داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زنی عاشق آنال سک205

چه کیفی داشت رو کیر دو تایی نشستن  . بهروز طوری کیرشو می کرد  توی کونم و بیرون می کشید که حس می کردم انگاری داره هندل می زنه . چه حالی می داد ! ووووووویییییی .. این کار رو من با کیر بهرام انجام می دادم .. کسمو دور کیرش می گردوندم . آخخخخخخخخخخ اصلا باورم نمی شد تازه این دو نفر به زور منو کرده باشن .دستای بهرام رو کمر من می گشت و همین کارو هم بهروز با هام  انجام می داد .. واقعا که آتنای خستگی نا پذیر شده بودم . شایدم هر چی بیشتر می خوردم اشتهام بیشتر باز می شد . دو تا پسرا با هم بی طاقت شده و یک آن با فشار توی کس و کونم خالی کردند . از پا افتاده بودم .
-پسرا شما امروز منو وادار به گناه کردین . تا حالا  غیر از شوهرم کسی به من حال نداده بود .
وقتی این حرفا رو به اونا می زدم مثل خرکه داره گلابی می خوره کیف می کردن . راستی راستی باورشون شده  بود  یواش یواش داشتم خسته می شدم .  دقایقی بعد این پسرا رضایت دادن که من اون جا رو ترک کنم . دیگه باید از دست جبار هم خلاص شده باشم . نمی دونم چرا به این یکی حساس شده بودم . واسه فرار از دست اون  افتاده بودم به دامهای دیگران .
ولی دیگه این بار یه نگاهی به دور و برم انداختم و دیدم که خبری نیست . نفسی به راحتی کشیدم . رفتم به سمت  یکی از تاکسی هایی که گوشه خیابون ایستاده بود . می خواستم ازش بخوام که منو دربست ببره خونه . خنده ام گرفته بود . از این که راننده تاکسی که جوان خوش تیپی بود هوس نکنه که منو بکنه . هنوز سوراخ کون و کسم غرق لذتهایی بود که از اون دو کیر نصیبم شده بود واسه همین بی اختیار لبخند رو لبام نشست و اون راننده تاکسی هم یه جورایی داشت بهم لبخندمی  می زد . فکر کرد که من با اون دارم . وقتی دیدم چند تا چشمه اومد و طوری نشون داد که انگاری التماس دعا داره و از من می خواد که جواب حرکات اونو بدم دیگه خیلی عصبی شدم و سعی کردم که تحویلش نگیرم . از کنار ماشینش رد شده و یه اخمی بهش کردم که خودش جا رفت راستش اصلا حوصله شو نداشتم . دیگه خسته شده بودم . دلم واسه سیاوش تنگ شده بود . من باید واسه اونم یه وقتی می ذاشتم . در اون لحظات به تنها چیزی که فکر نمی کردم جبار بود . البته به شوهرم پژمان هم فکر نمی کردم . مرد ساده ای که به من اعتماد داشت و می دونستم که خیلی دوستم داره و باورم می کنه .
در یک لحظه دیدم یه ماشینی با سرعت جلو پام تر مز زد . یه چند تا فحش نثارش کردم .. در ماشین باز شد و مردی اومد پایین . در عالم خودم بودم و اول اون سیاهپوست رو نشناختم .. وااااااییییی اون جبار بود . اوه خدای من .. گیر افتاده بودم . سعی کردم بر خودم مسلط شم . آخه اون تا حالا حس نکرده بود یا ندیده بود که من ازش فرار کنم . اینو به طور مستقیم نشون نداده بودم ولی اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . با این حال سعی کردم همراهش باشم . اما طوری رنگ پریده نشون می دادم که دیگه اونو وادار به واکنش خاص کردم . کمی با عصبانیت و تشر گفت
-ببینم مثل این که از دیدن من خوشحال نشدی ;
 -چرا اتفاقا خیلی خوشحال شدم . غافلگیر شدم . فکرشو نمی کردم تو رو این جا ببینم .
 -چیه همش داری از دست من فرار می کنی . امروز چهار تایی کجا می رفتین ..;
 -چهار تایی ; ببینم جبار خان شما که شوهر من نیستین .. هر چه بود و باشه من و پژمان این مسئله رو با هم حل کردیم .
-پژمان خر کی باشه .. اونا کی بودن ;
-من مجبور به توضیح دادن نیستم . تو می تونی بری به زنت دستور بدی یا هوای اونو داشته باشی . این چه معنی داره که من سوار هر ماشینی که میشم یا با هر کی که بر می خورم باید یه تهمتی به من زده شه ;!
 طوری سرش داد کشیدم که جا رفت ..
-من  که چیزی نگفتم . من که تهمتی نزدم .
 سوار ماشینش شدم . اصلا اعتناش نکردم . اون منو برد به خونه ای که  دفعه قبل رو با هم اون جا بودیم . راستش اصلا دلم نمی خواست که با اون باشم .. خیلی خسته بودم . هر چی هم ازش خواستم که دست از سرم ور داره گوش نکرد ..
-چته . انگار امروز حال نداری . مثل اونایی می مونی که ار گاسم شده باشن و حال سکسو ندارن . بگو چی شده ; -ببین جبار من یک زن شوهر دارم . شوهرم طبع سردی داره ولی این دلیل نمیشه که هر چند وقت در میون نخواد بیاد سراغم . تو میگی چیکار کنم . ;
 وقتی این حرفو بهش زدم طوری کشتی هاشو غرق شده نشون داد که انگار از مال دنیا چیزی نداره . یخ شده بود .  انتظار داشت که من حتی با شوهرم هم نباشم . در حالی که من از خونه که اومدم بیرون با چهار تا مرد دیگه حال کرده بودم . اون اگه اینا رو می دونست که منو می کشت . .. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها