داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق و ثروت و قلب 13

اعصابم به هم ریخته بود . رفتم به غضنفر سفارش کردم که اگه فیروز و لیلی اومدند و خواستند که آشپزی مهمونی اونا رو به عهده بگیره باهاشون راه بیاد . من هوای غضنفرو داشتم و اون بهم نه نمی گفت . دلم می خواست بخوابم و به هیچی فکر نکنم . بازم عاشق و معشوق رو دیدم که این بار هم جهت بامن به من رسیدند -شما ها درس ندارین ;/; بهانه بیارین قبول نیست . -داریم میریم دنبال کارای عروسی . -نکنه می خواین مراسمو در فضای سبز همین جا بر گزارش کنین .. فقط می تونین یه قولی بهم بدین ;/; دو تایی شون با هم گفتند چه قولی ! -بچه ها من واسه خودم چیزی ازتون نمی خوام . این پولو هم اگه هیچوقت بهم پسش ندین من نمیام سراغش . ولی ازتون خواهش می کنم که به جایی رسیدین همدیگه رو درک کنین . از هم فاصله نگیرین . اگرم اختلافی بین خودتون هست و تفاهمی ندارین از همین حالا مشخص کنین . اختلاف سلیقه در مورد چیزای جزیی مهم نیست . یکی مثلا از رنگ آبی خوشش میاد یکی از قرمز . زن فسنجون دوست داره شوهر قیمه .. اینا اختلاف نیست ولی مسائل مهمی پیش میاد که عشق جلوی چشای عاشقو می گیره . میگن عاشق کوره . شایدم نباشه . شایدم خودش دوست داره کور باشه . مثلا تو دوست داری زنت پیش نا محرم روسری از سرش نگیره ولی اون دوست داره آزاد باشه .. تو دوست داری به نیازمنداکمک کنی ولی اون دوست داره حرص بزنه و پول جمع کنه . .. این بار بازم با تعجب و شگفتی بهم نگاه می کردند . حق داشتند فکر کنند که من یه چیزیم میشه . با این حال  یه قولی بهم دادند و رفتند . از اونجا رفتم به بانک دنبال مقدمات وام پنجاه میلیونی .. راستش به بیشتر این پول نیازی نداشتم . می خواستم بدمش به نگار تا یه خورده زبونشو ببندم . اون متوجه می شد که من الهه رو عمل کرده یا می کنم و این روزا بدجوری گیر می داد . اون وقت من درش می موندم . ولی موضوع وام رو کی می خواست بهش بگه . خوشبختانه خیلی تحویلم گرفتند و خیلی هم سریع  مقدمات کارم انجام شد . فقط در ماه بیشتر از دو میلیون باید قسطشو می دادم که واسم پولی نبود .. چند روز بعد الهه رو عملش کردم . همان طور که انتظار داشتم جراحی با موفقیت هر چه تمام تر انجام شد . وقتی برای  اولین بار بعد از عمل ابرام خان منو دید افتاد به پام ولی من همراه با اون خم شدم و در عرضش قرار گرفتم تا شرمنده نشه -مرد چرا این جوری می کنی . امیدت به خدا باشه . از نظر من  جراحی فوق العاده موفقیت آمیز بود . فقط تیمار بیمار شرطه که باید خیلی مراقب باشین . دستورات لازمو بهشون دادم و وقتی هم که بیدارشد بالا سرش بودم . بهم لبخند می زد از بس بهش محبت کرده بودم و باهاش بازی و شوخی می کردم لذت می برد و خوشش میومد  و حالا هم  طبق عادت لبخند زیباشو تحویلم داده بود . صورتشو بوسیدم . سریع دور شدم تا صدای تشکر دیگه ای رو نشنوم . احساس آرامش می کردم . از این که جون یکی دیگه رو از مرگ نجات داده بودم . بعد از هر عملی که انجام می دادم چه طولانی و چه کوتاه عادت داشتم دقایقی رو قدم بزنم .. حالا هر وقت که با خودم بودم و در خلوت خودم فقط به همسرم فکر می کردم که به تازگی پرخاشگر و لجوج هم شده بود . -تاکی باید بابام بهم کمک کنه . -ببینم نگار واسه چی بهت کمک کنه . تو که نیازی بهش نداری -دست تو باشه میگی هر چی که الان داریم بسمونه -مگه غیر از اینه . جای تو و من فقط یه قبر دو در یکه . -چیه دوست داری من بمیرم -نخیر دعا می کنم که نگار من اصلا نمیره . خدا رو خوش نمیاد . -مسخره ام می کنی ;/; -نه حقیقتو میگم . -بس کن نادر . تحمل تو رو ندارم .. یه بیست میلیون از پول وام رو بهش دادم و گفتم بذارش کنار . هر دو سه روز که یه مقداری بهت رسوندم بذارش جلو آینه چند برابر شه .. ولی همین که پولو دید دیگه به متلک توجهی نداشت . خوشحال و آروم شده بود . -پس بالاخره ابرام آقا پولو جور کرد . ببین دیدی نگفتم .. من که بهت گفته بودم اینا پیش من و تو گریه می کنن که مفت در برن . این دوره زمونه مگه بیست میلیون پوله که کسی نداشته باشه ;/; چقدر هم زود همه شو نقدا پرداخت کرد . مجبور بودم به نگار دروغ بگم و در مورد وام حرفی نزنم . چون اگه می فهمید من بابت جراحی الهه چیزی نگرفتم یه الم شنگه ای به پا می کرد که اون سرش نا پیدا . وقتی  نگاش می کردم حس می کردم که دارم یک بیگانه رو می بینم .همش منتظر بودم یه چیز نیش دار ازش بشنوم . اصلا ازش نمی پرسیدم که با در آمدش چیکار می کنه . البته این اطمینانوداشتم که مازاد  مصرفی رو پس انداز می کنه ولی بازم به خودم اجازه نمی دادم که ازش بپرسم . یه بعد از ظهری  کلی بیمار رو به امون خدا ول کرد و اومد مطبم و سرشو انداخت پایین و اومد داخل مطب من . منم در حال معاینه یه زن جوون بودم که چشمم به جمال نگار روشن شد . -خانوم بفر مایید بیرون شما که باید بیشتر با مقررات آشنایی داشته باشید …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها