داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

داستانهای فاخته گری السا، یا چطور زن من لوندبانو شد (۲)

…قسمت قبل

اون موقع حدود 14 سال پیش بود که این فکرهای شهوانی در خصوص سکس زنم با مردهای دیگری بهم رخ میداد. متحیر مونده بودم که چرا اینطوری شده ام؟ شروع کردم گشتن توی سایتهای روانشناسی که چیزی رو پیدا کنم ولی چیز قابل توجهی نبود. سایتهای فارسی و انگلیسی زیادی رو گشتم. توی یکی از سایتها یک کسی دیگه ای هم پرسیده بود که چنین مسئله ای داره و یک روانشناس گفته بود که اسم این فانتزی هایتوایف است. این کلمه کلیدی خیلی بهم کمک کرد. با کمک اون کلی سایتهای دیگر رو پیدا کردم و متوجه شدم این فانتزی فکری در بین خیلی مردهای متاهل هست و به خصوص در دهه دوم زندگی مشترک زیاد میشه. کمی خیالم راحت شد که تنها خل دنیا من نیستم! فهمیدم که اکثر این شوهرها این فانتزی خودشون رو از زنشون پنهان میکنند و یا چندین سال طول میکشه که بهش بگویند.

من فقط دو سه ماه بود که این فانتزی توی ذهنم جدی شده بود. البته قبلا هم گاهی بود ولی با شدت خیلی کمتری و گاهگاهی. من آدم رک و توی صحبت شجاعی هستم. گفتم این رو زودتر با السا هم در میان بگذارم. یک بار بعد از سکس که داشتیم تو چشم هم نگاه میکردیم، بهش گفتم: تو چرا یک دوست پسر سفیدپوست پیدا نمیکنی که باهاش سکس کنی؟ از نظر من هیچ اشکال نداره! همینطوری هاج و واج نگاهم کرد. هیچی نگفت. هیچ واکنشی نشون نداد.

فردایش اومد پیش من و گفت که دیروز حرف خیلی زشتی به من زدی و خیلی ناراحت شدم. گفتم عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم ولی خیلی جدی بودم. تو هم که از مردهای سفید پوست خوشت میاد. زن من میمونی چون خیلی دوستت دارم ولی یک دوست پسر هم خواهی داشت که گاهی باهاش سکس میکنی! این بار خیلی متعجب تر شدو هیچی نگفت و هاج و واج رفت!

چند روز بعد من دوباره رفتم سراغش و گفتم در خصوص اون مسئله دوست پسر خیلی جدی بودم. این بار خیلی ناراحت شد. گفت چه برنامه ای داری؟ چه توطئه ای داری؟ میخواهی منو دک کنی؟ با کی رو هم ریختی؟ با اون جنده خانوم جین؟! (جین همکارم بود که یک بار در لفافه بهم پیشنهاد سکس داده بود ولی من جواب نداده بودم ولی به السا اطلاع داده بودم)؟ من که زن خوب و نجیبی برایت بودم. دو تا بچه برایت آوردم. این همه سختی مهاجرت رو تحمل کرده ام. از خانواده ام جدا شده ام اومده ام توی غربت به خاطر تو. خیلی شوهر بی انصاف و نامردی هستی و… ننگ به تو…

شروع کردم به توضیح دادن که نه من تو رو دوست دارم و میخواهم باهات بمونم و هیچ کلکی نیست و من هم با هیچ دختر دیگه ای نه برنامه ای دارم و نه قصد برنامه ای دارم. فقط فکر میکنم زنی مثل تو حیفه که فقط با شوهرش سکس کنه و من خیلی لذت میکنم اگر تو بری با مردهای دیگه حال کنی. فقط آدم حسابی باشه، از بودن باهاش بهت خوش بگذره، قضیه بین ما محرمانه بمونه و مواظب حاملگی ناخواسته و امراض مقاربتی هم باشید.

این توضیح نه تنها کمکی نکرد، که مثل نفت رو آتش بیشتر عصبانیش کرد. مطمئن بود که کلکی در کاره. یا دستش انداخته ام. یا میخواهم که برایش پاپوش درست کنم و طلاقش بدهم. یا میخواهم از این بهانه برای آزادی خودم برای سکس کردن با زنهای دیگر استفاده کنم و … هرچی توضیح میدادم کار خراب تر میشد. میگفت تو خجالت نمیکشی؟ من به خاطر عشق با تو ازدواج کردم وگرنه خیلی بهتر از تو برایم بود (راست میگفت). من قبل از ازدواج با هیچ کسی رابطه نداشتم (این رو هم راست می گفت چون دو سه هفته طول کشید من بتونم از پس بکارتش بر بیام، مثل فولاد بود!)، من خیلی دختر نجیب و سربراهی بودم و سرم فقط به کار درسم بود (کاملاً راست میگفت) و … با تو ازدواج کردم چون بهم گفتی دوستم داری و قرار بود تو ایران بمونیم. حالا من را برداشتی با دو تا بچه کوچیک بر خلاف میلم آوردی توی یک کشور خارجی و بعد هم می خواهی این کار وحشتناک رو با من بکنی. تو اصلا مردی؟تو اصلا شرف داری و …

البته سعی میکردم توضیح بدهم که اگر اومدم خارج به خاطر آینده بچه هامون بود وگرنه خودت میدونی من هم دوست داشتم ایران بمونم. ضمناً تمام چیزهایی که میگی درسته و من واقعاً خوش‌شانس هستم که زنی مثل تو گیرم اومده. باور کن که هیچ کلکی نیست. من میخواهم با تو بمونم. هیچ برنامه و توطئه پنهانی هم ندارم. اصلا اشکال این کار چیه؟ اگر من در جریان باشم که دیگه اسمش خیانت نیست. اگر بچه ناخواسته متولد نشه که این کار مشکل اخلاقی نداره. یک توافق بین من و تو و اون مرد خوشبخته.

تلاشم برای توضیح فایده زیادی نداشت. چنان این حرف با ژنهای زنانه و اصول اخلاقی و چیزهایی که از بچگی باهاش بزرگ شده بود در تضاد بود که اصلا نمیتونست منو باور کنه. با وجودی که فکر میکنم قبول داشت که من مردی اخلاقی هستم و تا بحال کلکی بهش نزده ام. ولی نمیتونست قضیه را هضم کنه.

از شانس بد، حدود یک سال قبلش یک چیزی هم ازش پرسیده بود که الان خیلی کار رو خراب کرد. قبلاً ازش پرسیده بودم که فرض کن الان من یک فرصتی داشته باشم که درآمدم بیست برابر بشه ولی یک زن دوم هم همزمان با تو داشته باشم. تو شرایط حاضر رو میخواهی ادامه بدهی یا اون شرایط که درآمد خانواده ما ده برابر میشه. السا دختری اخلاقی ولی بسیار باهوش و منطقی است. بعد از کلی گیر دادن من حاضر شد جواب سوال رو بده که درآمد ده برابر با داشتن هوو رو ترجیح میده! البته من این سوال فرضی را واقعاً فقط به عنوان یک تمرین ذهنی و کنجکاوی پرسیده بودم.اصلاً هیچ برنامه ای نداشتم و اصلا فرصتی برای مرد دو زنه با درآمد بیست برابر شدن برایم وجود نداشت. اون موقع از اون سوال راحت گذر کردیم. ولی الان السا یادش افتاد که من یک سال پیش چی ازش پرسیده بود و حالا بیا درستش کن: پس اینطور! اون بار دیدم اونو پرسیدی. پس زیر سرت بلند شده. راست بگو، جریان چیه و …

خیلی وضعیت پیچیده تر شد. اصلاً مثل چیزی که فکر میکردم پیش نرفت. البته توی سایتها خونده بودم که اکثر مردها که این موضوع را با زنشان مطرح میکنند دچار دردسرهای مشابهی میشوند ولی فکر کنم شدت زلزله برای من خیلی بیشتر بود.

این داستان واقعی ادامه دارد…

اگر سوالی دارید لطفاً اول قسمت قبلی رو بخونید و بعد در قسمت کامنتها از من با انواع فحش، توهین، سوالات بی ربط و سوالات خوب پذیرایی کنید.

نوشته: شوهر السا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها