داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

فرشته (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

فرشته 2

اون شب , شب ارغوانی زندگیم بود . سه شب از شب نامزدیمون و دوماه و نیم از گرفتن کارت پایان خدمتم میگذشت . بعد از نامزدی , با پدر و مادر فرشته اومده بودیم باغ افجه محل ییلاقشون . صبح پدرو مادرش که یه کار محضری داشتن و رفته بودن تهران که تا ظهر برگردن , متاسفانه و یا خوشبختانه ماشینشون پولوس شکونده بود و مجبور شده بودن برگردن تهران و ماشینو بکسل کردن و تعمیرش موکول به فردا شده بود . خیالشونم ازبابت ما راحت بود چون ما محرم هم شده بودیم . از فرشته خواسته بودم که برام لباس نامزدی رو دومرتبه بپوشه . لباس بلند ارغوانی زیبا که روی پوست سفیدش خودنمایی میکرد با یقه گردنی که فقط سینه های خوش فرمشو میپوشوند و چاک از بغل دامنش که تا کشاله رون زیباش ادامه داشت و با لبهای سرخ فرشته یه هارمونی خاصی داشت . بقدری سرخی لبهاش چشمگیر بود که نیازی به رژ نداشت و فقط کمی برق لب کافی بود تا اونو ابریشمی کنه .
بعد از عقد قرارداد با فرناندو مربی ایتالیایی و گرفتن ویزای ایتالیا برای من و غفور و افرا همخدمتیهای رزمیکار و بچه مسجد سلیمان , بلیطمون واسه نه روز دیگه بود و امشب شب چهارم بود و چهارشب دیگه بیشتر زمان نداشتیم که درکنارهم باشیم .اما قول داده بودم به دوسال نکشیده برگردم . البته اگر تو رم موفق به گرفتن ویزای امریکا بشیم ! اون شب ارغوانی تصمیم گرفته بودیم به هیچ چیز فکر نکنیم به جز احساسمون در لحظه . وقتی فرشته روی مبل راحتی کنارم نشست و دستامو گرفت , انگارتمام نیرو و توانمو برای چند لحظه ازم گرفت . انگار منبع نیروی من اون بود و تما م جرأت و جسارت و شهامتم رفت تو دستهای گرمش و یه گرمی و ارامش دلپذیری جای اون خشم و غرورمو گرفت . مثل طفلی شدم که دستهاش تو دست زیباترین مادر عالمه . دلم کوچیک شده بود و ضربانهای منظم و محکمش به تپشهایی باریتم تند و ضعیف تقلیل پیداکرده بود . چقدر بی اراده شده بودم در مقابل این موجود لطیف و زیبا . خدایا تو چه کردی با این قلم رنگین کمانت ! با تمام ابهت و قدرتی که بهم دادی فقط هاله ای در طیف سیاه این رنگین کمان بودم . حال انکه او همه رنگ بود و همه احساس . زول زده بود تو چشمام و از تماشای نگاه التماسم لذتی پیروزمندانه داشت و وسعت لبخندش نسبتی مستقیم با بیتابی من داشت و اونو به اوج غرور برد و درست مثل فواره ای که بالا به اوج میره و در اوج یکدفعه فرو میریزه , همه ی عشقشو با اولین بوسه ی گرمش متواضعانه در کویر خشک تنم فروریخت و در سکوت فریاد زد من یک زنم و خروش امواج تو هرچند هم که بلند باشد در ساحل ارام من به ماسه مینشیند . دراغوش کشیدمش و تمام قوسهای بدنشو لمس کردم این شاهکار طراحی اسمانی رو ! چه ماهرانه این عضلات و چربیهای ژله مانند زیر این پوست زیبا شکل گرفتند . لباشو رها کردم و لباسشو با در اوردن حلقه گردنش و کشیدن پایین یکباره از تنش دراوردم . زیرش هیچی نپوشیده بود . اینبار من پیشقدم شدم و لبامو به لباش قفل کردم و بعد بالبام چونه ی زیباشو مکیدن و گردن کشیده و زیباشو لیسیدم تا به سینه های خوش فرمش رسیدم و از زیر لیسیدم به بالا و به نوکش که رسیدم دایره وار میلیسیدم و نوکشو لب کش میکردم که ناله هاش بلند شد . بعد با دستم مالیدمشون و همزمان لباشو خوردم .
بلندش کردم و روی فرش کنار مبل خوابوندمش و باز برگشتم سراغ اون ممه های ناز و اینبار سفت ترمیمکیدم و تمامشو تو دهنم جا دادم و دستمو بردم لای رونای نرم و سفید و کشیدش و رسوندم به کوسش که پشمهای کم پشت و نرمی داشت و اه از نهادش بلند شد و در عین اینکه سفت ممه هاشو میخوردم , خیلی نرم کوسشو میمالیدم وادامه دادم به مالیدن کوسش سفت تر و سفت تر و از طرفی خوردن ممه هاش نرم تر و نرم تر که با اینکار تمرکز حسیش متوجه کوسش شد و حشری تر شد و ناخوداگاه دستشو به کیرم رسوند و محکم تو دستش گرفتش و میمالیدش و دست دیگش هم کرد تو موهام و فشارم میداد که سینه هاشو سفت تر بخورم . کم کم انگشتمو به چوچولش رسوندم و دایره وار باهاش بازی میکردم که جیغ ریزی زد و موهامو کشید بالا که لبامو بخوره و زبونشو با قدرت فرو کرد تو دهنم و دور زبونم میچرخوند و درعین اینکه زبونمو میمکید کیرمو میچلوند , که یهو رفت پایین و شروع کرد کیرمو لیسیدن و تخمامو مالوندن و در یه ان که صبرش لبریز شده باشه تا خایه کیرمو بلعید و شروع کرد به ساک زدن و سرشو میچرخوند و از تمام زوایا کیرمو ساک میزد و با یک دست تخمامو میمالید و با دست دیگه به سینم چنگ مینداخت . کم کم کیرو ول کرد و اومد بالا روم و لبامو خورد و از یک طرف خودشو بالا میکشید و از یک طرف هم منو هل میداد پایین تا کوسشو رسوند به لبام و فشار داد تو دهنم که بخورمش . منم که حسابی حشری شده بودم محکم کوسشو میمکیدم و میلیسیدم و زبونمو با فشار فرو میکردم تو کوسش یهو داد زد دیگه طاغت ندارم و کشیدم بالا رو خودش و لنگاشو کاملا باز کرد و گفت بکن منو . کیر میخوام همین الان . منم هم از اون داغتر سرشو گذاشتم توش و دستهامو بردم زیر روناش و دادم بالا و فشار دادم لنگاشو به شونه هاش و با تمام قدرت کیرمو فشار میدادم تو کوسش که به زور میرفت تو و جیغ میزد و بازوهامو میکشید تا باالاخره تپوندم تا دسته و لباشو خوردن و کیرو بی حرکت تا خایه تو کوسش نگه داشتم . لبها و زبونمو داشت میکند از شدت حشر !
دستامو از زیر روناش کشیدم بیرون و انداختم زیر کتفاش و شروع کردم به تلمبه زدن و فرشته اه و نالش همه ی فضا رو برداشته بود و چنان محکم میزدم که دندوناش به هم میخورد . دست راستمو از زیر کتفش رسوندم به زیر سرش و فشار دادم صورتشو تو شونه راستم و تو بغلم و محکمتر تلمبه زدن . نفسش تو گوشم میپیچید تا به ارگاسم که نزدیک میشد گردنمو شروع کرد به مکیدن سفت و سفت تر و محکم بغلم کرده بود که دیگه بریدم و ابم با فشار پاشید تو کوسش و پاهاشو حلقه کرد که مبادا درش بیارم چون خودش داشت به ارگاسم میرسید و با جیغش و کشیدن گردنش به بالا فهمیدم که فرشته هم ابش اومد و هردو ولو شدیم .
جدایی حتی موقتی هم که باشه تلخه . هرگز لحظه خداحافظی فراموشم نمیشه . فرشته از اغوشم بیرون نمیومد و گریه های اون و گریه بی صدای من تو قفسه سینم چشم همه رو تر کرد حتی غریبه ها . بقدری سوزناک گریه میکرد که داشتم برای رفتن سست میشدم و نمیتونستم نفس بکشم .
بالاخره با تلاش بی وقفه فرناندو ما به امریکا رسیدیم . اول باید از فلوریدا شروع میکردیم که شرقی ترین ایالت امریکاست و با مسابقات متعدد شناخته میشدیم و به قدری شهرت میرسیدیم تا ایالت به ایالت به غرب امریکا و به مرکز مسابقات حرفه ای تو لاس وگاس برسیم . فرناندو غفور و افرا رو به دوستش تونی هووانگ مربی کونگفوی دورگه اورینتال امریکنش سپرد و از هم جدا شدیم . تمرینات خیلی سختی داشتم و حریفهام هم اینجا قدر بودند . چون نه تنها قدرت بدنی بالایی داشتند , تکنیک برتری هم داشتند چون بوکس چینی تو ایران یه ورزش نوپا بود , تو امریکا یه ورزش حرفه ای بود با مربی های حرفه ای . خلاصه همه چی اینجا با ایران فرق داشت و گرچه بیشتر مسابقاتمو بردم ولی به سختی ! فرناندو میگفت هومی (مخفف همایون که البته در انگلیسی homey یعنی بچه محل ) . میگفت هومی اصلا با این بردهات مغرور نشو . چون وقتی به لاس وگاس برسیم حسابی سورپرایز میشی . چون اونجا همه مسابقات و همه بوکسورها و مربی ها و حتی تماشاچی ها حرفه ای هستند و با بهترینهای دنیا باید روبرو بشی که اصلا کار اسونی نیست . که خودمم به این واقعیت پی برده بودم بعد از اخرین نبردهای سختی که تو رینگ داشتم .

ادامه دارد…

نوشته: الف . ع

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها