داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

الناز در اتاق پرو

سلام حامدم 25 ساله
طرفای ظهر یه روز تعطیل توی مغازه رفیقم شهرام بودم که یکدفعه سروکله دوست دختر شهرام (پروانه)پیداش شد که همراه یه دختر اومدن توی مغازه بعد از کلی چاق سلامتی و دست دادن پروانه یرگشت به شهرام گفت بریم؟شهرام با تعجب به پروانه گفت پس دوستت چی؟ پروانه گفت الناز قراره مانتو بگیره تا یکی رو انتخاب میکنه ما برگشتیم درضمن آقا حامد هم هست تنها نمی مونه شهرام یه چشمک به من زد و گفت تا من برمیگردم هوای مغازه رو داشته باش من هم که کپ کرده بودم گفتم من که از مانتو فروشی سر در نمیارم شهرام هم گفت ناراحت نباش هوا گرمه دم ظهرم هست کسی پیداش نمیشه این وگفت و رفت البته میدونم کجا میرن.شهرام و پروانه چندسالی میشه باهم دوستن وبه هم بده بستون دارند منظورم رو که میفهمید سکس رو میگم چو پروانه توی نوجونیش زیملاستیک کار بوده پردش پاره شده کسی بهشون شک نمیکنه .

بگذریم بعداز رفتن اونا این دختره الناز شروع کرد به نگاه کردن و جدا کردن مانتوها چندتایی رو برداشت ورفت طرف اتاق پرو.شهرام راست میگفت مگس توی پاساژ پرنمیزد من هم خیلی وسوسه شده بودم که یه دیدی توی اتاق پرو بزنم رفتم طرفش که خوردم به پیسی درش بسته بود و راهی برای دید زدن نداشت .رفتم طرف در اتاق پرو در زدم گفتم چیزی لازم نداری که الناز گفت اینا رو که برداشتم هیچ کدوم بهم نمیان اگه میشه لطف کنید او مانتوهایی که روی صندلی هست رو بهم بدین با شنیدن این حرف کلی ذوغ کردم مانتوها رو برداشتم گفتم بگیرش دیدم دستشو دراز کرد تا آرنج دستش رو دیدم معلوم بود که چیزی نپوشیده بود یا حداقل اینجوری مشخص بود به هرحال به در بسته خورده بودم ولی فکرم مشغولش بود وکیرم بلند شده بود که در باز شد و دیدم یه مانتو کوتاه زرد پوشیده . بهش گفتم اتنخاب کردی اونم گفت آره نظر شما چیه من هم رفتم جلو گفتم نه خوبه بهت میاد که یه لحظه دیدم نیم رخ وایستاد جلوی آینه و با بند سوتینش ور رفت گفت خوبه ولی یکم بالا تنش گشاده من هم به عمد گفتم اگه یه مقدار بند سوتینت رو ببری بالا سینه هات میاد بالا با گفت این حرف من تمام صورتش مثل لبو سرخ شد و رفت توی اتاق پرو ولی در رو قفل نکرده بود که یه مقدار از در بازمونده بوده من هم همون وایستاده بودم دیدم داره مانتو رو در میاره که از لا به لای در بدن لخت و سوتینشو کامل مشخص بود دیگه نمیتونستم طاقت بیارم در رو باز کردم و رفتم توی دیدم الناز خشکش زده بی تفاوت دوتا دستاشو گرفتم سینه هاشو از روی سوتینش لیس میزدم که شروع کرد به تقلا کردن من هم چسبوندمش به دیوار وقتی رفتم سراغ لباش و چندتا لب گرفتم متوجه شدم که دیگه تکون نمیخوره و خودشو چسبونده به من من هم بقلش کردم و شروع کردیم به لب گرقتن از هم دیگه که از پشت بند سوتینش رو از پشت باز کردم با دستادم آروم آروم سینه هاشو لمس کردم حرارت سینه هاش منو بیشتر حشری میکرد و لب گرفت ول کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش اون بیشتر از من داشت حال میکرد حین خوردن سینه هاش دکمه های شلوار لی شو باز کردم و اونم شلوارش رو از پاش در آورد بعداز سیر شدن از سینه هاش رفتم سراغ کوسش کوسش رو از روی شورت قرمزش لیس میزدم که آه وناله هاش بیشتر شد شورتشو کشیدم پائین خودم بلند شدم تا شلوار و شورتم رو در بیارم وقتی رفتم پشتش که آماده شم کیرم رو بندازم توی کوسش برگشت و گفت نه من پرده دارم من شوکه شدم نمیدونستم چیکار کنم از طرفی کیرم داشت میترکید و از طرفی هم نمیتونستم پرده ش رو دست بزنم که بالاخره گفتم باشه پس بیا ساک بزن نشوندمش روی زانوهاش کیرمو انداختم توی دهنش اونم شروع کرد به خوردن حین خورن ساک هم میزد برام جالب بودچون خیلی حشری و باحال داشت ساک میزد بهش گفتم تاحالا برای کسی ساک زدی اونم کیرمو از دهنش در آورد و گفت نه ولی عاشق فیلم های سوپرم بلندش کردم و خودم نشستم روی زانوهام پاهاشو یکم از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن کوسش کوس چه کوسی یه کوس تمیز و سبزه حیف شد که نتونستم باهاش کار کنم بالاخره خوردن رو تموم کردم و گفتم حالا نوبت توه اونم نشست و دوباره کبرمو انداخت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن اما این دفعه سریع و محکم تر ساک میزد که یکدفعه متوجه شدم آبم داره آومده و هر چی آب داشتم رو ریختم توی دهنش که اونم یه آه بلند کشید و گفت پس اب کیر این مزه ایه من هم گفتم بله بلند شد من هم چندتا لب ازش گرفتم و باهم دیگه لباسامونو پوشیدیم وقتی لباسشو پ.شیده گفتم همین بهت میاد برش دار اونمم گفت باشه بعد از چند دقیقه شهرام اومد گفت بچه بریم من خسته ام نهار هم نخوردم ما هم گفتیم باشه شهرام گفت نهار بریم رستوران که من گفتم منو سر خیابون پیاده کن بعد از کلی اسرار و از این چیزا خداحافظی کردم که الناز یه تیکه کاغذ بهم داد که شمارشو نوشته بود.من هم گرفتم وخداحافظی کردم.

راستی تا یادم نرفته این یه داستان بود نه یه تجربه شخصی.

نوشته:‌ حامد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها