داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آبی

It’s gay!

از خصوصیات جالبش اینه که دوست داره منو به انواع و اقسام چیزا تشبیه کنه! شده حتی هیدر! یا مثل اون اوایل عروس دریایی! جالب تر از اون هم اینه که چیزایی که بهشون تشبیه میشم اکثرا یه ربطی به آب و دریا دارن! وقتی دعوتم کرد خونه اش، فکرشم نمیکردم بخواد بهم پیشنهاد دوستی بده! اون موقع فقط یه همسایه جوون و جذاب و کمی هم رو اعصاب بود.ذهنیت نامثبتی ازش داشتم ولی از یه طرف، ازش خوشم میومد! نمی دونم کدوممون بیشتر تعجب کردیم. من از پیشنهادش یا اون از جواب مثبت زود هنگام من! تعجبش زیاد طول نکشیده بود، با پوزخند بهم گفته بود
_ اوکی، پس الان دوستیم!
حرفش پر از تحقیر بود. انگار که با خودش فکر میکرد” بدجوری تو کفم بوده! ” نمی دونم چرا ،ولی نمیخواستم راجع بهم منفی فکر کنه! پس خودمو زدم به اون راه:
_ اره خوب… دوستیم دیگه! اتفاقا دوستی با تو خیلی به نفعمه. به خاطر رشته ات میگم. هر از گاهی هم میتونم ازت مشاوره بگیرم! خوبه دیگه!
جا خورد! از “آهان ” کش داری که گفت مشخص بود.
_ از اون لحاظ پس
کمی خودشو بهم نزدیک کرد. آژیر خطرای مغزم فعال شد:
_ ببین کوچولو ، سنت شاید کم باشه، ولی نه تو احمقی نه من! من هم حس هامو از صد فرسخی تشخیص میدم! نگو منظورت از هم حس چیه که حسابی قاطی میکنم! پس بذار پیشنهادمو واضح تر بگم. وقتی گفتم بیا دوست شیم، یعنی میخوام دوست پسرت باشم. قبوله؟

لعنتی. چطوری فهمیده بود؟! من اونقدرام ضایع نبودم! سکوت کردم و نگاهمو از چشماش دوختم به قهوه ای که هنوز منتظر بودم کمی خنک شه، بلکه بتونم جرعه جرعه بنوشمش. نیم نگاهی بهش انداختم و دوباره زل زدم به قهوه ام
_ نمی دونم!
امان از اون کلام جادوییش! مسخ صداشم من.
_ چرا چارمینگ؟
تکیه دادم به مبل
_ یه دلیلش اینکه بچه دبیرستانیم هنوز…
خندید.
_ میدونم! سال بعد هم امتحانات گهر بار نهاییته!
_ بله! بعدشم کنکوره. تو که توقع نداری من جای درس خوندن بیام با همسایه طبقه بالاییم لاس بزنم؟!
انگشتشو آروم میکشه پشت دستم. چرا وقتی لمسم میکنه اون حس بد رو ندارم؟ چرا مثله مواقع دیگه که لمس میشم انرژی منفی بهم سرازیر نمیشه؟!
_ میدونم. چیز زیادی ازت نمیخوام! درستم بخون. فقط هر از گاهی بیا بالا پیشم. یه تایم استراحت که باید داشته باشی! رفع اشکالی چیزی… همین قدر که وقت بگذرونیم با هم کافیه.

مشکوک نگاش کردم. یعنی فقط در همین حد میخواد؟نمیخوام زود جوابشو بدم. از طرفی هم نمیخوام شانس به این خوبی رو از دست بدم. کسی که لمسم کنه و تنم مور مور نشه… قطعا لایق یه شانس هست. کنارش هم آرومم. خودشم گفته زیاد پیش نمیریم… دیگه چی میخوام؟! _ من باید فکر کنم.
لبخند میزنه
_ باشه. قهوه اتو بخور.
جفتمون میدونستیم جواب من قراره مثبت باشه

بد جوری چشمام میخواره! سر جلسه انقدر چشام اذیتم کردن که اصلا نفهمیدم چی نوشتم! کلید انداختم و رفتم تو. پدر جان تشریف نداشتندی. از مزیت های زندگی باهاش اینه که خیلی پایه اس! پایه تر از بابای خودم!

چند روز پیش مچمو گرفت. البته نه کاملا، تا حدی. هورداد بهم زنگ زده و از اون جایی که به اسم ” خورشیدم” سیوش کردم، پیرمرد بیچاره فکر میکنه دوست دختر نداشته ام بهم زده و با یه لبخند کش دار میگه:
_ گمونم فهمیدم چرا جدیدنا حواس پرت شدی! بچسب به درس پسرم واسه اون وقت هست!

قبل از اینکه به داد چشمام برسم، در باز شد و اومد تو. بهش کلید داده بودم. تایم خونه نبودن پدر جون رو می دونست. بغلم کرد. خواست ببوسه ، ولی خارش شدید چشمام مجبورم کرد پسش بزنم و برم تو سرویس بهداشتی و اون لنزای کوفتی رو دربیارم! بعد از اتمام کار، وقتی اومدم بیرون با اخم نگاهم کرد. رنگ واقعی چشمامو دید! لعنتی!
_ لنز گذاشتی؟!

میتونستم حاشا کنم و بگم آره، لنزه. ولی از دروغ گفتن خوشم نمیاد، نه فقط به اون، کلا از دروغ خوشم نمیاد.

_ نه ، اون مشکیا لنزه!
بدون توجه به نگاه متعجبش رفتم آشپزخونه. واسش چایی ریختم از قهوه خوشش نمیاد، بر عکس من که از چایی خوشم نمیاد! برگشتم پشت سرم بود _ چرا لنز میذاری؟ چشای خودت که خیلی قشنگه! آدم هوس میکنه توش غرق شه!
پوزخند میزنم! غرق؟ خودم تو دریای چشم یه نفر دیگه غرقم. البته دریای چشاش خیلی وقته خشک شده.
_ آره، یکی تو مدرسه وقتی میخواست دستمالیم کنه همینو گفت! از اون موقع دیگه لنز مشکی گذاشتم! اخم کرد. قبلا بهش توضیح دادم که بعضی اوقات باید فاصله شو حفظ کنه و زیاد لمسم نکنه، چون عصبی میشم. بی مقدمه پرسیده بود
_ بهت تجاوز شده؟
فقط تونسته بودم جواب بدم
_ نه کاملا.
لعنتی دوباره یادم اومد.

چایی رو گذاشت رو اپن. بغلم کرد. شروع کرد به بوسیدن گردنم. نه نه الان نه! نه الان که ته اقیانوس چشماش دارم غرق میشم. پسش زدم
_ ولم کن. الان نه!
عصبی شد. مدلش طوری نیست که اگه عصبانی شه داد و فریاد کنه، ولی لحن صحبتش ترسوندتم.
_ چرا؟ چرا همش داری منو پس میزنی؟
داشتم میلرزیدم. صحنه هایی میومد جلوی چشمم که خیلی ساله تو کابوس رو بیداری ولم نمیکنن. _ تنهام بذار لطفا!
بازومو گرفت
_ نه خیر تا توضیح ندی چه مرگته هیچ جا نمیرم!
توضیح؟ مرد حسابی من این راز رو حتی به مامان و بابام نگفتم! بغلم کرد
_ میدونم که یه گذشته تلخ داری، باهام حرف بزن. بریزش بیرون!
گفتم. رازم، گذشته ی تلخم.
_ بگم؟ چی بگم؟ اینکه جلوی چشام به عشقم تجاوز شده و نتوستم کاری کنم؟
با حرص گفت
_ پس قبل از منم عاشق یکی دیگه شدی!
خندیدم. به مرده حسودی میکرد!
_ اره. عاشقش بودم، هستم و خواهم بود. چطوری میتونم عاشق کسی نباشم که یه نیمه از وجودمه؟! نه ماه با هم تو یه جای تنگ و تاریک رشد کردیم. من به آینه نیاز نداشتم که قیافمو توش ببینم. اون جلوی چشمم بود. روحم بود. جسمم بود. همه چیم بود!
با بهت نگام کرد.
_ تو برادر دو قلو داری؟!
_ داشتم! خیلی وقته دیگه ندارم!
محکم بغلم کرد
_ متأسفم… نمی دونستم.حتما از دست دادنش خیلی سخت بود برات.
_ سخت؟ تو چی میفهمی از سختی؟ چی میفهمی از اینکه داییت، تو و برادرتو با بهونه ی” بیاین گروگان بازی” گول بزنه، دست و پای خودتو ببنده و تو منتظر باشی نیمه ی دیگه ات ، قهرمانت، بیاد و نجاتت بدی ولی در عوض جیغای خودش، التماسای خودشو برای نجات یافتن بشنوی؟! میلی متر به میلی متر لمس شدنشو منم حس کردم. انگار که قیر داغ میریختن رو پوستم. ثانیه به ثانیه شو شاهد بودم. ذره ذره وجود اون کثافتو تو بدن برادرمو منم حس کردم. هر حرکتشو. انگار که داره به خودم تجاوز میشه! انگار که نه واقعا! اون فقط به برادرم تجاوز نکرد ، این کارو با منم کرد، نه جسمی. روحی. چی میفهمی از سختی؟ اینکه تهدید شی اگه به خونوادت حرفی بزنی بازم اون کارو با نیمه ی دیگه ات بکنه و بعدش مرگ؟ تو هم مجبور نشی هیچی بگی. آب شدن نیمه تو جلو چشت ببینی و هیچ کاری نتونی بکنی.حالا میفهمی چرا لمس شدن عصبیم میکنه؟ بوسیده شدن آزارم میده؟ ولی تو فرق داری هورداد. لمس تو حس بدی بهم نمیده. ولی بازم خواش میکنم، خواهش میکنم تا وقتی خودم نخواستم خیلی پیش نرو. لطفا. نمیتونم. توانشو ندارم .داداشم که مرد منم باهاش مردم. از یه مرده که توقع عشق بازی نداری، داری؟!

نوشته: اژدهای_سیاه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها