داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بابا تقسیم بر سه 4

نورا نرو بر گرد . وایسا بینم . تو چقدر نازک نارنجی هستی . نورا حتی پیش خواهراش که خوابیده بودند نرفت و رفت اتاق خودش . نمی دونستم چیکار کنم . یه سری به نونا و نینا زدم . دخترایی که تا چند وقت دیگه با اونا هم به این مشکلات بر خورد می کردم . دو تا خواهر همدیگه رو بغل زده خوابیده بودند . نورا کلی وقتمو گرفته بود و منو از یاد دو تا فرشته گل دیگه ام غافل کرده بود . بااین حال هنوز دلم پیش دختر بزرگه ام بود . نمی خواستم دل کوچولوشو بشکنم و اون چهره مظلومشو رنجور ببینم . در اتاقش باز بود . رفتم کنار ش رو تخت نشستم . می دونستم که بیداره . پشتشو به من کرده بود . خیلی حساس بود . حساس تر از خواهراش . حقم داشت . بیش از هر وقت دیگه ای به مادر نیاز داشت ومنم که نمی تونستم مث یه زن باهاش بر خورد داشته باشم . دستمو گذاشتم رو سرش و لای موهاش و نوازشش کردم . اصلا نمی خواست روشو بر گردونه . شاید داشت ناز می کرد و شایدم می خواست بهم نشون بده که چقدر ازم دلخوره و شایدم دوست داشت که بهش بیشتر توجه کنم و یا همه اینها . -نورا می دونم که بیداری باهام قهر نکن .  بابا دوستت داره . می دونم دلت شکسته . آخه تو که تنها نیستی . من دو تا دختر دیگه هم دارم . ولی خودت که می دونی بهت یه علاقه خاصی دارم . پاشو بریم اتاق من و کنارم بخواب . رو تخت من . بیا .. دیدم بازم تکون نمی خوره . هرچند تخت نورا از تخت من و مادرش کوچیک تر بود ولی با این حال رفتم کنارش دراز کشیدم . آخه دلشو نداشتم که اونو اینجور ناراحت ول کنم و برم . اون جوری خودم دیگه خوابم نمی برد و باید تا دیدن لبخند بعدی نورا عذاب می کشیدم . رفتم کنارش دراز کشیدم . پاهای دختر قشنگ و تپلم لخت بود و با یه شورت و یه تی شرتی که تا لبه های پایین شورتشو پوشش می داد دمرو افتاده و مثلا خواب بود . دستمو گذاشتم لای تی شرتش و کمر لختشو نازش کردم .. یه خورده قلقلکش میومد و خودشو جمع می کرد . -حالا دیگه جواب باباتو نمیدی ;/;  عیبی نداره دخترم . منم دلم گرفته . تو باید یه کاری کنی که منم غم دوری و از دست دادن مهنازو فراموش کنم ولی بدتر می کنی عیبی نداره . می دونستم از نوازش خوشش میاد . از پشت وسط پاهشو می مالیدم و از رو شورتش به کونش دست می کشیدم و بعد هم با کمرش ور می رفتم و از پهلو هاش دستمو به سینه هاش که به سرعت در حال رشد کردن بود می رسوندم . چند دقیقه ای رو به همین صورت باهاش ور رفتم . جز این که گاهی قلقلکش میومد عکس العمل دیگه ای نشون نمی داد . -خب من رفتم . دختر بزرگه ام که تحویلم نمی گیره . اون دو تا دخترم که خوابن و دلم نمیاد بیدارشون کنم .  آدم به یکی که زیاد توجه می کنه باید کم محلی هم ببینه . داشتم از جام بلند می شدم که ناقلا دستمو کشید و گفت کجا بابا ;/;  تازه داشت خوشم میومد . فکر کردی به همین سادگیها ولت می کنم بری ;/; یه خورده جا باز کرد و کنارش دراز کشید م  -بابایی .. بابا جونم نازم کن . فکر نکن من نمی دونم تو مطب چیکار می کنی . من خودم خوب می دونم به اونجای خانوما دست می زنی و یه خیلی واسشون حرف می زنی . به منم باید آموزش سکس بدی . -دختره دیوونه !  تو اصلا می دونی سکس به چی میگن ;/;  یه کلمه دهن پر کن یاد گرفتی فکر می کنی دانشمند شدی . تازه من شغلم اینه حرفه ام اینه . اگه من نخوام خانوما رو در مان کنم یکی دیگه هست که این کارو بکنه . دید من  نسبت به اونا با دید یه مرد چشم چرون فرق می کنه . -حالا پدر جونی چه اشکالی داره تو هم همون دید رو نسبت به من داشته باشی ;/; فکر کنی منم یکی از مریضاتم . -دختر عجب بلبل زبونی شدی تو . دوباره دستمو گذاشتم رو پاهاش . تی شرتشو در آورد و خودشو از بالا لخت کرد . -نورا دیگه از این کارا نداشتیم . -چیه بابا مگه یه جور دیگه ای می خوای به من نگاه کنی ;/; که اینقدر از خودت می ترسی . واقعا حریف زبونش نمی شدم . منو از رو برده بود . واسه این که کم نیارم بهش گفتم خب عزیزم یه سره اون شورتتم در می آوردی خیالمونو راحت می کردی . -بابا جونم اونو دیگه باید خودت درش بیاری که این جوری بیشتر حال میده . -خوبه دیگه خیلی پررو شدی نورا . -حالا می بینیم . از پشت مچ پا به طرف زانو و رون پای نورا رو شروع کردم به ماساژدادن . به کونش که رسیدم از بالا و با دست کشیدن رو شورتش این کارو انجام دادم . -پدر ما یکی مریضت نمیشیم ;/; اونا رو هم اینجوری معاینه می کنی ;/; دستمو از زیر شورتش به کونش رسوندم و حس کردم که یه خورده قسمتهای پایینی کونش که به کوس نزدیکتره خیسه . نباید دخترمو اذیت می کردم اون در یه سنی بود که با کوچکترین حرکت تحریک آمیزی ممکن بود دست به کار هایی شیطانی و جبران ناپذیری بزنه . خیلی هم بیشتر از سنش می فهمید -چقدر دست و پا چلفتی هستی بابا . من که نباید به تو بگم . خودش یه خورده کمرو کونشو داد بالا و شورتشو تا یه حدی پایین کشید و گفت بقیه شو تو در آر بابا … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها