داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دوستت دارم لیلی

سلام دوستان. بی مقدمه برم سر سکس شانسی با لیلی جونم. آنشب بیخوابی به سرم زده بود.تاساعت پنج صبح تو سایتها و وبلاگهامشغول بودم.تازه چشام گرم خواب شده بودکه باصدای زنگ گوشی خواب از چشام رفت. گوشیو کنارگوشم گرفتم،
الو،
سلام ببخشید آقا درخصوص اطلاعیه استخدامتون مزاحم شدم.
آنطرف خط صدای خانم جوانی بودکه خواب ازچشمام ربود
من، باحالت خواب وبیداری گفتم خانم خدا خیرتان جای دیگه بده نمیشه دقت کنید.خواب صبح روز تعطیلمو خراب کردی.
خانم یکدفعه گفت آی دلم خوش بیدارتان کردم حالا دلم خنک شد.
من ،ای کیرم تو اون دل بی صاحبتون تادستم به کوست رسید .آنوقت نشونتون میدم که مزاحمت یعنی چه!
اون گفت هیچ غلطی نمیکنی .گفتم آره معلومه که درمقابل کوس جنده خانم کیر بیست سانتی من هیچکاره است.
گفت اتفاقا برعکس دست کسی بهش نرسیده. گفتم آره جان خودت معلومه.
آنروز تا ظهر نزاشت چشم روچشم بزارم.ناچار قیدخواب را زدم و بیداریدم.شروع کردم زنگیدن. دیگه اینبارمن بودم کوتاه نمیامدم. رفتم رومخش. آنقدرباهاش گفتم که زبان بازکرد. خانمی اسمش لیلی بود.اهل شهرهمسایه شهرما بود.یکسال بود که ازشوهرش جداشده بود. بقول خودش خوشکل بود23سالش بود. با صدوهفتادوپنج قد. و هفتاد وزن و یک دختر سه ساله.بقول خودش شوهرش را پنج بار با دوست دختراش تو خانه گرفته بود. ومجبوربه طلاق شده بود.خلاصه شروع کردم به کل کل کردن باهاش . میگفت وقسم میخوردکه بخاطر شهر کوچکشان ودرمعرض دید فامیل هاست و اعتقادات سنتی اقوام ازوقتی طلاق گرفته سکس نداشته واصلا راه نداشته سکس کند. جدیدا یه آرایشگاه زده که پدر پاسدارش صبج میاردش سرکار وظهر برش میگرداند.خلاصه داره افسرده میشه.دلداریش دادم وگفتم ازامروز خودم هرکاری براش میکنم و نجاتش میدم.قرارملاقات برای فرداش گذاشتم.

مرتب و منظم و با شاخه ای گل وکادو رفتم درب آرایشگاهش. وقتی بیرون آمد قلبم هرررری ریخت پایین. خداوکیل چشمامو مالیدم. گفتم نکنه خودش نباشه.تاسلام کردوگفت آقامحسن ، صداش شناختم.بخاطرمحیط کوچک شهرشان نتوانستم صورتشو ببوسم.فقط دستشو یک لحظه لمس کردم .ازشدت داغی دستش بدنم به لرزه افتاد…کادو گرفت و گفت بیشترنمیتوانم بمانم امابرای فرداش کاری میکنم. بعداز رفتنش زنگ زدوگفت مرد آرزوهام بودی.گفتم اگربتوانی وقتی میکنمت مقاومت کنی هرجایزه ای بهت میدم.اون هم گفت بخدا ازوقت طلاق کیر نرفته تو کوسم.فکرنکنم بتوانی سیرم کنی. برای فرداش ساعت سه عصر به توافق رسیدیم.قرارشدیکی از دوستاش بجاش توآرایشگاه بماند.آنروز ازصبح بخودم رسیدم.بعدازناهار حسابی خودمو باشیره نعشه کردم و یک قرص تقویت کننده قوی خوردم.درحد تیم بارسلون و قوی تر از مسی بودم. سرساعت رفتم جای قرار.خدایا چه میدیدم.فرشته ای داشت بطرفم میامد .به قول خواننده بزرگ شهرمان :نازنازان دلنوازان در رهند.خدایا یعنی أین قراره زیرمن بخوابه.سوارشدواینبارصورتشو بوسیدم.استرس عجیبی داشت. رفتیم خانه خالی دوستم. وقتی همدیگر رابغل کردیم تمام بدنش میلرزیدواشک درچشمانش جمع شده بود.گفت،به آرامشی که دوساله درانتظارش هستم رسیدم.توراخدا این حالت راتمام نکن.تاوقتی چشاش بخواب رفت درآن حالت نگاهش داشتم.درهمان حالت بلندش کردم و روتخت انداختمش.سریع لختش کردم ودیدم بدنش در حالتی کاملا هماهنگ قرار داره و یک ذره اضافه نداره.چشاش بسته بود.وداشت احساس آرامش میکرد.آنهم بلندشدوسریع لختم کرد.وقتی چشمش به کیرم افتاد سریع برگشت رو تخت وجلو چشاش راگرفت وگفت غلط کردم.اطمینان بهش دادم که اذیتش نکنم.وقتی کیرم را دردست ظریفش گرفت،بزور تو هر دو دستش جاگرفت.درهمان حالت کیرم را از تودستاش خارج کرد وگفت یعنی قراره من اینقدرگشاد بشم. .دهانش کوچکت از آن بود که کیرم واردآن شود.وفقط زبان بهش میزد.حسابی لیس زد…رو تخت انداختمش وازگوشهاش تا نافش رالیسیدم.وقتی سینه هاشو میخوردم صداش کل اتاق راپرکرده بود. وقتی کوسش رازبان میزدم صدای گریه و ناله اش با التماس همراه بودکه توراخدا دیگه بکن توش.میگفت محسن شاه کیرتو بکن تو کوس لیلی.دیگه تحمل نداشتم. بلندشدم وپاهاشو بازکردم.خودم هم باورم نمیشدکه کیرم وارد کوس تنگ و ناز و سرخ رنگش شود.دست نخورده و تمیز و خوش تراش بود. کوسش پر آب بود. تخت راخیس کرده بود. سرکیرم آرام فشار دادم.بزور رفت توش .یکدفعه بلند شد نتوانست تحمل کند.وگفت بیرون بکش. دوباره سرکیرمو فروکردم.نفسش بزور بالامیامد. برای لحظاتی درهمان حالت ران هام را به عقب فشار میداد. نوازشش کردم و بعدحدود یک دقیقه فشاربه تو دادم .باچنگ پشتمو فشارمیدادومن بی توجه به آن تا آخر درکوسش فرو بردم.ازصدای جیغش خودم هم ترسیدم که دچارمشکل شده باشد.برای دقایقی بی حرکت ماندیم.بعدباهمراهیش آرام شروع به تلمبه زدن کردم.دستاش راکامل سپر ران هام کرده بود. وقتی بیرون میکشیدم بیرون آمدن خون از مویرگهای جداره کوسش راشاهدبودم. داشت لذتی همراه دردمیبرد. تلمبه هامو تندترکردم.چشماش مظلومیت خاصی داشت…بدنش شروع به لرزش کردو پشتم را چنگ زد.ارضاشده بود.دربغلم درهمان حالت آرام گرفت.میگفت دوستت دارم محسن جانم.قلب لیلی برای توست.امروز قلبم رابردی.انتظارنداشتم اینجور آرام بشم. برش گرداندم و چهار دست وپا رو تخت قرارگرفت. ازپشت درکوسش فرو کردم.ازشدت دردکمرش راخم میکردوسعی داشت از زیرم دربره.اما دستای من مانعش میشد.ناله میکردتوراخدا آرامتر.دوباره باهم ارضاشدیم…استراحتی کردیم.انروز سه بار دیگر باهاش سکس کردم.بارسوم که زیرم بودگفت کی رازیاد دوست داری .گفتم عشق کمشده ام لیلی جونم را.گفت بعدمن کی را دوست داری…گفتم مادرم.گفت مادرت رابادست خودت کفن بکنی دیگه ولم کن.بخداتحمل ندارم.کیرمن همچنان سیخ بود.بادستش گرفتش وگفت این دیگه کی سیرمیشه. گفتم هرگز.گفت قول بده فقط مال خودم باشه.گفتم چشم.بلندشدکه لباس بپوشه.ولی افتاد زمین. بلندش کردم.بزور راه میرفت وباتکیه برمن.بغلش کردم بوسیدمش گفت بهترین روز زندگیم بودکاش تمام نشه.بردمش درب آرایشگاه .وقتی رفت تو هرکس میدانست تو راه رفتن مشکل داره. امیدوارم خوشتون آمده باشه.فحش ندین.هرکه میگه دروغ چه دختر چه پسرمیتواندبیاد امتحان کند.وبزرگی کیرم راببیند.

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها