داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آبی عشق 106

مهری خودشو سراسیمه رسونده بود به بیمارستان . دم در نستوه رو دید و نستوه هم به خاطر اون مجبور شد بر گرده -چی شده نستوه واسه چی این کارو کرده .. گریه امونش نداد -دختر داشتی داشتی تا منو دیدی شروع کردی ;/; خب دیگه پیش میاد . آدم که از حال و روز آدما از درد و مشکلات اونا خبری نداره . گاهی وقتا می زنه به سر آدم و یه دیوونگیهایی از خو دش نشون میده . چیکار میشه کرد مهری ! -نستوه تو نمی دونی اون چه دختر ماهیه . سالهاست که می شناسمش . . یه دختر پاک و نجیب و مهربون ..  -مثل خودت مهری .. -ببینم تو چرا این قددر درب و داغون نشون میدی . -مثل این که همسایه ما هستن و سالهاست که با هم رفت و اومد خونوادگی داریم . اونا هم تهرون و هم لواسون اومدن خونه مون ما هم اون وقتا که این ویلا و باغ رو نداشتیم خیلی می رفتیم خونه شون . تازه دیشب عماد خان خونه نبود .. -کار خوبی کردی همراه دو تا زن اومدی . نستوه روشو بر گردوند تا مهری متوجه تغییر حالت چهره اش نشه . چون یه لحظه به یاد  زمانی افتاد که حس می کرد نسیم رو برای همیشه از دست داده . مهری به ملاقات نسیم رفت .. نستوه در سالن منتظر همسرآینده اش موند . مهری از همون دم گریه رو شروع کرد . نسیم هم حال و روزی بهتر از اون نداشت .. -دیوونه تو نمیگی باید ساقدوش من ور دست من باشی . بدون تو از دواج من و نستوه صفایی نداره . به من خوش نمی گذره . ببینم دختر این چه کاری بود که کردی . اگه می مردی عروسی ما رو هم خراب می کردی . شوخی کردم . تمام راه رو نمی دونم چه جوری اومدم . نسرین رو کلافه کردم . هر چی می تونستم سرش داد کشیدم . گفتم راستشو بگین نسیم مرده ;/; بیا خوب ببوسمت . چرا چشات این قدر گود  افتاده . تو که می دونی مثل خواهرمی . مثل خواهری که  هیچوقت نداشتم .. فدات شم . چرا این جوری شدی ;/; راستشو بگو کسی رو دوست داری .. عاشق شدی ;/; قالت گذاشت ;/; به خاطر گذشته و اون مشکلی که برات پیش اومد ناراحتی ;/; همون قاچاقچی ;/; -نه مهری … گاهی اوقات آدم به یک بحران فکری می رسه که همه چی براش یکنواخت میشه . از همه چی و همه کس زده میشه . نمی تونه ادامه بده . می بره . حس می کنه با مرگ به آرامش می رسه . -عزیز دلم بمیرم برات . ازم کاری بر میاد ;/; نسیم به زور جلو ی خودشو می گرفت تا صدای اشکاش شدید تر نشه . اون عشقشو همه چیزشو داده بود به دست مهری و به خاطر اون به خاطر این که قلب دوستشو نشکنه نمی خواست که نستوه رو ازش بگیره . -ببینم برای عروسی مون دیگه حتما میای .. -نمی دونم . قیافه ام که این جوریه -نسیم تو  از همه خوشگل تر و دوست داشتنی تری . دفعه دیگه عروسی خودت رو در همین باغ بر گزار می کنیم . من همه جا رو واست آب و جارو می کنم . خودم میشم کنیز تو و یه آقا دوماد مهربون و خوشگل که میشه به حساب داداش من تو رو از همه این مشکلات روحی نجات میده . دیگه یواش یواش باید از دواج کنی . . اگه  الان اون قدیما بود کم کم  باید مامان بزرگ می شدی .. با تیکه پرونی هاش لبخند به لب نسیم می آورد .. -بیا جلو مهری می خوام بغلت بزنم تو رو ببوسم و بوت کنم .. نسیم مهری رو در آغوش گرفت . . دستشو گذاشت لای موهای مهری . لبشو گذاشت رو صورت اون .. حس کرد که نستوه باید این صورتو ببوسه این موها رو نوازش کنه . چشاش پر اشک شد و اشکاش صورت مهری رو خیس کرد . .. -چته نسیم نبینم این قدر درد بکشی .. چرا به من نمیگی اون چیزی رو که توی دلته .. چرا نمیگی .. شاید بتونم یه کاری برات بکنم .. -نه مهری تو نمی تونی کاری برام بکنی . من خودم یه کاری برای خودم می کنم . -راستشو بگو عاشقی ;/; -نه مهری .. خیلی دوستت دارم . می خوام همیشه خوشحال باشی .. می دونم تو می تونی یک زن خوب برای شوهرت باشی . ببینم از دواج کردی بازم به یاد من هستی ;/; بهم سر می زنی ;/; مهری دو ساعتی رو پیش نسیم موند . نمی دونست که چرا این دختر تا این حد بی تاب شده . حداقل این خوشحالی رو داشت که دانشگاه تا دو سه هفته ای رو تعطیله . سه چهار روزی به عروسی نسیم و مهری  وقت بود و نسیم به خونه بر گشت . هیاهو و همهمه رو می دید که همه برای از دواج نستوه و مهری بسیج شدند . خونواده نستوه از تهرون اومده بودند . نازی خواهر نستوه هم اومده بود . -داداش چرا این قدر ناراحتی ;/; هنوز نسیمو دوست داری ;/; اون که به تو دهن کجی کرده بود . -حرفشم نزن نازی . وقتی که عشق در خونه کسی رو بزنه از اون خونه بیرون نمیره . حتی اگه نفرت جاش بشینه . خیلی ها میگن ما از فلانی متنفریم بدمون میاد ولی وقتی به گذشته هاشون فکر می کنن فقط یه واژه ای به نام حسرت قلبشونو داغ کرده . -داداش من حرفتو قبول ندارم . گاهی می بینی که عشق اشتباهی در خونه رو کسی رو می زنه -نازی این همون حرف منه . اگه عشق درست وارد شه هیچوقت خارج نمیشه . ….. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها