داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

شما میخایین لخت شین

داستانی که مینویسم واقعیته محضه و هر کیم فکر کنه دروغ میگم خره. تامام
من در یک خانواده مذهبی و شلوغ چشم به جهان گشودم.
۴تا برادر و ۳ تا خواهر هستیم و من آخریم. انگار که هر وقت بابام، ننمو میدیده باید میکردتش. کلا به چشم یه کص که دست و پا داره ننمو میدیده، اونم زرت حامله میشده ولی از قیافه هامون معلومه که توی دوران حاملگی هم بجز بابام خر و سگ هم مدام میکردنش، از بس که زشتیمو پر از سوراخ و پک و پوز ضایع.
اوایل فکر میکردم من قشنگه هستم چون وقتی بابام میرفت بسیج سر کارش، همکاراش با همسایه هامون که میومدن خونمون تا به ننم و آبجیام قران رو خصوصی یاد بدن به من میگفتن: به به چه پسری، حالا که اینقدر اقایی بیا این ده تا تک تومنیو بگیر واسه خودت قا قا لی لی بخر. که خداییم میشد نصف بقالی رو باهاش خرید، مثه الان نبود.
بعضیاشون دست روی سرم میکشیدن، بعضیاشونم روی شلوارم.
خیلی وقتا زود خرید میکردم و بر میگشتم و از گوشه شکسته پنجره شطرنجی اتاق ننم، قران یاد گرفتنشو نگاه میکردم، ولی تا وقتی که خودم کلاس قران و احکام دین رو توی پایگاه بسیج نگذروندم نمیدونستم اینقدر درد داره، بیچاره ننم ، دلم میسوزه براش وقتی میفهمم که با چه سختی یاد گرفت تلفظ آاااه عربیو چطور غلیظ بگه.
اما من فهمیده بودم که روش حاجی قاسم خیلی خوب نبود. موهای ننمو از پشت میکشید هی بهش ضربه میزد سرشو در گوشش میگرفت میگفت بگو، ننم هم نمیتونستو هی بیشتر جیغ میزد، در عوض هر سه تا آبجیام معلمای خوبی داشتن، قالیباف و لاریجانی و جنتی اونا بجای در گوش ابجیام سرشونو وسط پاشون میذاشتن، فکر اونجا تکرار میکردن و الحق که آبجیا خیلی زیبا آاااااااه رو تلفظ میکردن، حتی باعث میشد منم یاد بگیرم که بعدا خیلی به کارم اومد و باعث رشد موقعیت شغلیم شد. البته از حق نگذریم این بخاطر تلاش بابامم هست چون خیلی از شبا که ننم میخابید بابام که عاشق دختراش بود باهاشون سرسختانه کار میکرد، به حدی که صدای تالاپ تولوپش تا توی اتاق ما میومد.
داداشای بزرگم همگی همراه بابام میرفتن بسیج، و هر دفعه پیشرفتهای زیادی داشتن و تماام ریساشون ازشون راضی بودن، مثلا وقتی یکی از بالا دستیای بابام بهش میگفت امشب جلسه اعلای روحانیت بین ده تا روحانی والاا مقام هست و باید حتما پسرات شرکت کنن، توی پوست خود نمیگنجید و اشک شوق میریخت از این همه برکت روحانی که نصیب داداشام میشد. و مدام بهشون میگفت این دوران طلایی و مقدستون هست سعی کنید استفاده کنید( چون قبلا همش خودش به این مراسم های روحانیِ والا میرفت، اما نمیدونم چی شد که دیگه لایق نبود و جاشو به برادرام دادن) ولی میدونم فشار عصبی این موضوع انقدر براش زیاد بود که کنترل گوز و ریدنشم از دست داده بود، بیچاره بابام.
روزی که بابام منو بغل کرد ۶سالم بود و گفت نوبت تو هست که در راه اسلام رشد کنی چنان اشک ریختم که حتی توی جلسه اول قران اونجوری اشک نریختم با اینکه اصلا چرب نکرد.
من که برام خیلی مهم بود بابا و ننمو رو سفید کنم مدام به بسیج رفتم و همه کلاسای مختلف شرکت کردم. احکام دینی از همش بیشتر درد داشت اما باعث نشد جلوی راهمو بگیره. پیشرفت من از همه برادرام بیشتر بود و اینو مدیون خودشونم چون توی خونه هم خیلی باهام کار میکردن. توی سه سال از هیچ به مقام خایه خوری ریئس اصلی و کص لیسی زنش رسیده بودم، حتی خیلی وقتا چند روحانی با هم به من اموزشای ویژه میدادن.
از زمان (حمله )عه ببخشید ورود اعراب به ایران و (ریدن) بازم ببخشید منظورم ترویج اسلام به مردم پاک ایران تا به امروز، خانواده ما و چندین تن از دوستانم که البته تعدامون زیاد نیست (متاسفانه داریم منقرض میشیم) نسل اندر نسلمون مذهبی و متدینی بودیم. و همه شغلمون همین بوده در خدمت اسلام.
همه چیز خوب بود تا همین شهریور ۱۴۰۱ که یهو مردم از خدا بی خبر و شتسشو شده مغزی به وسیله دشمن خاستن لخت بشن. وظیفمه من و دوستام که گفتم و برادارم این شد که بریم و اونارو سرکوب کنیم و اجازه ندیم اسلام در خطر بیوفته. بعضی وقتا شده که یه نفر که اسلحه های خفن به اسم (دست خالی) داره رو تک و تنها گیر میاریم و با یه باطوم ساده یا یه اسلحه گرم ناچیز و بی ارزش سرکوب میکنیم. البته این همیشه نیست و بستگی به این داره که قبلش ریئس پایگاه و افسراش توی اتاق پشتی بهمون احکام دینی رو بدون روغن باهامون به شدت کار کرده باشه، بعضی وقتا که ما خیلی انرژی میگیریم وقتایی هست که زنهامون یا خواهرامون یا دخترامونو به هم قرض میدیم واسه تمرین آیه ۱۱ سوره نسا‌.
خلاصه که خاستم بگم همیشه خوبی برنده نمیشه، میتونین ببینین با اینکه این همه ما زحمت میکشیم و از کونمون مایه گذاشتیم واسه اسلام، متاسفانه اون مردم بی دین که میخوان لخت شن دارن برنده میشن ولی ناراحت نباشین ما میریم بهشت و اونا میمونن و لخت شدن و آزاد زندگی کردنشون، انگار که میخان با ازادی چیکار کنن، بیچاره ها نمیدونن پول درآوردن باعث میشه که دل به بسیج محله ندن و مزه بهشت و اسلام رو از هرگز نچشن.
زندگی با خیال راحت و بدون درد خوابیدن نیست، زندگی این نیست که بدونی عزیزت که از در رفته بیرون سالم بر میگرده و بدون دلیل کشته نمیشه.
این درسارو من راحت یاد نگرفتم ولی راحت بهت میگم.
من چه شبهایس که تا صبح کیر و خایه حاجیارو خوردم و اونا آب مقدسشونو توی دهنم ریختن تا این درسارو یاد گرفتم. یا چقدر کص یا سوراخ کون لیس زدم تا فهمیدم معنای عمیق عشق به اقارو. باید به درجه والای ۵تا کیر توی سوراخ کون رسیده باشی تا بدونی دفاع از ناموس پرستو یعنی چی.

ادامه دار بودن داستان بستگی به شما داره.

نوشته: قاسم کتلت

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها