داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عمه دكتر من2


البته عمه متوجه نشده بود ولی من هیچ وقت این قدر بی اختیار نشده بودم.یه روز بهش گفتم که خیلی دوست دارم که زمانی که مطبه اگه وقت داره با هم بچتیم. پیش نهاد نسبتا خارج از عرفی بود ; چون من و اون هر روز هم رو میدیدیم و اصلا لازم به چت کردن نبود ولی عمه سریع پذیرفت و گفت که خیلی هم خوبه.بعد از اون روز من و اون هر روز علاوه بر گفتمان شفاهی ; چتی هم بحث می کردیم. با این تفاوت که هنگام چت کردن می شد چیزایی رو گفت که رو در رو حتی نمی شد غیر مستقیم هم بهش اشاره کرد. مثلا چتی از دوست دخترام می پرسید و این که آیا باهاشون سکس میکنم و من هم براش گفتم که تا به حال سکس نداشتم و تمام هم و غم ام معطوف درس خوندن بوده تا حالا ; حتی ازم پرسید که نظرم در مورد هیکل و قیافه اش چیه ; و من هم بهش گفتم که به نظرم خیلی سکسی هستی و خوش به حال آقای دکتر که هر شب می تونه بغلت بخوابه و اون هم شروع کرد به گله کردن که آقای دکتر اصلا قدر من رو نمی دونه و فقط کنار من میخوابه ولی کار خاصی رو نمی کنه. می ترسیدم شیطونی کنم ; ولی یه بار دیگه اونقدر حشرم بالا زده بود که دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. بهش گفتم عمه جون من تو رو خیلی دوست دارم و می دونم که می تونم باهات راحت باشم ; می خوام یه تقاضای عجیب ازت بکنم اگر چه نامتعارفه ولی میخوام ازت تقاضا کنم و اون هم گفت که با کمال میل برام انجام میده . حتی ازم نپرسید که چی می خوام ازش بخوام. بهش گفتم که یکی از آرزوهام این بود که با یک زن سکس چت داشته باشم. یه چند لحظه جوابم رو نمی داد. ولی آخرش جوابم رو داد و بهم گفت منظورم از سکس چت چیه و من هم بهش گفتم یعنی توی عالم خیال هم رو شریک های جنسی هم بدونیم و با هم چت کنیم و هر چیز که ذهنمون می رسه رو بدون هیچ سانسوری به هم بگیم. ازم پرسید که میتونیم اسم آلت های جنسی رو هم ببریم و من هم گفتم اگه بدش می یاد می تونیم این کار رو نکنیم.یه ذره فکر کرد و گفت نه ; نمیخواد از لذت این کار برای من کم کنه و دوست داره که من کمال لذت رو از سکس چت ببرم. براش یه شرایط سکسی رو تعریف کردم و بهش گفتم که خودت رو جای زن داستان بذار و خلاصه شروع کردیم. نیم ساعت داشتیم به شکل وقیحانه ای با هم می چتیدیم. اون قدر حشرم بالا زده بود که بهش گفتم که الان میخوام بکنمت. میخوام عمه ام رو بکنم. میخوام کیرم رو اونقدر توی کس اش بچرخونم که تمام آبم با شدت تمام بپاشه توی کس اش. میخوام کس ات رو جر بدم عمه جونم. بیا الان بریم خونتون و هم رو بکنیم. اون قدر حشری شده بودم که اصلا نمی دونستم چی دارم میگم. اون هم فقط یه جمله گفت. یک ساعت دیگه خانه ما. با چنان عجله ای به سمت پارکینگ راه افتادم که نگو و نپرس. اصلا نفهمیدم چطوری خیابون های تهران رو گذروندم. فقط زمانی فهمیدم که دیگه دم در خونشون بودم و قلبم داشت روی می زد ; تمام بدنم داغ شده بودم. دیدم اش کنار خونه پارکه ; فهمیدم اومده در زدم و در رو برام باز کرد. نمی دونستم وقتی ببینمش باید چه طور رفتار کنم. نمی دونستم الان چی قراره ببینم. وقتی در رو باز کردم دیدم جلوی دره. هیچ کدوممون جیک مون در نمی یومد. قلب جفتمون داشت بد جوری می زد. مخ ام هنگ کرده بود. با لکنت ازش پرسیدم دکتر نیست ; خیلی سئوال احمقانه ای بود ولی هیچ چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسید. گفت نه و خودش راه افتاد سمت اتاق خواب و من هم پشت اش راه افتادم. رسیدیم به تخت که مثل دیوونه ها خودم رو چسبوندم از عقب بهش و شروع کردم به مالوندنش. صداش در نمی یومد. فقط شروع کرد به آه و اوه کردن. داشتم سینه هاش رو به شکل وحشیانه ای می مالوندم و کیرم از روی شلوار میخورد به کونش و بدجوری داشت به شلوارم فشار می اورد. اصلا دلم نمی خواست برگردونمش. داشتم گردنش رو میخوردم و با یه دستم شروع به کندن دکمه های شلوارم ; با پاهام شلوارم رو در می اوردم. اون هم دامن اش رو داشت می کشید پایین. برگردوندمش و لبام رو گذاشتم روی لبام. اون قدر شهوت سراپای وجودم رو گرفته بود که هیچ چیز رو نمی فهمیدم. اصلا فراموش کرده بودم که من یه آدم تحصیل کرده هستم و زنی که روبرومه هم یه دکتر متخصصه و یه آدم فرهیخته است. شده بودم مثل حیوونا. افتاده بودیم به جون هم. اصلا یادم نمی یاد که چطوری لباسامون رو در آوردیم. تنها چیزی که یادم می یاد اینه که دیدم وسط پاهاشم و دارم ازش لب می گیرم. کیرم مثل سنگ شده بود. با یک فشار کوچولو رفت همون جایی که باید می رفت و من هم داشتم لذت می بردم. لذتی که مثل و مانندش رو تا اون لحظه هیچ وقت تجربه نکرده بودیم. صدای عمه داشت دیوونه ام میکرد. باورم نمی شد که این زنی یه که من تموم زندگی ام رو باهاش بحث های فلسفی و عمیق کردم درباره زندگی و حیات و انسانها و حتی جامعه. الان داشت اون زن زیبا در مقابلم ناله میکرد. ناله که از سر لذت بود ; نشئه لذت اون رو وادار به ناله کرده بود. شروع کردم به تلمبه زدن. دیواره های کس اش بدجوری داشت به کیرم فشار می اورد و این باعث می شد که کنترل ام بر خودم کمتر بشه و خلاصه داشتم به مرز انزال می رسیدم ; بهش گفتم ; گفت سریع در بیار و بریز روی شکم ام. مواظب باش حتی یه قطره اش اون تو نریزه. من هم سریع در اوردم و همش رو ریختم روی بدنش. اصلا باورم نمی شد که من این همه آب داشته باشم. سریع رفتم دستمال کاغذی آوردم و تمیزش کردم و بعدش رفتم و بغل اش خوابیدم. توی آسمان ها بودم. اصلا باورم نمی شد که یه روزی بتونم چنین کاری بکنم. عمه هم کنارم خوابیده بود و هی بلند می شد و از لبام بوسم می کرد. ازم تشکر می کرد. فکر میکردم این منم که باید ازش تشکر کنم. یه جورایی ازش خجالت هم می کشیدم. بهم گفت که بالاخره کار خودم رو کردم. بهم گفت که حتی می دونسته که این منم که توی وبلاگش کامنت می ذارم. و بهم گفت که خودش هم چقدر آرزوی این لحظه رو داشته. نیم ساعت بعدش توی حموم بودم و خودم رو شستم و دراومدم و رفتم خانه. توی خانه همش داشتم به این اتفاق فکر می کردم. میشه که من و عمه هر روز با همدیگه سکس داشته باشیم.سه روز از اون روز گذشت و من به علت فشارهای کاری نتونستم حتی یه تماس کوشولو باهاش بگیرم. تا اینکه خودش بهم زنگ زد و بهم گفت که کارم داره برم خونشون. من هم مثل گلوله رفتم خونشون. تنها بود. کنارم روی کاناپه نشست و سرش رو گذاشت روی سینه ام و شروع کرد به گریه کردن. تا اون لحظه گریه یک زن رو از نزدیک ندیده بودم. نمی دونستم باید چه کار کنم. بهش گفتم عمه جان چی شده ; بهم گفت هیچی و فقط دلش برام تنگ شده و من هم که احساس کرده بودم کار بدی کردم سه روز بهش سر نزدم شروع کردم به دلیل اوردن که چرا این چند مدته نتونستم پیش اش بیام. گفت که مشکلی نداره ; برام شروع کرد به گلایه کردن از آقای دکتر و این که الان سه ماهه که باهاش سکس نداشته و اگر من هم نبودم دیگه دیوونه می شده و تحمل این شرایط خارج از توان تحمل اونه ; من هم که نمی دونستم باید چکار کنم بغلش کردم و بهش دلداری دادم و بهش گفتم که من پیش اش تا همیشه هستم و حتی اگه بشه ازدواج هم نمی کنم تا بین مون فاصله نیفته. با خودم می گفتم که اگه من هم الان یه چند تا دونه اشک بریزم بیشتر عاشقم می شه و بیشتر به عشق من به خودش ایمان می یاره ولی هر کار می کردم نمی شد. صورت اش رو توی دستام گرفتم و لبام رو گذاشتم روی لبای داغش و تا مدتی مشغول بوسه گرفتن ازش بودم. دستم هم آروم آروم داشت می لغزید روی دامن اش. اون هم دست اش آروم آروم داشت می رفت سمت معامله من. می دونستم که یه سکس دیگه در راهه ; خیلی خوشحال بودم. دامن اش رو کشیدم پایین و وقتی دامن اش داشت روی ران های سفت و نازش لیز میخورد داشتم دیوونه می شدم. شرت اش سیاه بود و اون سیاهی وسط یه عالمه سفیدی چنان هارمونی انجمن کیر تو کس ای رو تولید کرده بودن که اصلا نمی تونستم کار دیگه ای بکنم . شورت اش رو هم در اوردم ; به سرم زد که شروع کنم به کس لیسی ولی هر چه کار کردم نتونستم خودم رو قانع کنم به این کار. چون مطمئن بودم که اصلا جای تمیزی نیست. نمی تونستم خودم رو کنترل کنم. شلوار و شورتم رو با هم کشیدم بیرون و رفتم لای پاهاش. اصلا برام مهم نبود که بقیه جاهاش رو لخت کنم یا نه ; فقط می خواستم بندازم توش و این کار رو هم با ظرافت کردم و بعد شروع کردم به تلمبه زدن. به ازای هر تلمبه ای که می زدم احساس می کردم ریشه های عشق عمه رو توی وجودم محکم تر میکنم. خیلی روی خودم کار کردم. این دفعه خیلی بیشتر از دفعه قبلی طول کشید. صدای عمه دیگه در اومده بود. چنان مست از شهوت شده بود که نمی دونست چی می گه ; فقط نفس نفس زنان بهم میگفت : تو رو خدا بس نکن ; ادامه بده ; تو رو خدا ادامه بده. بکن. سریع تر. لباش رو گاز میگرفت و این جمله ها رو تکرار می کرد ; دیگه نمی تونستم بیشتر از این خودم رو کنترل کنم. یه مکث کوچولو کردم و کیرم رو درآوردم و ریختم روی لباسش. خیلی ناراحت شدم ولی بهم گفت ایرادی نداره. سریع پرید بغلم و شروع کرد به بوسیدنم. یه چند قطره از آبم هم ریخت روی کاناپه. ولی انگار اصلا مهم نبود. شروع کردیم به بوسیدن هم ; و اون برام از عشق می گفت و این که حتی می شه عشق رو توی گناه آلوده ترین روابط هم تجربه کرد و این عشق گناه آلوده چقدر براش لذت بخشه.

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها