داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بابا تقسیم بر سه 76

گوشه و کنار خونه انواع و اقسام عکسای فانتزی و نیمه سکسی هم به در و دیوار نصب شده بود . چشم خانوم دکتر به جمال این عکسا روشن شده بود . می دونستم می خواد یه چیزی بگه ولی روش نمی شد . غذاها رو یه مقدارشو نورا ردیف کرده بود و یه کمی هم از بیرون گرفته بودیم . نورا : خانوم دکتر این مدل لباس بهم میاد ;/; .. خنده ام گرفته بود . شبیه همه چی بود جز لباس . اصلا نمی شد فهمید که پیراهن یه سره تنش کرده یا بلوز دامن ولی اون چین دامنش که نصف کونشو انداخته بود بیرون دلمو برده بود . کیرم شق کرده بود . همین مونده بود که راضیه چشاش بیفته به ورم شلوارم . یه سری تکون داد . ولی من درجا بهش گفتم عزیزم یه مادر که بالا سر بچه ها نباشه همینه دیگه چیکار میشه کرد .. -خودم همه شونو ردیف می کنم -ولی راضیه جون من تا حالا بالا تر از گل بهشون نگفتم . چون مادر ندارن دلشون شکسته . همه شون بزرگ بودن که مادرشونو از دست دادن . در هر حال عادت کردن به این زندگی -درسته نیما جان ولی میگن بچه عزیزه و ادب عزیز تر . ظاهرا نورا از پشت در همه چی رو شنیده بود . من و راضیه رفتیم گوشه کنارای خونه رو بهش نشون دادم . -راضیه جون این دخترا بهم خیلی علاقه دارن . هر شب یکی از اونا پیش من می خوابه . البته علاقه و مهر پدر فرزندی چیزیه که نمیشه فراموشش کرد . مخصوصا دخترا خیلی بابا شونو دوست دارن .-اتفاقا منم بابا مو خیلی دوست داشتم ولی این جور نبود که شبا رو پیشش بخوابم . اینی که شما میگین یه نغمه نو ساز کرده شده . نغمه نو .. من خوشم نمیاد . رنگ اتاق خواب زیاد روشنه . اون سنگینی و متانتی رو که باید نداره .. -ببخش راضیه جان مگه این آدمه که بخواد متانت داشته باشه ;/; -تمام این پرده ها باید عوض شه . فقط از یه چیزی سر در نمیارم . گفتی که هر شب باید پیش یکی از دخترا بخوابی ;/; -این صمیمیت رو زیاد می کنه و دخترا هم می تونن خودشونو محرم اسرار من بدونن . و من هم هرچی توی دلمه به اونا میگم .. -یعنی بین من که زنت میشم با اونا فرقی نیست ;/; -چرا یه تفاوتی هست . من یه کارایی با شما می کنم که با اونا نمی تونم بکنم -خیلی ممنون دست شما درد نکنه . در واقع باید بگم یه چیز دیگه شما درد نکنه . می دونم خیلی عصبیش کرده بودم . -فقط راضیه جون من راجع به این دخترا خیلی حساسم . -فعلا که نه به باره نه به داره .. راضیه خودشو به من نزدیک کرد و لباشو بی مقدمه گذاشت رو لبای من . منم خب یه مرد بودم دیگه تحریک شدم و باهاش همکاری و همراهی کردم . نفهمیدم چرا بی مقدمه این کارو انجام داد .. یهو صدای باز شدن درو شنیدم . نورا بود . چند تا سرفه کرد تا ما از هم جدا شدیم . یه اخمی بهم کرد که اگه من صداش نمی کردم می خواست اتاقو ترک کنه -دختر خانوم وقتی من به سن شما بودم بابام بهم یاد داد که  اگه می خوام وارد جایی شم که آدم غریبه ای اونجاست در بزنم .. -ببخشید من این جا فقط یه آشنا می بینم اونم بابامه . دیگه آدم دیگه ای نمی بینم . نورا از این که ما رو در اون وضعیت دیده بود خیلی عصبی بود و معلوم نبود چی داره میگه . تا این حد هم نباید گستاخی می کرد . هنوز هیچی نشده که اینا با هم کلنجار می رفتند وای به این که اگه قصد کاری هم می داشتم .هر چند تمام این بر نامه ها برای فراری دادن راضیه بود . با نورا از اتاق رفتم بیرون -دستت درد نکنه بابا لبات درد نکنه . خودت به ما میگی کمکت کنیم و اون وقت عاشقونه می بوسیش ;/; من اگه برم پیش خاله مهشید زندگی کنم دیگه پیش تو نمی مونم .. بازم گریه اش گرفته بود . -عزیزم من تقصیری ندارم اون خودشو به من چسبوند و نمی تونستم در برم . نمی دونم چرا . شاید می دونست که شما می خواین وارد شین این جوری عصبی کنه شما رو . حالا نمی خوای کمکم کنی ;/; دستمو از زیر  پیراهنش رسوندم به کمرش و با یه نوازش جانانه و دست مالیدن به سینه اش نرمش کردم . -به خاطر مامان .. -می دونم که دیگه مثل سابق دوستم نداری ولی باشه .. دخترای دیگه دست به کار شدن .. وقت شام که شد نینا اول چند تا کاسه کوچولوی سوپ رو به عنوان پیش غذا دستش گرفت و مثلا می خواست ببره رو میز بچینه که  بعد از ردیف شدن همه وسایل ما بریم و مشغول شیم . همین که رسید به راضیه که پیش من نشسته بود پاش سر می خوره و میفته رو راضیه . یکی از بشقاب ها سر و ته میشه و دیگه لباس سفید و نقش و نگار شده راضیه رو لک و کثیف می کنه .. راضیه می خواست یه حرف زننده ای بزنه .. تا گفت مگه ..من جلوی دهنشو گرفتم .. -عزیزم پیش میاد .. بازم خدا رو شکر بشقاب نشکست و خودت سالمی .. -مگه این حالا تمیز میشه ;/; من امشب چه جوری برم خونه ;/; -مگه قرار نبود شبو اینجا بمونی ;/; …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها