داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دختر چادری دانشکده

سلام دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سالها قبل در دانشگاه حدود ۲۵ سال قبل . قول شده دانشگاه شهید بهشتی بودم . خررر خون مطلق . از وقتی که با سایت شهوانی آشنا شدم گفتم منم اولین داستان سکسی خودم و براتون بگم . اگه زیاد می نویسم یا مثل بقیه روان نمینویسم ببخشید . . اسمم سعید هست . سالها قبل که دانشگاه بودم یه همکلاسی دختر داشتیم که اسم مستعارش و میذارم رعنا . رعنا قد بلند تو پر خوشگل سفید و بچه شمال . یعنی رشت . ولی لهجه نداشت فقط با دوستای همشهریش که صحبت میکرد با لهجه صحبت میکرد. واقعا رعنا و قد بلند بود . شبیه بازیگر سینما روشنک عجمیان بود . یعنی میخورد خواهر باشن . من که خیلی ازش خوشم میومد . مخصوصا که سر سنگین و باوقار هم بود . بعدا هم فهمیدم اونم از من خوشش میومده و روش نمیشده بهم بگه . تو دانشکده ما تقریبا بیشتر بچه ها خرخون های شهرستانی بودن . یه روز که سر کلاس جامعه شناسی بودیم این رعنا خانوم یه ربعی دیر رسید سر کلاس . ترم اول بود و هنوز ساعت کلاس ها و جو دانشگاه و این چیزا برای دانشجوها جا نیفتاده بود . استاد جامعه شناسی استاد سختگیری نبود ولی اون روز رو کرد به رعنا و به متلک گفت خانم زود نیومدید ؟ کلاس بعدی یه ربع دیگه شروع میشه . رعنا هم صورت سفیدش شد مثل لبو و گفت ببخشید خواب موندم . استاد گفت بفرمایید بشینید . کلاس ها سه ردیف صندلی داشت . هر ردیف هم سه تا صندلی . وسط این ردیف ها هم حدود یه متر جا بود برای تردد دانشجوها . معمولا دو ردیف و پسرها می‌نشستند و یه ردیف و دختر ها چون تعدادشون کمتر بود . اون روزها از مختلط نشستن دختر و پسر و از صمیمیت امروزی دانشجوها اصلا و ابدا خبری نبود. کوچکترین لاسی یا حرکتی میکردی و می‌فهمیدند باید میرفتی کمیته انضباطی . کسایی که اون روزها دانشگاه رفتن جو کیری دانشگاه و با گوشت و پوست لمس کردن میتونن گواهی بدن که چه جو بدی بود اون موقع . القصه من اون روز ردیف وسط آخرین صندلی بودم یعنی یه متر اونورترم صندلی دخترها بود . رعنا خانوم اومد ردیف دخترها موازی من نشست . البته از هولش بود چون هنوز مثل لبو قرمز بود از متلک استاد و قصد و قرضی نداشت اون روز . رعنا خانم چادری بود . نشست و چادرش و جمع و جور کرد و شروع کرد نت برداری از درس . بعد چند دقیقه دیدم چادرش از روی پاهاش رفته کنار و دو تا رون تپلی دیدم . یه شلوار مخملی مشکی پاش بود . یه پاش و انداخته بود رو اون یکی پاش و یه کم از ساق پاهاش هم معلوم بودن . سفید مثل برف . یه متری من بود . انقدر نگاه کردم که متوجه شد و یه لبخندی زد و خودش و جمع و جور کرد .از اون روز زیر نظرش داشتم . یکی دو ترم گذشت با سلام و علیک گذری با هم ارتباط داشتیم . یه درسی بود اون موقع ها به اسم انقلاب اسلامی یا ریشه های انقلاب اسلامی . درس عمومی بود . درسهای عمومی و اون موقع ها که انتخاب میکردی شاید میوفتادی تو یه دانشکده دیگه با دانشجوهای رشته های دیگه . اون موقع این درس و که برداشتم افتادم تو دانشکده علوم زمین دانشگاه . دختر دانشکده ما اکثرا چادری و شهرستانی بودن ولی چند تا دانشکده دانشگاه بهشتی مثل پزشکی . دندانپزشکی . علوم زمین . تربیت بدنی و اقتصاد اکثرا مانتویی و بچه تهران . خلاصه رفتیم دانشکده علوم زمین . یه کلاس کوچیک شاید ۳۰ نفره داده بودن بهمون . رفتم جلسه اول و دیدم بله رعنا خانوم هم اومد سر اون کلاس . از بچه های دانشکده ما فقط من و اون بودیم . باقی بچه ها برای سایر دانشکده ها . خوشبختانه اکثرا دختر هم بودن . برخلاف روال دانشگاه که هر کس هر جلسه هر کجا دوست داره میشینه تو این کلاس تقریبا هر کس یه جای مخصوص می نشست . رعنا هم دو سه دقیقه دیر میومد . تو همه کلاسها ردیف آخر صندلی ها یه سره بود و چسبیده بود به دیوار و فاصله ای بینشون نبود . اکثرا مختلط میشستن . رعنا ام که دیر میومد و صاف میومد می‌شست بغل من . استاد انقلاب هم آخوند بود ولی خیلی باحال بود . نه گیر میداد که چرا مختلط نشستید نه جدی بود . کلی هم جوک می‌گفت و به خود آخوندها هم تیکه مینداخت . بچه ها هم هر کنار هر کی دوست داشتن میشستن . اون کلاس واقعا تافته ای جدا بافته از دانشگاه بود . خلاصه بعد جلسه ۶ و ۷ یه کم جرات پیدا کردم و آرنجم و میمالیم به سینه های رعنا . اولش خودش و می‌کشید کنار ولی دوباره خودش و نزدیک می‌کرد و منم ارنجم و می‌مالید. کل دل و جیگرم همین قد بود . چون ته کلاس بودیم استاد دید نداشت چکار مینیم . بچه های بغلی هم سرشون تو کار خودشون بود . من که از کلاس هیچی نمیفهمیدم فقط به رعنا میگفتم از جزوه دست نویسش رو کپی بگیر بده من . بعد کلاس باهاش سمت ولنجک که نزدیکشون بود قرار میزاشتم و حرف میزدیم . یه کم حرفای بالی ۱۸ زدم باهاش دیدم بدش نمیاد . ولی کاری جز حرفسکسی باهاش نزدم . کلاس انقلاب اسلامی یه جلسه یک ساعت و نیمه بود . در هفته یه بار . دوشنبه ها . فقط تو فکر این بودم کی دوشنبه میشه تا کنار رعنا بشینم یه کم شیطونی کنم . گفتم که اون موقع ها حداکثر حرکت انتحاری پسرا این بود . یا لااقل برای من و باقی پسرهای دانشکده که اونا هم مثل من بی دل و جیگر بودن . جلسه بعدی که شد رعنا اومد کنار دستم نشست وسط کلاس با هزار سلام و صلوات و فشار آوردن به خودم دست راستم از زیر کتف دست چپم رد کردم و سینه رعنا رو آروم گرفتم . نفسم بند اومده بود یهو یه تکونی خورد و از ترس سیاه شد . گفتم الانه که استاد بفهمه . دستم و کشیدم کنار . بعد کلاس گفت این چکار بود کردی ؟ گفتم سخت نگیر . جو دانشگاه که کیریه . من و تو هم که از هم بدمون نمیاد . فقط اینجا میتونیم شیطونی کنیم اونم برای چند جلسه دیگه . یه کم فکر کرد و چیزی نگفت . اون‌موقع هم که‌مثل الان موبایل و این چیزا نبود . یکی دو روز سرسنگین بود و جزوه اون روز و هم برام کپی نگرفت . پکر بودم . یه دوست داشتم امید بچه اراک . خیلی بامرام و با معرفت . تنها کسی بود که خوابگاه نگرفته بود و تو درکه یه زیر زمین کوچولو کرایه کرده بود البته با یکی از بچه های ارومیه ای که دانشگاه دیگه ای درس میخوند و هم دانشگاهی و هم دانشکده ای من و امید نبود . چند باری خونش رفته بودم پاستور بازی و کس کلک بازی در اورده بودیم . خلاصه بهم‌گفت چته ؟ گفتم اینجوری شده . گفت ببین کوس و نکنی پریده . گفت آخر ترم من و این پسره میریم شهر خودمون . اگه تونستی بیارش اینجا و کارش و بساز . فقط یه مشکلی هست اونم صاحبخونه مونه که یه مرد بیکار و فضولیه . خود ما هم که هر بار میریم و می‌آییم پنجره خونه را باز میکنه ببینه چه خبره ؟ .راست می‌گفت منم که چند بار رفتم خونه امید هر بار پنجره رو باز کرد و دید زد که چه خبره . گفت تا آخر ترم یکی دو ماهی مونده تو این مدت مخ رعنا و بزن تا واسه صاحبخونه یه فکری کنیم . فرداش رعنا و دیدم گفتم کلاست کی تمومه گفت ۵ بعدازظهر. گفتم بریم تجریش صحبت کنیم . یه کم من من کرد و قبول کرد . رفتیم تجریش و تو بازار دستش و گرفتم . گفت کسی میبینه بد میشه . گفتم کدوم کسخلی الان این جا میاد زاغ ما رو چوب بزنه ؟ راجع به سکس و این چیزا باهاش حرف زدم . لبخند می‌زند و می‌گفت زشته . گفتم ببین به قول دوستم این کوس و کون و تا زنده ای بده دوستت استفاده کنه تا این که خدایی نکرده بعد ۱۲۰ سال مار مورچه و ملخ بخورش . خندید و چیزی نگفت. . گفتم رعنا تو که خوابگاهی و منم خونه مون همیشه یکی هست و نمیشه . اگه یه جا پیدا بشه بریم یکی دو روز فقط هم و بغل کنیم و بوس کنیم و اینا هستی ؟ گفت فقط بغل کنیم ،؟ تو گرگ گشنه اگه من و جایی گیر بیاری به ۷ روش سامورایی ترتیب و میدی ترم دیگه رو باید مرخصی زایمان بگیرم . خندیدیم و گفتم واقعا میایی ؟ گفت نمیشه من امتحان آخر و بدم باید برم شمال . گفتم یه فکری کردم . گفت چیه ؟ گفتم امتحانات کی تموم میشه . الان یادم نیست گفت کی ولی گفتم مثلا اگه ۱ تیر تموم میشه به خونه بگو ۳ تیر تموم میشه . منم که ننه بابام کاری ندارن . گفت حالا کجا و پیدا کردی ؟ لای شمشادها ؟ گفتم هستی یا نه با جاش کاریت نباشه ؟ گفت میترسم . گفتم تا با منی در ایمنی . گفت حالا تا اون موقع . گفتم پس به خونه بگو ۳ تیر امتحاناتت تمومه . تا ببینیم‌چی میشه . سرتون و درد نیارم امتحانهای من یکی دو روز زودتر تموم شد . امید هم کلید و داد به من . رفیقش هم رفته بود شهرستان .امید گفت به صاحبخونه گفتم اگه اجازه بدید دو سه روز رفیقم میاد اینجا امتحاناتش که تموم شد کلید و بده به شما من بعد تعطیلات میام کلید و از شما بگیرم . گفت اون که سر در نمیاره خوابگاه و کی باید تحویل بدید و امتحانا کی تموم میشه و این حرفا فقط اینجوری گفتم که شک نکنه . اولش قبول نکرد و با کلی خواهش و گفتم اگه رفیقم نیاد اینجا خوابگاه هم نداره باید بره مسافرخانه و … قبول کرده . ولی مطمئنا زاغ سیاهت و چوب میزنه خیلی مواظب باش خودت و من و هم اتاقی و به گا ندی . گفتم باشه . رعنا هم تاریخ اتمام امتحانات و دو سه روز دیر تر به خانواده گفته بود . منم که امتحاناتم تموم شده بود تا اتمام امتحانات رعنا یکی دو روز وقت داشتم . گفتم بهترین کار اینه که اینقدر برم و بیام که صاحبخانه شک نکنه . ولی ۵۰ باری که رفتم و در و باز کردم یا اومدم بیرون و در وبستم عین ۵۰ دفعه و پنجره رو باز کرد و من دید و تا یکی دو دقیقه بعد هم پشت پنجره موند بعد پنجره رو بست . گفتم با این کسکش نمیشه اینجا کوس آورد. فکری زد به مغزم . میدونستم سیگاریه چون سیبیلاش زرد شده بودن . زنگ خونش و زدم و گفتم فلانی ( اسمش و الان یاد ندارم) چند تا پاکت سیگار دوستم از بندر برام فرستاده من سیگاری نیستم گفتم بدم خدمت شما و یه کوچولو جواب زحمات شما باشه که گذاشتید من یکی دو روز تو خونه دوستم باشم . گل از گلش شکفت و گفت خواهش میکنم و … . روز موعود با رعنا قرار گذاشتم . امتحاناتش تموم شده بود ماجرا رو بهش گفتم . ترسید و گفت نمیام و ببینه لو میده و … کلی التماس و خواهش کردم که این فرصت دیگه نیست و خونه و هماهنگ کردی و خونه الان فقط خالیه و … تا قبول کرد . بهش گفتم یه کم مواد غذایی و سیگار و خرت و پرت بخریم که زیاد رفت و آمد نکنیم . گفتم هر وقت هم گفتم و صاحبخونه آمد که بیاد دم در سریع برو پایین . بدنش یخ کرده بود و رنگش مثل گچ سفید . مثل خودم . خلاصه با وسایل رفتم دم در و گذاشتم رو زمین که پنجره رو باز کرد کسکش فضول . گفتم سیگار ها رو براتون آوردم . گفت پرت کن بگیرمشون از لای پنجره . گفتم حفاظ داره نمیشه اگه میشه بیایید دم در بدم خدمتتون . من من کنان این ور اون ور و نگاه کرد و گفت الان میام . خونه دو نبش بود . تا در خونه ۵ قدم بیشتر فاصله نبود . تا رفت لباس بپوشه و بیاد در واحد و باز کنه و بیاد پایین حدود بیست ثانیه طول کشید منم به رعنا علامت دادم اونم مثل قرقی اومد و سریع رفت پایین . با یه ساک لباس و کیف و کتاب که می‌خواست ببره شهرستان نمیدونم چطور با این سرعت رفت و به در و دیوار هم نخورد که صدا بیاد . این هم بگم که در زیر زمین جدا از در واحدهای بالا بود . به خاطر همین رعنا رو ندید . منم سیگارها رو دادم و گفتم سریع نرم پایین شاید شک کنه . الکی گفتم شبیه یکی از اساتید ما هستید دکتر فلانی و میخوره برادرش باشید . مثل اون بامرام و با کلاس و کلی هندونه چپوندم زیر بغلش . خرکیف شد و تشکر کرد و رفت . منم آروم رفتم پایین. رعنا هنوز با چادر گوشه سالن وایساده بود رنگ پریده . اومدم پایین گفتم فعلا حل شد فقط باید فکری کنیم برای بیرون رفتن بدمون. نیم ساعتی با لباس نشستیم گفتیم نکنه بیاد دم در فضولی که خوشبختانه نیومد . یه خواب کوچولو داشت که مال امید بود و فقط یه تخت توش بود و یه کم خرت و پرت یه طرف سالن هم کمد چیده بودن و کرده بودن مثلا یه خواب که مال دوستش بود . یه سالن ۱۲ متری بود و حموم و دستشویی هم سر هم . آشپزخونه هم دو متر نبود فقط سینک داشت و یکی دو متر کابینت فلزی زمان یزید . خونه دانشجویی به معنی واقعی . بردمش رو تخت و مثل ندید بدید ها شروع کردم لباسهاشو و کندن . هی میگفت خجالت میکشم و نکن زشته و گناه داره و … ولی کو گوش شنوا . خلاصه لختش کردم . بدنش سفید مثل برف . سینه ها بزرگ و نرم . شورت و گذاشتم برای مرحله آخر . دستش رو سینه هاش بود . خجالت می‌کشید. رونهاش لم لم میکردن . برگشت که کوسش و نبینم . کونش به بزرگی کون کارداشیان . بهش گفتم اگه چادری نبودی کونت و به باد داده بودی تو همون جو تخمی دانشگاه . گفت تو فامیل هر وقت میخوان بگن کون فلانی گنده است میگن مثل کون رعنا میمونه . شورت سفید گلدار . اون موقع ها این شورت ها بود . کشیدم پایین . کونش مثل ژله بالا پایین میرفت . دمر افتاده بود و دستش و گذاشته بود رو کوسش که مثلا من نبینم . لای کونش و باز کردم . با همه سفید برفی بودن کونش ولی سوراخش یه کم قهوه ای و تیره بود . ولی از چین‌های سوراخش معلوم بود پلمپ مونده . شروع کردم لیس زدن سوراخش . اینقدر لیس زدم که خودش برگشت . شورت و کامل درآوردم. تپلی کوسش واویلا بود . ولی واقعا کوسش بزرگ بود . اندازه یه کف دست کس داشت . سفید و بی مو . لبه های کوسش اندازه یه سانت از هر طرف زده بود بیرون و پهن شده بود رو لوبیای بیرونی کوسش . یه لیس زدم لا پاش . سرم و آوردم بالا مثل آب دهن بچه آبش کش اومد . خیس خیس بود . آروم فقط می‌گفت من دخترم کوس نمیدما . گفتم باشه . منم لخت شدم . گذاشتم دهنش . نصف کارمون و با دندوناش زخم کرد . واقعا این کاره نبودن اون موقع دخترا . اصلا ساک زدن بلد نبود . دیدم دو دقیقه دیگه ساک بزنه کیری بدامون نمیمونه . اومدم بزارم لای پاش گفت نکن دخترم . گفتم میمالم روش . نترس . گذاشتم لا کوسش خیس خالی بود . خیس و لزج . بالا پایین کردم . آه و ناله ای راه انداخته بود که بیا و ببین . دیدم لالایی حال نمیده . سرش و گذاشتم در سوراخش که مثل فشنگ پاشد و گفت تو جنبه نداری لباس هام و بده برم . گفتم تو نمیکنم فقط باهاش بازی می‌کنم. گفت نه بزار برم . گفتم باشه پس باید کون و بدی و حرف هم نزنی . برش گردوندم و حالت قنبل کردم . وازلین از داروخانه گرفته بودم . آوردم مالیدم درش . یکی دو تا مو نیمه بلند کنار سوراخ کونش جا مونده بود . یه انگشت کردم تو کونش خواست داد بزنه ولی کنترل کرد . دو دقیقه ای انگشت و کردم و درآوردم. دیگه خوشش اومده بود. انگشت دوم و کردم یه کم سخت رفت ولی ۵ دقیقه دو انگشتی کردم که دیدم لرزید و ارضا شد و دمرو افتاد . با بدبختی به حالت سجده در آوردم و دو انگشتی وادامه دادم . دیگه گشاد شده بود . کیر و درآوردم گذاشتم دم سوراخش . با اینکه باز شده بود ولی هر چی فشار میدادم سوراخش و رد می‌کرد. میرفت تو در و دیوار . یه با هم نزدیک بود بره تو کسش و پرده اش و بزنم الکی الکی . دیدم نمیره گفتم یه چایی بزار . رفت چایی بزاره منم با کیرم بازی کردم تا سفت تر بشه . چایی و گذاشت و اومد ساک بزنه گفتم خدا پدرت و بیامرزه نمیخوام . گفتم پاهات و هفتی کن و بگیر بالا تا کیرم شل هست بکنم ببینم میره تو کونت تو این پوزیشن یا نه ؟‌. وازلین و زدم و دو طرف کله سالار و گرفتم اونم با یکی از دستهاش کمک کرد و کیر شل و ول و کردم تو کونش . زیاد درد نکشید . من وازلین میزنم کیرم شل میشه . خلاصه دودول اگه ۱۵ سانته در حالت شل و ۶ و ۷ سانتی کردمش تو کونش . خواستم تلمبه بزنم دیدم نمیشه . گفتم همینجوری یه ور کن بدون این که دربیاد . یه ور شد و سینه هاش و گرفتم و شروع کردم تلمبه زدن . یه کم سفت تر شده بود و بزرگتر . گفت بزرگ شده دیگه عقب جلو نکن . گفتم نمیشه صبر کن تمومش میکنم . شروع کرد گریه کردن . ولی من چشمام فقط کون میدید . ۵ دقیقه ای زدم دیدم داره میاد گفتم بریزم دهنت ؟ چیزی نگفت درآوردم جلو صورتش زدم . باور کنید یه استکان آب ریختم رو لب و صورتش . هر کاری کردم نخورد آبم و . رفت دستشویی و اومد بیرون گفت دستمال کاغذی خونی شده . ده دقیقه ای دلداریش دادم که چیزی نیست و بعد هم یه دستمال لول کردم کردم تو کونش ولی خونی نبود . نفهمیدیم چرا خون اومد . تا آخر دانشگاه و حتی بعدش کلی کونش و کردم . یه بار هم رفتیم شمال اونجا کردمش که اگه از داستانم خوشتون اومده باشه تعریف میکنم . ببخشید اگه طولانی بود و جزئیات کمی داشت چون اولین بارم بود و مدت زمان زیادی از اون موقع ها گذشته بود . شاد باشید . ممنون

نوشته: سعید

زن چادری
خاطرات دانشجویی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها