو،صورت سفید و موهای خرمایی و همیشه ریش کوتاه دارم و تا حدودی چهره ام بد نیست با یکی از پسر عموهام کارگاه سری تراشی راه انداختیم البته بیشتر سرمایه رو عمو داد و دو سال کشید تا سرمایه ایشون رو پس بدیم و خودمون صاحب یه شغل عالی بشیم و از اونجا که شغل خیلی سختی نیست و فقط دو ساعت اول باید جفتمون باشیم و برنامه به دستگاه بدیم و بسپاریم دست کارگر تا وقت اتمام کار طبق عدد و یا کیلو از بچه‌ها تحویل بگیریم.خلاصه چون کارگاه تو محله ماست بنابراین راحت تو محله پرسه میزنم و درآمد خوبی هم دارم یعنی هم فاصله و هم تماشا . یه موتور سیکلت خوب هم دارم که اسم نمیبرم مارکش چیه.یه روز که داشتم با موتور محله رو بالا پایین میکردم پوریا رو دیدم(داداش ماهک)که داشت با یکی از وانتی های میوه فروش بحث میکرد سریع خودمو بهشون رسوندم و ملتفت شدم که پوریا پژو ۲۰۶ اش رو جلوی وانت صابر (میوه فروشه)گذاشته و صابر هم گیر داده که کاسبی منو کساد میکنی پوریا هم با وجود جثه بزرگش که حدود دو سه سانتی از من بلند تره و حدود بیست و شش سالشه ترسیده بود ولی نمیخواست بروز بده و خودش رو کوچیک نمیکرد و داشت ادامه می‌داد منم از فرصت استفاده کردم و به صابر گفتم بیخیال شو و بزار ایشون کارش رو بکنه و صابر گفت آخه میخواد ماشین رو پارک کنه بره خونه شون ناهار بزنه و یه چرت بخوابه منم تا اون موقع دهنم آسفالت میشه دیدم راست میگه به پوریا گفتم سر کوچه بعدی اون عقب نشینیه مغازه منه بزار تو اون کنج فقط بغل بزار تا جلوی در نباشی وقتی بار میاد ما راحت باشیم دیگه نگران نباش خلاصه یه جا پارک مجانی واسه پوریا جور کردم و با اینکه دو تا کوچه پایین تر خونشون بود ولی براش غنیمت بزرگی بود منم فکر نمیکردم که با این حرکت چه خدمت بزرگی به خودم کردم😂 چند روز پوریا با ماشین میومد و اون کنجی که من بهش گفته بودم پارک میکرد جای پارک خوبی بود ولی یه کم باید بالا پایین میکرد تا پارک کنه و موقع بیرون اومدن هم به همین منوال . تا اینکه حدود یه ماه پیش ماشین پوریا رو دیدم داره میاد ساعت حدود دو بعدازظهر بود و محل خلوت بود وقتی نزدیک اومد دیدم پشت فرمون ماهکه نزدیک شد و شیشه رو پایین داد گفت آقا منوچهر شمایید تا اسم منو برد یه حالی شدم و با اینکه حدس میزدم چیکارم داره باز غوغایی تو وجودم بود گفتم خودشه و با این کلمه یه لبخند خوشگل زد و گفت ماهک هستم خواهر پوریا گفتم بله سلام عرض میکنم عذرخواهی میکنم نشناختم (حالا چند ماه بود تو کف اش بودم)گفت خواهش میکنم لطف داری یه خواهش دارم ازتون .منو میگی دیگه به مرز خرکیفی رسیدم بهش گفتم بفرمایید من در خدمتم گفت ممنون اگه میشه بی‌زحمت این ماشین رو پارک کنم جایی که به پوریا داده بودید منم گفتم بله حتما این چه حرفیه. ماهک گفت منتهای مراتب من یه کم پررو هستم .من گفتم این چه حرفیه شما امر کنید .گفت این کار من نیست اگه میشه شما زحمت پارک اش رو بکشید منم سریع پریدم پشت فرمون. وای خدا چه لحظه شیرینی بود هنوز بوی ادکلن ماهک تو ماشین پیچیده بود و منو تحریک میکرد و وقتی تصور کردم تا چند ثانیه پیش دستهای ماهک به فرمون خورده برام جالب بود خلاصه پارک کردم و سوئیچ رو تحویلش دادم و تشکر کرد و رفت .حدود ساعت چهار بود که موبایلم زنگ خورد و منم تو مغازه رفیقم که موبایل فروشه یه کم بالاتر از کارگاه نشسته بودم شماره ناشناس بود با بی حوصلگی جواب دادم بله بفرمایید صدای یه خانم بود گفت…،آقا منوچهر؟ سریع فهمیدم ماهک جونمه صدامو صاف کردم گفتم بله بفرمایید گفت من ماهکم خواهر پوریا منم خیلی عادی گفتم سلام در خدمتم گفت میشه بیایید ماشین رو از پارک دربیاری؟ شمارتو از کارگرتون گرفتم. تو دلم یکی دوتا جشن عروسی گرفتم و خودمو زدم به اون راه که یه کم دیر میرسم شروع کرد به زبون ریختن که اگه میشه زودتر بیایید من عجله دارم خواهش میکنم لطف کنید ایشالا جبران میکنم منم با خنده گفتم راه نداره در حالی که پشت سرش بودم😂خنده اش گرفت باور کنید وقتی خندید کل سیستم عصبی من از کار افتاده بود تا چند ثانیه دلم میخواست پرواز کنم یه خنده مصنوعی کردم تا حال و روزم مشخص نباشه سوئیچ رو گرفتم و از پارک درآوردم یه کم آروم شده بودم بهش گفتم ماهک خانم شماره منو سیو کن هر کاری داشته باشید فقط کافیه تماس بگیرید فی الفور خدمت میرسم. تشکر کرد و رفت منم کلی ذوق کرده بودم و نمیخواستم خوشی ام تموم بشه سریع رفتم سمت کارگاه و دو تا پیک مشروب خوردم و شروع کردم کنجکاوی درباره ماهک و عکس واتساپ و تلگرام رو چک کردن. وای خدای من چه عکسهای دیدنی و البته خوردنی دو سه تا عکس با تاپ گذاشته بود که سفیدی گردنش به همراه خط سینه اش منو دیوونه تر کرد و مصمم تر کسی که جرات نداشتم حتی بهش متلک بگم حالا دنبال شماره من بوده .
خلاصه داستان این که خیلی آروم و فنی رفتم تو کارش و ازش نخ گرفتم و خودمو بهش نزدیک کردم و الان دوساله صیغه منه و خانواده هامون هم تو جریانن البته صیغه دائم 😂

نوشته: منوچهر

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها