داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حسین و دخترعمه

سلام
من حسینم و 18 سالمه من یه دختر عمه ای دارم به اسم مرضیه که از بچگی باهم بزرگ شدیم که امسال 17 ساله شد.
چون فامیل بودیم و باهم بزرگ شده بودیم بهش حس خاصی نداشتم و تا به اون زمان بهش فکر نکرده بودم ، فکر نمیکردم که اونم به من حس داشته باشه تا زمانی که یه روز رفته بودیم خونه عمه و من نشسته بودم روی مبل و عمه جونوشم نشسته بود روی زمین یه چند سانتی اونطرف از من و مشغول صحبت کردن بود که مرضیه اومد نشست کنار مامانش و درست روی پای من طوری که انگشتام رو باسنش بود و داشت به مامانش از گوشی یه چیزایی نشون میداد ، منم گفتم فرصت این فرصته و انگشتامو تکون دادم و باسنشو لمس کردم ( میدونم خنده داره ولی چاره ای نداشتم ) دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده ( نمیدونم مشغول گوشی بود واس همین هیچ کاری نکرد یا چیز دیگه خلاصه من بنا رو میزارم که حال میکرد ) بعد بلند شد و رفت اون طرف و من موندم و با انگشتای حشری ، خلاصه اون روز تموم شد و من به فکر افتادم که چطور میتونم باهاش یه فون فینی فین فون راه بندازم
چند هفته بعد از اون ما برای کمک به خانواده مرضیه برای ساخت و ساز طبقه ی بالا خانشون به اونجا رفتیم و بعد تموم شدن کار و خوردن ناهار همه به خواب رفتن به جز من و فاک بادیم مرضیه خانم ، نشسته بودیم کنار هم تو اینستا مشغول بودیم که زیر چشمی به دایرکت های همدیگه نگاه میکردیم و یه لحظه تصمیم گرفتیم به دایرکت های همدیگه نگاه کنیم من گوشی اونو گرفتم و اون گوشیه من و چون دختر بود انقدر دایرکت داشت که حوصلم نکشید به همشون نگاه کنم و ازش اجازه گرفتم و وارد گالریش شدم و اونم به گالری من رفت و من چون چیزی نداشتم خیالم تخت بود و بهش گفتم که هر کجای گوشیو میخوای نگا کن ، من از عکس اول شروع کردم به نگاه کردن و بعد چند صد عکس ( شایدم چند هزار ) به عکسای سکسی رسیدم که از خودش گرفته بود تا به اونا رسیدم گوشیو از دستم گرفت و به سمت راست خم شد منم چون مشتاق دیدن بودم با اون خم شدم و اون هی گوشیو از چشمای من دور میکرد تا یه لحظه متوجه شدم که کیرم درست وسط باسنش قرار گرفته و منم بعد متوجه شدن کیرم کم کم شق تر شد و اونم همونطور ارام وایساد یه چند ثانیه همونطور موندیم و چون خانواده کنار ما تو حال خوابیده بودن نخواستیم ریسک کنیم ، حداقل من نخواستم و خودمونو جمع و جور کردیم مثل بچه ادم نشستیم و از اون لحظه به بعد چیز جدیدی پیش نیومده و اگه پیش بیاد مطمعا اینجا به اشتراک میگذارم .

نوشته: کونتپر

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها