داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

همکار پررو (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

اصلا انگار نه انگار از ساعت پنج من علاف این زن شدم
خیلی راحت اومد نشست تو ماشین با یک ربع تاخیر

خواستم با دستمال ماشین کفششو تمیز کنم
ولی با پاش زد ب دستم
گفت با پیرهنت تمیز کن
اون دستمال معلوم نیس ب کجاها زدی

باهام سرد صحبت میکرد
انگار عصبیه

با پیرهنم کفششو تمیز کردم (البته تمیز بود کفشش ولی کف کفشش شلوارمو کثیف کرد)

پاشو برداشت
گفت راه بیوفتم من تو راه میخوابم

نیلوفر شالشو از سرش برداشت
راحت میشد گردن و بالای سینه هاشو دید
پوست سفید و مرمریش

چرا انقد این دختر برام خواستنیه

کاش میشد سینه های بزرگشو بگیرم دستم و تا دلم میخواد لیسش بزنم

ولی واقعا میترسیدم ازش ، از ته دل

تو مسیر اصلا حرف نزدیم
حدودا پنج دقه تاخیر داشتیم

ماشین گذاشتم پارکینگ شرکت و خیلی اروم صداش زدم

شالشو انداخت سرش
ارایششو مرتب کرد

همیشه میترسیدم مستقیم نگاهش کنم
اینجور وقت ها خودمو ب یکار مشغول میکردم
مثلا موقع مرنب کردن خودش با کوشیم مشغول بودم
دیر شده بود
میترسیدم بابت تاخیر مواخذه شم ، دلم نمیخواست ماه های اول دیر کنم
ولی نیلو خانم قصد بلند شدن نداشت

کارش ک تموم شد
با یه صدای توام با عصبانیت
گفت
جای اینکه با گوشیت ور بری
درو باز کن کودن

^کودن^

از تعحب داشتم شاخ درمیاوردم
چرا بمن فش‌داد

چرا انقد براش راحت بود ب من توهین کنه

و چرا من حرئت ندارم چیزی بهش بگم

یکم از فشش ناراحت شدم‌

ولی میترسیدم چیزی بگم

از ماشین پیاده شدم
درو باز کردم
پیاده شد و رفت
منتظرم نشد

درو بستم
یکم دندونامو بهم فشار دادم از عصبانیت

وقتی رفتم بالا متوجه شدم ک تاخیرمونو انداخته تقصیر من

تا ظهر طبق معمول هرروز کذشت
کارای نیلو انجام میدادم
و با مهسا بلند بلند میگفت و میخندید

مهسا زیاد با من خرف نمیزد
انگار ک منو ادم حساب نمیکرد

دوسه بار با ذوق ازش سوال پرسیدم یا خواستم باهاش حرف بزنم
ولی هربار بی محلی میکرد

ازینکه نیلوفر باهام سنگین رفتار میکرد
خس بدی بهم دست داد

ظهر بهم دستور داد برم براشون نهار بگیرم

همیشه هردستوری بود برا مهسا هم اجرا میشد

از صب هم یکم عصبی بودم
ب خودم حرئت دادم
باید از زیر این دستورات دربیام

با منو من کردن خیلی اروم کفتم
ولی شرکت نهار میده
یه نگاه تحقیرامیزی بهم انداخت

به مهسا گف چی میگه این
مهسا هم طبق معمول گف لال این نمیدونم
زدن زیر خنده

نیلو دوباره گف
برو خودت نهار بخر از رستوران

پاشدم
حلوش ایستادم
گفتم خانم … خیلی ببخشید لطفا خودتون برید
من نهار شرکت مبخورم

یه نگاه کرد بعد با مهسا زدن زیر خنده

عاخه چجور اینطوری نگاهم میکنه

چرا انقد نفوذ تو حرفاش هست
چرا

ولی از خودم خوشحال بودم ک تونستم مخالفت کنم

ولی این خوشحالی تموم شد وقتی کفت
نوشابه یادت نره کودن

دیگع نمیتونستم مخالفت کنم

مثل حیون دست اموز
دستورات اجرا کردم
وقتی برگشتم غذا سلف هم تموم شده بود
و عملا گشنه موندم

حتی براش مهم نبود نهار نخوردم

حتی غروب برگشتنی گفت
حق نداری شام بخوری
و وقتی گفتم چرا

گفت باید ادب یاد بگیری

رسوندمش به در اشاره کرد
پیاده شدم
درو باز کردم
پیاده شد و رفت

عملا نوکرش شده بودم
و عملا همه کاراش با رضایت خودم انجام میدادم
تازگیا راحت تر هم شده بود
و بهم فحش میداد

چرا اینقد برام دوست داشتنی بود!

رفتم ماشین دوستمو پس دادم
تقریبا ده شب رسیدم خونه
شام حاضر بود
اما توان شام خوردن در من نبود

با اینکه گشنم بود لب نزدم
رفتم تو تختم
شروع کردم ب فکر کردن
و تنها چیزی ک ذهنمو مشغول میکرد
عشقم به نیلو بود
اون اندام سفیدش
قد بلندش
پررو بودنش
دستور دادنش ، همش برام قشنگ بود

تا ب خودم بیام دیدم دارم ب یادش جق میزنم
گوشیو باز کرده بودم و عکسشو میدیدم
کمتر از پنج دقه ابم اومد
و خوابیدم

صب باز ساعت پنج رفتم
دوساعت موندم تا هفت ک اومد کنار ماشین
پیاده شدم درو باز کردم
دوباره طبق روز قبل کفشاش گذاشت رو شلوارم و گف شروع کن

با لباسم پاکش کردم

در خین پاک کردن ازش خواستم ک اجازه بده یچیزی بگم
با اکراه گفت بنال

کفتم میشه ساعت پنج نیام
خیلی زوده عاخه
یکم چشاش گرد شد
خندش گرفت

انقد راحت و بلند میخندید ک حرکت سینه هاش ادم مجذوب میکرد

بدون شال رو سرش راحت سینه هاش دیده میشد
سینه های تپل و سفید

گفت واقن ک خیلی احمقی
فک نمیکردم هرروز پنج بیای

ولی چیز خوبی گفتی
ازین ب بعد راس ساعت پنج جلو درمونی

کفشاشو برداشت و راه افتادیم

با تموم اینا

ولی بازم روزایی ک با نیلو کار میکردمو دوست داشتم

این حس عجیب نوکر بودن
تقریباا برام روشن شده بود ک من نوکرشم

روزها طبق روال میگذشت

ادامه…
نوشته: راهرو

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها