داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آبی عشق 61

نسیم اینو می دونست که نستوه تدریس می کنه ولی دیگه  جزئیات اونو نمی دونست . چون اون رفت و آمد گذشته رو با خو نواده آقای نوروزی نداشتند . فقط پدرا گاهی با هم یه مشروبی می خوردند و منقلی دود می کردند . نسیم هم در دانشگاه آزاد ساری تدریس می کرد ولی اصلا حو صله بر خورد دوستانه با دانشجو ها رو نداشت . نه این که اخلاقش تند باشه ولی نمی تونست با ملایمت  با کسی بر خورد داشته باشه . اون برای این که به اینجا برسه خیلی زحمت کشیده بود . به اصطلاح خیلی خاک خورده بود . ولی حالا دانشجوهایی رو می دید که  به جزوه نویسی عادت کرده بودند و دلشون می خواست که همون جزوه چند صفحه ای هم واسشون خلاصه شه . یه کتاب هزار صفحه ای رو استادا واسشون می کردن سی صفحه که از همین سی صفحه سوال بیاد . تازه یه عده استاداهم بیست تا سوال از مطالب درسی طرح می کردند و می گفتند از همینا ده تا در امتحان پایان ترم میاد و همونشم دانشجوها تنبلی می کردند و نمره نمی آوردند . هرچند این اصل عمومیت نداشت ولی همین چند مورد هم دانشجوها رو تنبل کرده بود . اون در این دایره خودشو تنها احساس می کرد . حالا هم که حرکات عجیب نستوه بیشتر رو اعصابش اثر گذاشته بود . نسیم فراموشش کن .. تو که از یادش برده بودی . چرا بی خود داری خودتو فریب میدی که عاشقش بودی و هستی . تو داشتی ادای عاشق بودنو در می آوردی . پس نباید حسرت بخوری که چرا از دستش دادی .. پس چرا اون حرفا رو به من زده .. پس چرا همش میگه من اشتباه می کنم . خدایا اینا کین که یه چند روز خونواده شو دور می بینه دستشونو می گیره میاره این جا . من باید چیکار کنم . کاش ازدواج کنه بره من راحت شم .. ولی دلم واسه اون بدبختی که زن این هوسباز شه می سوزه . نسیم هر کاری کرد نتونست خودشو قانع کنه که بره تو اتاق خودش . تاکی باید تحمل کنم . به من چه مربوطه اون حق داره هر جور که می خواد زندگی کنه . مگه اون وقتی که زار می زد و ازم می خواست که   برگردم طرفش قبول کردم ;/; ولی حقش بود . هر کاری کردم حقت بود نستوه . باید بیشتر از اینا می کردم . تو آدم بشو نیستی . من که تا حالا جز تو به کسی دل نبستم . . تکه سنگی در دست گرفت و خواست که اونو به طرف اونا پرت کنه .. چرا از یه آدمی که قلبش سیاهه انتظار پاکدلی دارم . اون اگه با آب زمزم هم خودشو بشوره پاک بشو نیست . اون خیلی بده . نسیم دیگه اونا رو نمی دید . ظاهرا رفته بودند به  فضا و محوطه باغ مرکبات .. نستوه یه کیسه با خودش آورده بود تا برای ستایش میوه بچینه -چه خبره نستوه -می بریش خونه  .. هر وقت خواستی به من بگو برات بیارم .. -نه من همچین انتظاری ندارم . -ببین من که نمیگم   نیاز به همین چند تا میوه داری .. .. ستایش بازم رفته بود توی فکر . من باید بهش بگم بهش بگم که دوستش دارم . این کاراش چه معنی داره . حتما روش نمیشه بهم بگه دوستم داره . شاید غرورش اجازه نمیده . دلش می خواد اول من پیشقدم شم . ولی هنوز دلیل کافی ندارم که وقتی بهش اظهار عشق کنم جواب مثبت بگیرم . چقدر عاشق شدن با تو برام قشنگه نستوه . من اینجا فقط تو رو می بینم . این زیباییها و خورشید و ماه و ستاره و آسمون آبی رو فقط در تو می بینم . عشقو فقط در تو می بینم . آخه به کی بگم به چی بگم  که می خوام که خودمو بندازم تو بغلت بهت بگم دوستت دارم .. -ستایش چرا ناراحتی . یه چیزیت هست . باهام احساس غریبگی نکن .. -اتفاقا یه احساسیه که  اگه هیچوقت در مورد شمانداشته باشم همین احساس غریبگی کردنه . حتما مهری رو هم با خودش آورده اینجا .. چی بهش گفته .. -خیلی قشنگه اینجا . فقط یه باغ نیست . وارد بعضی باغها که میشی دل آدم می گیره ولی فضای اینجا خیلی شاعرانه و روح نوازه . جای استاد مهر آرا خالی . اون خیلی زحمت می کشه .. این جور جاها اعصابشو آروم می کنه .. -اتفاقا یکی دوبار هم اونو با خودم آوردم اینجا .. ستایش دندوناشو از خشم به خودش می فشرد .. لعنت بر من چرا این موضوع رو پیش کشیدم . نه .. نستوه من نمی تونه هوسباز باشه . اون دلش پاکه .. دلم می خواد چشای مهری رو از کاسه در آرم . اون نگه کیه . چند سال پیش مث من دانشجو بود . منم اگه خوب درسامو بخونم از اونم بهتر میشم .. -آدم که در این فضا قدم می زنه اصلا دلش نمیاد بره یه گوشه اتاق بشینه .. حتما استاد مهر آرا هم دوست داشت تمام وقتی رو که اینجا بوده در این فضا فقط قدم بزنه .. -ببینم ستایش خوب اونو می شناسی . همینه که داری میگی .. خب افسون و ترفند زنونه اش از زیر زبون نستوه حرف کشیده بود . پس اونا نرفتن داخل اتاق .. -ستایش  ! این همون جایزه ای بود که ازم می خواستی ;/; واسه تو شمالی چه لطفی داره که بیای و با یه معلم خسته از دست خودش قدم بزنی .. -همون که سایه شما رو روی سرم حس کنم از هر جایزه ای برام ارزشمند تره . . همین که حس کنم کنار منی . …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها