داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سهیل، عاشق دل شکسته

سلام

من سهیل هستم یک گی ، ۱۹ سالمه و در قزوین زندگی میکنم، عاشق پسر هم محله اییم بنامه کاوه شدم، اون ۲۶ سالش بود و همیشه ریش بلند میزاشت ، قد نسبتاً بلندی داشت هیکلش عالی بود باورم کنین به خداوندی خدا قسم میخورم ک واقعا عاشقشم ولی بزرگترین اشتباه عشق من ، اینه ک استریت محض بود اوایل نمیدونستم حسش اینجوریه ولی بعدا متوجه شدم.

شروع آشناییمون

خودشون تازه به این محله ی ما نقل مکان کرده بودن و منم یه انسانی بودم ک یه لحظه هم نمیتونه تو خونه بشینه بیشتر وقتام تو پارک بغل خونه مون بودم البته اینو بگم اکثر اوقاتم تنهام و هیچ دوست و رفیق صمیمی ندارم ک بخوام باهاش صحبت کنم و یا دیدو بازدیدی داشته باشم ،

تو رویاهام همیشه یه نفری رو تصور میکردم دقیقا عین کاوه ، ک عاشقش بشم و بهش دل ببندم و تا آخر بر اساس تعهد قلبی باهاش باشم،،، بگذریم
عصر روز بهاری بود ک داشتم تو همین پارک آهنگ گوش میدادم تقریبا خلوت بود ، سرم تو گوشیم بوده ک یه دفعه سرمو بالا گرفتم و متوجه کاوه شدم ک مشغلول قدم زدن تو پارک بود، چشم تو چشم شدیم یه حالی شدم بخدا عین برق گرفتن بود ، خجالت کشیدم زود سرمو پایین بردم، بعد از چند دقیقه ای اومد سمتم گفت؛ سلام ببخشید میتونم پهلوتون بشینم؟؟ گفتم خواهش میکنم ، البته ک میتونین پهلوم نشست و بلافاصله
گفت اسمت چیه؟
گفتم سهیل و شما؟
من کاوه هستم ، در این حین از استرس داشتم میمردم و دستام یکم میلرزیدند، متوجهم شده بود .
گفت؛ عذر میخوام داداش چیزیتون شده؟ چرا دستاتون میلرزن؟؟

گفتم نه هیچی نیس نگران نباشین بعد ادامه دادم؛ شما اینجا زندگی میکنین؟ اولین باره ک میبینمتون؟ گفت اره ماها پریروز تو این محله نقل مکان کردیم ، بخاطر یک کاری مجبور شدیم یک سالی اینجا اسکان کنیم ، ما ها قبلنا تو شهرستان زندگی میکردیم.

گفتم؛ ان شاءالله ک خیره
گفت؛ خوب شد باهاتون صحبت کردم و یه خورده خودمو خالی کردم میشه شمارتونو بهم بدین بیشتر باهم آشنا بشیم ، اینجا احساس غریبگی میکنم ؛
تو دلم گفتم خدا من تو خوابم؟ خلاصه شمارمو دادم بهش و رابطمون شروع شد و من روز به روز بیشتر و بیشتر جذب و عاشقش میشدم، خیلی چیزا رو هم راجب خودش و خونوادش فهمیدم
فهمیدم ک ؛ اون رشتش فن و حرفه ای بوده ولی زود ترک تحصیل کرده و رفته دنبال خدمت و معافیت ک اونو هم قبل از چند سال گرفته ، فقط یک برادر داره ک ۱۰ سالشه و خواهر نداره و پدرش تو کارخانه ی تولید پارچه کار میکنه و مادرش هم آرایشگاه زنونه داره…

چند ماه از مدت آشناییمون می گذشت و منم روز به روز مجذوبش میشدم، باهم بیرون میرفتیم، بعضی وقتا هم شام میخوردیم ، خیلی خوشحال میشدم موقعی ک بهم پیام میده و برای بیرون رفتنامون وقت تنظیم میکنه و به من اهمیت میده ،،، خونوادم اصلا خبری نداشتن ک با این پسر دوستم ولی خیلی متوجه تغییر در رفتار و اخلاقم شده بودن، همیشه سرحال از خواب بیدار میشدم و به خودم خیلی میرسیدم بهتر از قبلنا
ولی در این بین همش فکرم به اینه ک چند ماه دیگه کاوه از اینجا میره و بازم مثل قبل فقط من میمونم و تنهاییهام …
کاوه من رو یک برادر کوچیک و دوست خوب و صمیمی خودش میدونسته ولی اون از حسی ک بهش دارم خبر نداره ، می ترسیدم بهش بگم و رابطمون خراب بشه؛ سعی میکردم تا موقعی ک باهامه طبیعی برخورد کنم طوری ک به رفتارم شک نکنه…

یه سال به همین وضع و اوضاع گذشت و خونواده کاوه اینا بار کردن و رفتن پی کار و زندگیشون و منم فقط گریه میکردم و حسرت میخوردم، جایه خالیش رو تو زندگیم حس میکردم ، همش میگفتم الآن چی میشد ک اون تا آخر باهام بمونه و هیچوقت ولم نکنه،

ولی متاسفانه همه ی خیالات من نقش بر آب شده بودن ، بعد از رفتنشون دیدم هی فقط منم ک دارم پیامش میدم، آنلاینم ک بشه یا پیامای منو میخونه یا نه؟ یا مثلا بعد از دو سه روزی ، خیلی معمولی جوابمو میداد و چند باری بهش گفتم دوستت دارم ولی هیچ جوابی نداد و این چیز بیشتر منو دق میکنه ، چند سالی از کاوه هیچ سراغی ندارم و اونم نمیدونم شماره ی منو داره یا نداره؟ ولی چه فایده ای داره موقعی ک حتی یه پیامم بهم نمیده😔

خیلی افسرده شدم و همه ی فکر و ذکرم شده بود کاوه، نمیتونم ازش دل بکَنَم با وجود این همه بی اهمیتی ک ازش نسبت بهم دیدم اما فقط تلاش کردم خودمو آروم آروم بکشونم کنار از این رابطه ک لااقل برای آبرو و قابلیت خودم ارزشی قائل شده باشم بزرگترین اشتباه یک گی اینه ک عاشق یک استریت بشه، چون فقط خودشو اذیت میکنه و زجر بیخودی میکشه، چیزی از دست انسان ساخته نیست و واقعا ( عشق ) کار دله ولی این حرف عین حقیقته و باید این حقیقتو پذیرفت .

نوشته: سهیل

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها