داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آبی عشق 67

مهری نتونست بهونه ای بیاره و ستایشو بپیچونه . اگرم می خواست طور دیگه ای حالشو بگیره می دونست که ستایش خیلی زرنگ تر از این حرفاست . تازه خود نستوه باید رعایت می کرد و به این دختره رو نمی داد . دور و بر ستایشو هم یه سری دخترای فضول گرفته بودند که یه چند تایی هم اونو کاملا زیر نظر داشته به خوبی می دیدند که گاه چطور با استاد نوروزی گرم می گیره . یکی از اونا در اون ساعت ولش نمی کرد . از اون دختر شیطونا بود . -ستایش من و بچه ها دیدیم که توی کتابخونه چه جوری با استاد خوشگله گرم گرفته بودی . ببینم میشه اون طلسم خودتو یه چند روزی به منم قرض بدی ;/; ببینم چه جوری این استاد ما رو جادو می کنی ;/; ستایش خودشو به نشنیدن زد . ژاله که خیلی پررو بود و می خواست هر طوری که شده از راز و رمز کارای ستایش  سر در بیاره دست بر دار نبود . -هی دختر مگه با تو نیستم . ستایش به نستوه قول داده بود که ساکت باشه وگرنه دیگه اون آدم آروم سابق نبود و دلشم نمی خواست که کسی مسخره اش کنه .. بر شیطون لعنت این دختره چرا دست بر دار نیست . دست گذاشت توی مانتوش و یکی از دگمه های وسطی رو که  یه ساعت پیش افتاده بود از جیبش در آورد و گفت بگیر ژاله جون این طلسم مال خودت . فقط به کسی چیزی نگو . البته این طلسم برای همه آدما کار نمی کنه .. ژاله رو خفه اش کرده بود . دخترپررو از رو رفته بود ولی با خودش می گفت واست دارم . حالا منو دست میندازی ستایش ;/; ستایش فقط لبخند می زد ولی باید جای اون دگمه یکی دیگه برا خودش می خرید . اگه یه کاری کنم که اون نتونه با مهری باشه خیلی خوبه . خیلی عالی میشه . مهری نسیم و نستوه سه تایی شون دریک زمان کلاس داشتند . وضعیت طوری بود که درست نبود بعد از کلاس با نستوه باشه . چون می دونست که مهری سایه شو با تیر می زنه . ولی اگه نتونه با نستوه باشه بهتره که مهری هم با اون نباشه . خوب دقت کرد که ببینه مهری چه جوری درس میده و تو حرفاش چی می تونه گیر بیاره که همونو یه سوال و چند سوال کنه . عادت مهری رو می دونست از این که با حوصله به بچه ها جواب میده .. در همین فاصله اگه نستوه بره و غیبش بزنه خیلی خوبه ولی اگه منتظرش بمونه چی . به درک سعی خودمو می کنم . وقتی زنگ خورد رفت جلوی استادرو گرفت و یکی یکی سوالا رو مطرح کرد . حتی به مهری فرصت اینو نداد که بخواد یه زنگ واسه نستوه بزنه . بقیه دخترا هم واسه این که یه خودی نشون بدن یک سوالو با سوال دیگه تموم می کردند . هیشکدومشون هم  متوجه نبودن در مورد چی دارن حرف می زنن . مهری دل تو دلش نبود . از اون طرف نستوه دلش نمی خواست ستایش و مهری بیان نزدیکش . اون می خواست هر چه زود تر بزنه به چاک و یه جوری نسیمو با خودش برسونه خونه . از در پشتی سالن رفت بیرون . هرچند مهری و ستایش و چند دانشجو هنوز در کلاس بودند ولی اون به سرعت خودشو رسوند دم در . نسیم هم صبر کرد تا با مهری خداحافظی کنه دید نه از اون خبریه نه نستوه .. بازم با همند . بازم با هم رفتند . ولی هرچی باشه مهری بهتر از ستایشه .. ستایش خیلی پرروست ولی حس می کرد که هیشکدومو نمی تونه جای خودش حس کنه .. لعنت بر تو نسیم که هنوزم حساسی . عجب غلطی کردم اومدم  یه دانشگاه نزدیک خونه ام . بااین که ماشین داشت ولی بیشتر وقتا اعصاب رانندگی نداشت . رفت تا از دم در دانشگاه یه آژانس واسه خودش بگیره ..-نسیم سوارشو منم دارم میرم خونه . اخم نکن . من که نمی خورمت . -ببینم از دخترای دانشگاه اجازه گرفتی ;/; نکنه یه وقتی من و تو رو با هم ببینن دلخور شن -نسیم بیا بالا . من نیازی به این ندارم که از کسی اجازه بگیرم واسه کارام . -اینو خوب می دونم . خیلی وقته که بهم ثابت کردی .. -بیا دیگه باور کن نمی خورمت .. -این دومین باریه که داری این حرفو می زنی از تو گنده تراشم نتونستن که منو بخورن . حرف دهنتو بفهم . -منظور بدی نداشتم . منو ببخش .. نسیم یه لحظه از دور مهری و ستایش هر دو رو دید که از درسالن دانشگاه دارن میان بیرون . بی اختیار سوار ماشین نستوه شد . -بریم یه خورده عجله دارم .. نستوه از کار نسیم سر در نیاورد . خود دختر هم تعجب می کرد که چرا یهو صد و هشتاد درجه تغییر حالت داده . اون فقط دلش نمی خواست که نستوه با اونا باشه .. یعنی این تز که حالا که مال من نیستی و لیاقتشو نداری که مال من باشی مال هیشکی دیگه هم نباید باشی . نستوه خیلی آروم می روند تا لحظات بیشتری رو در کنار نسیم باشه . -نسیم خیلی ساکتی . -زمونه و آدمای نامرد زمونه آدمو ساکت می کنن . -اگه یه روز متوجه شی که در مورد من اشتباه می کردی چه حالی بهت دست میده .. -بس کن نستوه . هیچوقت همچین روزی نمی رسه . تو خودت بهتر از هر کسی می دونی . خیلی عذابم میدی . خیلی . چقدر بهت بگم که دست از سرم وردار . تو نتونستی به اون هدفی که از دوستی با من داری برسی . الان هم هر روز یکی رو میاری خونه ات . با یکی قدم می زنی . با خیلی ها دوستی . ربطی به من نداره . بیچاره خونواده ات . نازی پیش نسرین خیلی ازت تعریف می کرد. همش از این می گفت که داداش گلش دیگه پی دختر نمیره . همش داره از من انتقاد می کنه . میگه من زندگی تو رو خراب کردم . پس زندگی منو کی این جوری کرده .. مطمئن باش اون روزی که من فکر کنم نظرم در مورد تو اشتباه بوده هیچوقت نمیاد . چه اشتباهی !می خوای بگی با نیاز داشتی کشتی می گرفتی ;/; ….. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها