داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سدهای شکسته 16


به سینه های سیما چنگ انداخته و تند و تند کوسشو می گاییدم . خماری چشاش از هوس یادش می گفت . این را آن چهار نگون بخت یتیم شده به خوبی می دیدند . پس از چند دقیقه عقب جلو کردن کیر در داخل کوس سر سیما به طرفی خم شده ثابت موند .-بچه ها بازم آب مامانتون اومد اون به ار گاسم رسیده اعصابش آروم شده . حالا من باید خالی کنم . داداش میخواین یا آبجی ;/;البته نمی دونستم که آیا اونا خبر دارن مامانشون لوله رحمشو بسته یا نه . فرقی هم نمی کرد مثلا من مطلع نبودم و داشتم با این حرفای آزار دهنده ام حالشونو می گرفتم .-چیه عذاب می کشین ;/;یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران . مادر من هم برام عزیزه یک مشت لات آسمان جل و بیکاره مملکت افتادین سر مادرم . شما می تونین کلاس بذارین و به دوستای لاتتون بگین که یک پزشک مادرتونو گاییده . می تونین با افتخار سر بلند کنین . من نمی تونم حرفی بزنم چون چند لات و لوت مادرمو اذیت کردن . اگه روتون نمیشه به دوستاتون بگین آدرسشونو به من بدین خودم زحمتشو می کشم . فکر کنم این چند نفر در همین مدت کوتاه چند کیلویی لاغر شده باشن . راستی بچه ها شما کون مادرمو پاره کردین . ولی من این قدر نامرد و وحشی نیستم که بخوام سوراخ کون مادرتونو پر از خون بکنم . آخه نمی خوام زحمتتون زیاد بشه وانگشتتونو فرو کنین تو مقعدش و واسش دوا بزنین . سیمای فداکار رو بر عکسش کرده و مثل اول به حالت سگی روبروی خودم قرار دادم . کونشو گرفتم طرف بچه هاش که سوراخ کوس و کونشو حسابی ببینن .. خوب دید بزنین اشکال نداره . خجالت نکشین محرمه . سالم سالمه هیچ اثری از خون و خونریزی نیست . همین جوری سالم تحویلتون میدم . بهتون نشون میدم که جنتلمنانه کون کردن یعنی چه . مثل اولین باری که کون سیما رو کرده بودم کرم مالیش کردم با یک تفاوت بزرگ و این که دستمو مالیدم به کوس عزیز و خوشگلش و خیسی جمع شده کوسشو که رو دستام نشسته بود به بچه ها نشون دادم -پسرای خوب مامان !خوب گوش کنین من روی سوراخ کون مامانتونو با کرم چربش کردم اما حیفه که روغن کوسشو حروم کنم . این مایع هوس مادرتونه همینو هم میشه به سوراخ کون مالید البته من حالا با کرم نرمش کردم اینم به عنوان کمکی می مالم . من فکر می کنم مامانی چون خیلی دوستتون داره خود نگه داری می کنه ولی با همه این ها من دارم به زور می کنمش . خیلی کوس و کون با حالی داره .پس از استارت زدن و قرار گرفتن سر کیر در سوراخ کون به این بخت بر گشته ها گفتم حالا یاد بگیرین چطور باید کون کرد که طرف دفعه دیگه با جان و دل کونشو تقدیم شما بکنه . مشاهده کنین همین جور که میلیمتر به میلیمتر کیر داره پیشروی می کنه روشو روغن بمالین یا از چیزی در همین مایه ها استفاده کنین . بعضی سوراخها مثل تونل گشادن بعضی ها تنگ ولی طولشونم کم و زیاد داره . سوراخ کونو نباید با سوراخ کوس اشتباه بگیرین . سوراخ کون هر چی گشاد باشه بازم معمولا از سوراخ کوس تنگ تره . کیرتونو که هشت ده سانتی فرستادین داخل کون از اینجا به بعدش احتیاط کنین و دست به عصا ببخشید کیر به عصا راه برین اگه دیدین جلوتر نمیره که هیچ ولش کنین ظرفیت کون طرف تا همین جاست اگه هم رفت که از خوش شانسیتونه . خط کش ندارم اندازه بگیرم ولی فکر کنم این سوراخ تا دوازده سانتیمتر رو جواب بده و دو سوم کیرمو که به کون سیما فرو کردم فریاد فاتحانه سرداده گفتم دیدید حدسم درست بود ;/;با این حرفا بیشتر می خواستم آتیششون بزنم . کیرمو نرم نرم فرو می کردم و نرم نرم در می آوردم -به این میگن یک کون و یک کوس دربست و اختصاصی خلاصه یک سیل درست و حسابی هم داخل کون مادرشون راه انداختم . دوباره طاقبازش کرده تا به بچه ها آموزش بدم که چطوری سینه ها کوس و جاهای دیگه رو بخورن و طرز ماساژدادن ونرمش دادن و نوازش کردنو هم بهشون یا د دادم . البته خودم به صورت تئوری و عملی کار می کردم ولی اونا مجبور بودن که فقط به صورت تئوری یاد بگیرن و شاهد عملکرد من باشن . من که نمی تونستم سیما جونمو بدم دست این گرگا تا روش آزمایش انجام بدن تازه با این روحیه و حالتی که نشون دادن فکر نکنم همچه کاری با مادرشون می کردن و اگه هم تمایلی داشتن جرات نمی کردن برن طرف سیما جون . اون فقط مال من بود . مال خود خودم . نوک سینه هاشو از جایی که قهوه ای قهوه ای بود گذاشتم تو دهنم . اولش با ملایمت بعد با فشار بیشتر به طرف بالا میکش زده چگونگی کارو برای حضرات تشریح می کردم . تدریس در قسمت کوس خوری و چگونگی مکیدن چوچوله ها نیمساعتی وقت منو گرفت به ویژه ابن که سیما با اشاره به من فهموند که این قسمتو بیشتر تدریس کنم . با پا یک نیمچه لگدی هم به من زد که زیاد منظورشو نفهمیدم ولی حس کردم چون مسائل مربوط به چگونگی گاییدن کوس و ریزه کاریهای اونو تشریح نکردم داره به من علامت میده . دوباره کوسشو گاییدم و همین جور وراجی هم می کردم . راستش من اگه می خواستم تا این حد فیلم سوپر ببینم خسته می شدم . دیگه کارو تموم کردم … ببینید بچه ها من نامرد نیستم کارم که تموم شد اسیرمو همین جوری در اسارت نمیذارم . یکی دو بند سیما رو که دکوری بسته بودم باز کرده گفتم خانم حالا می تونین خودتونو بپوشونین . هنوز فیلم ادامه داشت . سیما رفت و یک ربع دیگه برگشت . خودشو مثل یک عروس و عروسک درست کرده بود . یک بلوز لیمویی خوشرنگ با دامن مشکی کوتاه . سینه هایی بیرون زده . آرایشی غلیظ . کونشم که داشت دامنشو می تر کوند . هر چی آب توی کوس و کونش خالی کرده بودم و یه مقداری هم بر گشت کرده و روی تنش و تشک ریخته بود انگاری داشت به کمر من بر گشت می کرد . خانم معلم شروع به سخنرانی کرد . بچه های گلم امید وارم که این برایتون درس خوبی بوده باشه که هیچوقت نامردی پیشه نکنین . من شیر حرام به شما ندادم با خون دل شما رو بزرگ کردم .. گفت و گفت و گفت تا به مسائلی در مورد من پرداخت . من و شهرام جون همدیگه رو دوست داریم . بعد از بیست سال تازه معنی زندگی رو فهمیدم اگه دوست دارین مادرتونو خوشحال ببینین شهرامو ناراحت نکنین . شهرام جون حالا می تونی بازشون کنی . این طوری هم گارد نگیر اونا الان از یه مورچه هم بی آزار تر شدن طنابو از دست و پاشون بر داشته بازشون کردم . تک تک بغلم کرده در حالی که اشک می ریختند از من طلب عفوو بخشش کرده عذر می خواستند . بعد هم به طرف مادرشون رفته زانو زده و به دست و پاش افتادن که اونارو ببخشه . سیما هم در حالی که اشک می ریخت اونا رو در آغوش کشیده ازشون قول گرفت که اصلاح شن . تازه مرتب شده بودیم که درزدند و شیفته خانم هم وارد شد . بابا این دیگه کی بود . فرستاده ای از بهشت . یک زن ساله که قد و قامت و طراوت و زیبایی و پوست یک دختر ساله رو داشت میگن زنا تو بهشت سالشونه . حتما یکی از اون حوریا بود . صورت گرد و سفید .. بینی کوچولو موهای مشکی لخت و بلند . اندامی قلمی با کونی که مثل یک توپ باد کرده بود . قیلفه اش خیلی شبیه من بود ولی خیلی ظریف تر . حتما به پدرش رفته چون من و پدرش شباهت زیادی به هم داشتیم . سرمو بر گردوندم و خودمو بیخیال نشون دادم . چون باید مراسم معارفه انجام می شدو سیما جون منو به شیفته معرفی کرد و من هم موقع دست دادن به او چند ثانیه ای دستشو تو دست خودم نگه داشتم . با نگام خوردمش . فهمیدم که تونستم احساسمو بهش حالی کنم . طوری با من رفتار می کردند که فکر کردم نکنه بچه ها فکر می کنن که من میخوام ننه اشونو عقد کنم و یا همچه فکری به کله سیما افتاده . بازم این سیما کلک فکر منو خوند و گفت بچه ها یادتون باشه که باید آقا شهراموبه عنوان اولین و آخرین و تنها دوست پسر مادر قبول کنین . اون همون احترام یک مرد خونه و سر پرستو داره  .هر گونه بی احترامی به اون یعنی بی احترامی به من . این موضوع باید بین خودمون بمونه . حق ندارین از این جریان به کسی چیزی بگین . بین خودمون می مونه . انتظارم نداشته باشین که از دواج کنیم . شرایط و موانعی هست که نمیشه کاریش کرد . مهم اینه که همدیگه رو دوس داریم و عاشق همیم . اون برای شما حکم پدر رو داره . می تونین آقا شهرام صداش کنین یا بهش بگین بابا یا پدر . صاحب اختیارین . دسته جمعی به طرف من اومدن . یکی بهم می گفت پدر جون یکی می گفت بابا .. همه بغلم کرده و منو می بوسیدند  شیفته که به من گفت بابایی دوستت دارم و خودشو انداخت تو بغل من . انگار شوهر بی عرضه اش بهش نمی رسید چون خیلی تر و تازه مونده بود . پاک گیح شده بودم . چیزی که باعث می شد بیشتر شاخ در بیارم این بود که من از همه بچه هام کوچیک تر بودم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها