داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

اعتیاد به سکس یا جندگی؟

اول ازهمه بگم زندگی نامه نوشتم نه داستان پس اگه حوصله ندارین نخونید همچنین من نوشتاریم ضعیفه پس همونجوری ک توذهنم امده نوشتم
چی شد ک ب اینجا رسیدم؟
ازبچگی هزارتابلاسرم امده بود از همون بچگی افتادم توخط سکس
اولین بارش کی بود؟
یادم نمیاداولین بار کی بود ک واسم از سکس گفت ولی یادمه اولین باری ک راجبش کنجکاوشدم وقتی بود ک حسین بهم گفت ایناکارایه ک باعث میشه علاقه و عشق ریشه هاش محکم شه
ازاون موقع شروع کردم ب سوال و جواب راجب سکس
اون موقع هاگوشیا اکثراساده بود و نمیدونستم گوگل چیه ولی انقد از دوستام و اینواون پرسیدمو خودمو نگاه کردم و انگشت کردم تا ی چیزایی و فهمیدم
اون روز یکی از بچه های مدرسه گفت ک پسر کیر داره دختر کس وقتی کیر پسر بره تو کس دختر عشقشون ابدی میشه
و من فکرمیکردم ک کجای کس میره مگه میشه؟یعنی همونجا ک ازش جیش میکنیم؟اون ک خیلی کوچیکه
شب با فکر ب این موضوع باخودم و ررفتم تا پیدا کنم سوراخ کسی ک باعث عشق میشه
عشقی ک من هیچوقت نچشیده بودم فقط بی توجهی و تحقیر
کلاس اول راهنمایی بودم از دوسال پیش ورزش حرفه ایی و شروع کرده بودم وکونم گرد و قلنبه بود باسینه های۷۵و شکم صاف
دراتاق و قفل کردم اینه رو جلوم گذاشتمو شروع کردم بررسی
خوشم امده بود
کسم قنبه و باد داربود پایین تر ی شیار بین دوتا تپه و از هم ک بازشون میکردم ی تیکه گوشت قرمزقهوه ایی میزد بیرون
حرفای دختره تو ذهنم بود زیرلب زمزمه کردم پس چوچول اینه اسم علمیش چی بود؟یادم نمیامد همینجور نوازش وار دستمو پایین تر بردم جایی ک ازش جیش میکردم پایین ترش انگار ی فرورفتگی بود دقتمو بیشترکردمو از تواینه ب خودم نگاه کردم ی سوراخ ریز بود ک دورش و تیکه های گوشت گرفته بودن مثل اینکه دوتا چنگال و توهم فروکنی با انگشتم ی کم نوازشش کردم و بلند شدم از اتاق رفتم بیرون و تا شب سرگرم بودم
اخرشب دوباره فکر امد سراغمو دستمو فرستادم تو شلوارم
من هیچوقت شرت نمیپوشیدم باعث میشد پوستم اذیت بشه
کم کم جلو رفتم و وقتی ب خودم امدم ک انگشت فاکم تا ته تو کسم بود و ی حس خاصی داشتم انگار دستشویی داشتم ولی ی کم متفاوت تر
از اون شب داستان من شروع شد
حسین ی پسرسرخ و سفید با چشمای سبزابی ک تو هروقعیتی تغییر رنگ میداد نفهمیدم کی عاشقش شدم ولی ازبچگی چشمم دنبالش بود شاید از ۱۰سالگی وتو۱۲ سالگی تونستم باهاش صحبت کنم من دختری ک هیچ پسری جرعت نزدیک شدن بهمونداشت الان داشتم از ذوق حرف زدن باعشقم سکته میکردم
حسین حرف میزد ولی نمیشنیدم چی میگه
بعد ازاین همه سال درست وقتی ک فکر میکردم تو اوج خوشبختیم چرا اینجور شد؟عشق من ازم ۱۲سال بزرگتره؟چیکار باید میکردم؟مادرپدرم قبول میکردن؟نه نه بهش فکر نکن تو راضیشون میکنی باید راضیشون کنی اصلا بیخیالشون میشی هاا؟!من تاته قصه تو خیالم با حسین رفته بودم فارغ از اینکه سرنوشت زورش بیشتره
حسین داشت میپرسید کلاس چندمم؟باید چی میگفتم سکوت کرده بودم
_الوووو چی شد قط کردی؟
_الوووووووو
+ن هستم هواسم نبود چی گفتی
_میگم چندسالته؟کلاس چندمی ؟
+چندبهم میخوره؟
_وقتی دیدمت خیلی بچه بودی منتظر بودم بزرگشی مال خودم کنمت ولی تو از من بی طاقت تری میدونم خیلی ازم کوچیکتری
+اره جای بچت میتونم باشم
_خندید بلند بلند …فکر میکرد دارم شوخی میکنم
_خب حالا بگو ببینم
+اول راهنماییم
سکوت کرد
+الووو
+چرا حرف نمیزنی
_خیلی ازم کوچیکتری فکر نمیکنم ب درد هم بخوریم
ایندفعه من سکوت کردم دوتایی سکوت کرده بودیم
نمیدونم چی شد ک یاد یکی از دوستام افتادم اون موقع ها تجدید ک میشدی ی سال عقب میافتادی و مجبور بودی پایه رو تکرار کنی
اولین دروغ زندگیم
+ن خیلی کوچیک نیستم همش ۸سال کوچیترم
_مگه میشه تو تازه رفتی راهنمایی
با خجالت گفتم +اخه من چندسال عقب موندم
سکوت کرد بعد چندلحظه گفت _اها اوکی اره ب هیکلت نمیخوره انقد ازم کوچیک ترباشی
نتونستم دیگه ادامه بدم قط کردم و پیام فرستادم ک مامانم امده
خیلی دوستش داشتم از اون دوست داشتنایی ک هرلحظه درب درشی و نگاهت همش دنبال نگاهش میچرخه از همونا ک قبل اینکه بفهمی قراره ببینیش استرس میگیری و قلبت تاپ تاپ میزنه
نمیدونم تجربه کردین این حسو یا نه ولی تکرار نشدنیه
یکسال از دوستیم باحسین میگذشت و هیچکسی خبر نداشت ازرابطمون روزب روز بیشتر عاشقش میشدم روزی ۱ساعت چت میکردیم و اگه میشد باهم تلفنی حرف میزدیم و اکثر روزا قبل رفتن ب مدرسه حسین سرخیابون منتظرم بود نمیتونستیم باهم حرف بزنیم نمیتونستیم دست همو بگیریم و راه بریم ولی نگم از چشماش واسه من نگاه کردن ب اون چشما فقط کافی بود
همیشه منو میفهمید همه چیزمو از بربودمن ی عادت داشتم کارامو ورود و خروجم از خونه واسه هرکاری ساعت مخصوص داشت انگار میدونست ک هربار بدون پرسیدن سرراهم سبز میشد

اون روزم همینجور بود داشتم میرفتم باشگاه ک جلوم سبزشد
+سلام عروسک بلاخره گیرت اوردم این ساعت هیچکی از اینجا رد نمیشه بدو بیا بغلم ببینم
وای من از من چی میخاد؟برم بغلش؟اگه کسی ببینه؟همه منتظری سوتی از منن نه نمیتونم این ریسک و کنم ولی کاش میتونستم دلم بغلشو میخاد
+چی شد عروسکم نمیای؟نیای ب زور بغلت میکنم اون موقع بوست میکنمااا
امد بیاد سمتم
ترسیدم
+نه نیا خودم میام
دوقدم بینمونو پرکردم چشماشو بسته بود و دستاشوبازکرده بود ک بغلش کنم ولی من همین ک بهش رسیدم از زیر دستش دررفتم و فرارکردم باتمام توان دویدمو خودموانداختم توباشگاه
مربی تنبیهم کرد۱۰۰تاشنا سوئدی میری ک یاد بگیری دیرنکنی
بایدمعذرت میخاستم تاشنانرم مربیم مهربون بود
ولی من نیاز داشتم شنارو برم همونجا درازکشیدم و شروع کردم شنارفتن
شب ک گوشیموبرداشتم پربوداز پیامای ناراحتی و گله های حسین ک چرا همچین کردم
واسش نوشتم+ببخشید عشق من ولی واسه من این رابطه ها تعریف نشده توبااینکه عشقمی ولی نامحرمی من نمیتونم بغلت کنم
بعد نیم ساعت جواب داد_یعنی چی این حرفا مگه من خاستم چیکار کنم همه تورابطشون از این کارا میکنن تازه بیشتر از ایناا ولی من از تو فقط بغلتو میخام
ساعت ها حرف زدیم و بحث کردیم و اخر سر گفت_ببین من سالها منتظرت بودم و الانم یک سال و نیمه ک پامو ازحدفراترنزاشتم ولی دیگه نمیتونم باید بهم برسی ی بغل ازتو چیزی کم نمیکنه ولی عشقمونو عمیق تر میکنه از رفیقات بپرس
لعنتی حتی اینوک هرسوالی دارم و از رفیقام میپرسمو میدونست
ازهمونجا کنجاویام شروع شد و اون شب ک انگشت فاکم کسمو فتح کرد تاصب ب این فکر میکردم وای ک اگر حسین این کارو باهام میکرد چه حسی داشتم؟یعنی خجالت میکشیدم یا مثل الان خوشم میامد ولی فردا صبح همه فکرو خیالام نابود شد حسین منتظرم نبود و تو مدرسه کلاس جدیدی راجب سکس داشتیم ک اونجا فهمیدم باکره یعنی چی و چطور دختر ب زن تبدیل میشه
وای من
من چیکار کرده بودم باخودم؟
ولی نه خون نیومد یعنی چیزی نشده
وای از ترس اینکه بهت بگن جنده درصورتی ک پاکی
هزارتافکر و خیال و ترس و اخرم ب این نتیجه رسیدم ک الکی بزرگش نکنم
ولی مگه حسین میزاشت مرتب از نحوه لب گرفتن و بوس کردن میگفت و از سکس
مغزکوچیک من گنجایش این حرفارونداشت پس تصمیم خودمو گرفتم ساعت ۱۲ و نیم شب درحالی ک همه خواب بودن رفتم توحیاط و ب حسین زنگ زدم گریه میکردم و هق هق میکردم ک ازش خاستم پیاممو ببینه و واسش نوشتم +خودت خوب میدونی چقدر عاشقتم ولی من از این عشق میگذرم تا شرمنده خدام نشم تو ب من نامحرمی و این حرفا ک میزنی گناهه فقط ی چیزی ازت میخام اونم اینکه بزار چندوقتی ی بارباهات صحبت کنم تا دلم اروم بگیره ولی تو برو دنبال زندگیت امیدوارم ب عشقی ک میخوای برسی
اون شب جوابی از حسین نگرفتم فردا صب ساعت ۵ نیم ۶ بود ک واسم اس ام اس امد تا صب پلک روهم نزاشته بودم دوست داشتم جوابمو بده و نزاره برم و بیخیال خاستش بشه ولی وقتی پیام و باز کردم کاخ ارزوهام فروریخت
_توخیلی دخترخوبی هستی حیف توک زیردست من نابود بشی من اون ادمی ک فکر میکنی نیستم کثیف ترازمن وجود نداره برو و خودتو از دستم نجات بده سمتم نیا حتی اگه من امدم
بعد ازدوماهه طاقت نیوردم بهش پیام دادم وخاستم باهام حرف بزنه ولی اون فقط ی چیز میخاست تن منو بعد از ۶ماهه قهرو اشتی اخرتونست راضیم کنه
_میدونی چیه تو منودوست نداری ازاولشم بهم دروغ گفتی وگرنه بدنت ک هیچی حاضربودی جونتوبرام بدی
+نه حسین اشتباه میکنی من حاضرم جای توبمیرم ولی بدنم…گناهه بفهم
_گناه نیست اگه دوست داشتنت واقعیه گناه نیست اگه گناهی هست گردن من
+من دوستت دارم ولی ازخدامیترسم
_خدابامن تواگه راست میگی ثابت کن دوست داشتنتو اگه هم ن دیگه ب من پیام نده خطمم فردا عوض میکنم تا ۷صب وقت داری فکراتو کنی
و من برای اثبات عشقم رضایت دادم
ساعت ۶و نیم ب دستور حسین از خونه بیرون زدم
ی کوچه نزدیک خونمون بود اسمشو کوچه بهشت گذاشته بودیم دوطرفه کوچه درختبید و پرتقال و نارنج کاشته شده بود ک توهم رفته بودن و راهی ب اسمون نزاشته بودن و مابین درختا پراز گل رزو محمدی همیشه قرارمون تو اون کوچه بود ولی بدون لمس بدون حرف ولی اینبار فرق میکرد
از خونه ک بیرون امدم هزارتا نذرو نیاز و التماس خداکردم ک نزاره این گناهو کنم و اگه نجات پیدا کنم تمومش میکنم
ولی انگار خدانشنید یا نخاست کاری کنه نمیدونم
من جلو میرفتم و حسین پشت سرم خیالش ک راحت شد کسی نیست دستمو کشید لای درختا وبادودست صورتمو قاپ کرد چشمامو ازش میدزدیدمو خجالت میکشیدم

_عروسک سرتو بیار بالانگام کن
نگاهش کردم
_نترس اینجا هیچ دیدی نداره و هیچی نمیشه فقط من ی کم ازت کام میگیرم اروم ک شدم میری مدرسه و همه چی مثل اول میشه با این فرق ک مال من میشی اینو مگه نمیخوای
اروم سرمو ب نشانه تایید تکون دادم
ولی اون فقط نگاهم میکردبلاخره ب حرف امدم
+دیگه ثابت شد بهت عشقم بزاربرم یکی میاد
انگاربااین حرفم ب خودش امد دوباره دستمو کشید و چسبوندم ب دیوار
_کجادلبرداشتم بدنتونگاه میکردم ک چقدخوبه باورم نمیشه داری مال من میشی و لباشو رولبام گذاشت و بادستاش دستامو قفل کردو چسبوند ب دیوار
وحشیانه لبامو مک میزد و زبون میکشید
ولی من فقط ب ی چیزفکر میکردم اینکه کارم اشتباهه و حالت تهوعم هرلحظه بیشتر میشدفقط میخاستم ازاونجافرارکنم
ولی اون چشماشو بسته بود و صورتش پراز لذت بود خاستم ب خودم تکون بدم ک بدنشوچسبون بهمو کامل قفل شدم بین بدنش و دیوار ی چیز سفت اززیرشلوارش ب رون پام فشار وارد میکرد و میدونستم این همون کیره و راست شدنش زنگ خطر
حالا پاهاشو رو پنجه پاهام گذاشته بود و بای دست دوتادستامو قفل کرد و لباش از لبام جدا نمیشد شاید نیم ساعت تو همین حالت بودیم ک حرکت جدید شروع شد دستش از رو فرم مدرسم روی باسنم و کمرم درحرکت بود بعد چنددقیقه مالش کمرو باسنم لباشو جدا کرد و من عق زدم ولی چیزی بالانیوردم
انگار میدونست اینجور میشه ک از کنار درخت ی بطری اب ب دستم داد و گفت بخور بهتربشی
از دستش گرفتم و صورتمو باهاش اب زدم
+کافیه دیگه بزاربرم
_ن من هنوز سیر نشدم بیا اینجا
دوباره منو تو بغلش جا داد ولی اینبار خودش ب دیوار تکیه داد ب حالتی انگار روصندلی نشسته و منو نشوند رو پاش و شروع کرد از زیر مقنعه گردنمو خوردن
دلم داشت زیرو رو میشد و حالم بد بود فقط منتظر دستور ازادی بودم لعنتی مدرسم دیر شده بود
ی کم ک گردنمو خورد گفت پاشو بلند شدم ب سمتش برگشتم دوباره رفت زیر درخت ی کیک و شیرکاکائو برداشت دستم داد صورتمو بوسید و راهیم کرد
همین ک از اون کوچه بیرون امدم تا جلوی مدرسه دویدم نفسم بالا نمیامد و هرکی منو میدید میفهمید چی شده
ی کم منتظر موندم تا حالم جا بیاد هیچکس توخیابون نبود حتی توحیاط مدرسه هم کسی نبود لعنت ب من نیم ساعت زودتراز خونه امده بودم بیرون ولی الان اخرای زنگ اول بود ب بدبختی خودمو ب کلاس رسوندم ک واسم غیبت رد نشه نفهمیدم اون روز چطورگذشت ولی کل روز جلوی ابخوری داشتم لب و دهنمو میشستم وقتی رسیدم خونه ب اتاقم پناه بردم این اتاق غارتنهاییام بود اونجا تازه تونستم نفسموراحت بدم بیرون و دست رفت سمت لبام
الان چی میشد؟
تازه زیرزبون حسین مزه کرده بودم و هرروز اسرار ب تکرارویاداوری اون روز داشت
ولی من میترسیدم
ولی من بچه کجاو اون کجا
الان ک دارم فکر میکنم حسین ازاول میدونست داره چیکار میکنه و قدم قدم وباحوصله جلوامد تابه قول خودش عروسکشو تربیت کنه
ی روز حسین پیش رفیقاش بود ک بهم زنگ زد
_الو عروسک حالت چطوره؟
+سلام ممنون کجایی کسی پیشته؟
_اره خوشمزه چندتا ازرفیقامن مهم نیس کی میای دوباره بچشمت؟
+چی داری میگی این حرفاچیه جلودوستات
_نترس فعلا تورونمیشناسن ولی اگه بهم نرسی هم میشناسنت هم میفهمن اون روزپشت درختا چی شد
قط کردم گوشی و میدونستم مطمئن بودم دروغ میگه ولی ترسیده بودم بهش پیام دادم
+من بهت اعتماد داشتم درصورتی ک خودت گفتی بهت اعتمادنکنم الان جلودوستات زنگ زدی منو تهدید میکنی؟نه من باج نمیدم ک اگه بدم بدترشو ازم میخای و بی ابروم میکنی منم تنهاچیزی ک واسم مهمه همینه
این بارسریع جواب داد
_پس بزاری باردیگه مزت کنم تا دیگه چیزی ازت نخام اگه نه بگی میرم ب همه میگم
+بروهرچی میخای بگو کسی باورنمیکنه
_اره باورنمیکنن ولی فیلم ک نشون بدم باورشون میشه
چی؟ازم فیلم گرفته بود؟ولی چطوری؟؟؟
من هواسم ب همه چیزبود چطورنفهمیدم
+دروغ میگی
_نه رفیقم پشت دیوار فیلم میگرفت توندیدیش
ی کم فکر کردم نه دروغ بود
+برو هرکاری میخای کن من خرنمیشم خدانگهدار

اخرای فروردین بود الان ۳سال بودک باحسین بودم
تواین مدت بارهابهم گفت ازم دورشوحیفی و من باعشق گفتم میخام حیف بشم کنارت…بارهاازخودش روندم کاری کرد فکر کنم بادخترای دیگه رابطه داره و سکس داره ولی من فقط میخاستم روزی ۱دقیقه چشماشو ببینم
اخرین باربهم پیام دادبعد۲هفته غیبت
+سلام حسینم ساعت۳بهت با این شماره زنگ میزنم برو ی جایی ک کسی نباشه جواب بده ۰۹۳۹…
_سلام نمیتونم مهمونیم جایی نیست برم
جوابی نداد
فهمیدم اگه بمیرمم باید جواب بدم وگرنه دیگه نمیبینمش
سرساعت زنگ زد
تنهاجایی ک میشد رفت تودستشویی بود ک توحیاط ساخته بودن
سریع رفتم و جواب دادم
ی صدای پرازنازو عشوه بود از اون صداهاک من زن غش میکنم براش وای ب حال مردا
_الووووووسلامممم الوووو وااا این چرا حرف نمیزنه اسکول لالهههه؟؟؟
وگوشی قط شد
نفسم رفت توان ازپاهام رفت همونجا نشستم وسرموتودستام گرفتم
بخودم تف و لعنت فرستادم ک بخاطر عقایدمسخرم عشقموازدست دادم
یعنی واقعا دیگه ندارمش؟
ی صدایی تو سرم میگفت اون صدا حتما صاحب خوشکلی هم داره پس دیگه توتموم شدی واسش خودت نخاستی حقته
شب واسم پیام امد
حسین بود_نمیخوای بدونی کی بود؟
+حتما دوست دخترجدیدت
_ن زنم بود
اشک امونم ندادشکستم ولی واسش ارزوی خوشبختی کردمو همونجا خطمو شکستم انداختم دور
عین معتادا بیطاقت شده بودم وحشی شده بودمو دست خودم نبود همش دنبال بهانه بودم ک برم توخیابون شاید ی لحظه بتونم ببینمش ولی نبود هیچکجا نبود و من هرلحظه بیطاقت ترمیشدم ولی هیچ راهی نداشتم
اخرترم بودامتحان اخرو دادم و ازمدرسه زدم بیرون ی شارژ گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم دوباره ب حسین زنگ بزنم هنوز فراموشش نکرده بودم ولی وقتی رسیدم خونه فهمیدم شارژو جاگذاشتم برگشتم سمت مدرسه ک … ک…نه امکان نداشتتتت
اون حسین بود سوار موتور پشت پشت سر دختره میرفت و دختره خیره بهش قهقهه سرمیداد حسینم حسین من همونجور ک نگاهش ب دختره بود از کنارش رد شد شاید ۲ دقیقه هم نشد این اتفاقا ولی برای من ی عمر گذشت
و اون اتفاق اتفاقی بود ک منو رام حسین کرد
بعدها فهمیدم حسین منو تو خیابون دیده پشت سرم امده ببینه کجا میخام برم ولی وقتی اون دخترو دیده خاسته منو اذیت کنه و ب حساب تحریکم کنه
بعد اون کارم شده بود هرروز قبل از مدرسه برم توکوچه بهشت جایی ک حسین درانتظارم بود لبامو میبوسید و با بدنم ورمیرفت ارامش بعد از ۳سال ب رابطمون برگشته بود و منم پذیرفته بودم با این شرط ک از روی لباس و فقط لب همه چی خوب بود
تا ی روز ک انگار یکی مارو دیده بود ولی خیالمون راحت بود ک نتونسته تشخیص بده کی هستیم فقط دیده ک دونفردارن باهم ورمیرن
دوباره دعواهای ماشروع شد
_د لعنتی مگه هرچی میگی همون کارو نمیکنم میخوای ابرو جفتمونوببری من ک پسرم واسم افتخارداره تو بدبخت میشی من نمیخام بخاطر من بلایی سرت بیاد
+نه حسین من نمیتونم بیام خونتون توروحدا بیخیال شو اصلا هرچی توبگی میخوای دستتو ببری زیر لباسم؟
_احمق چرا نمیفهمی وقتی اسممون تودهن این ملت بیوفته واسه من چه فرقی داره از رو لباس یا زیرلباس
+اخه
_اخه نداره فردا ساعت ۱۲ میبینمت نیای ن من ن تو
ساعت ۱۲از خونه زدم بیرون گفتم میرم مدرسه
حسین درخونشون منتظرم بود رفتم سمتش ک باباش ی دفعه نمیدونم از کجا پیداش شد
رنگ جفتمون پرید و من دررفتم
+دیدی داشتیم بدبخت میشدیم اگه بابات میفهمید چی فکر نمیکرد من خرابم هااا من دیگه این کارو نمیکنم اشتباه کردم از اول ب حرفت گوش دادم
جواب نداداخرشب پیام داد
_انقدرخودتو منو اذیت نکن بابای من بفهمه بهتراز کل محلس صب ساعت چندمیری مدرسه

+فردامیخوام برم اردو
_لازم نکرده بری مگه من اجازه دادم ک بری میای پیش من
+مگه شوهرمی یابابامی ک اجازه بدی نمیام اصلا برو بااون دختراتوک خوب بلدی بابقیه بپری من نمیام😒
_ب جان خودت قسم اگه فردا ساعت ۶ درخونه نباشی دیگه رنگ منو نمیبینی این حرف اخرمه
و من بعد از ۱۰دقیقه فقط نوشتم
+۶خیلی زوده بابام نمیزاره اردوهم نرم زنگ میزنن خونمون
_اوکی ۶و نیم بیا تا۷ میری مدرسه
فردا ساعت ۶:۳۵دقیقه از خونه زدم بیرون
درخونشون منتظرم بود و ب شدت عصبی
ولی من استرس نفسمو گرفته بود جونم درمیامد ک چندقدم باقی مونده رو ب سمتش بردارم میترسیدم از بی ابرویی
منو ک دید نفسشو باصدا بیرون داد
_کجابودی دیرکردی بیا داخل
امون نداد جوابشو بدم
پشت سرش رفتم
ی امارت قدیمی وسط باغ پرتقال درست مثل قصه هابود
دوبلکس بود طبقه دوم کوچیک تر از طبقه اول بود نماش انگار سیمان سفید بود ک تیکه های شیشه روش خودنمایی میکردن
نگاهم چرخید سمت دیگه باغ ک ی تاب با تناب بسته شده بود همون موقع صدام کرد
_کجاموندی بهت گفتم دنبالم بیا
دستمو کشیددنبالش سمت دیگه خونه رفتیم
فکر کردم میخوایم بریم پشت باغ ک وایساد
نگاه کردم دیدم این سمت خونه با ی دیوار کوچیک ازدیدمخفی میشه و ی نفر میتونه قشنگ پشتش مخفی بشه
+چرا امدیم اینجا؟
باخنده گفت _چیه عروسک عجله داری بری توخونه
دست و پامو گم کردم ک دستمو کشید و توبغلش مخفی شدم ۴شونه بود و قدم تا سینش میرسید اونم ب زور کفشای پاشنه بلند
ارامش و استرسم باهم ترکیب شده بود
ی دفعه نم نم بارون شروع شد
فکر میکردم جزئی از ی قصه عاشقانم دوست داشتم همونجا نویسنده مینوشت و ان دو تا ابد خوب و خوش درکنار هم زندگی کردن
ولی ی دفعه حس کردم قلبم ایستاد نفسم رفت
از بغل دست حسین چشمام خیره مونده بود ب پسری ک پشت سرش زل زده بود ب ما
معلوم بود اونم حالش بهتر از من نیست
نگاهش کردم ی سرو گردن از حسین بلندتر بود و هیکلش دوتای حسین برعکس حسین سبزه بود باچشمای عسلی تیره
قلبم تیرکشید و فقط تونستم حسین و اروم و باوحشت صدا کنم
تن صدای منو چه خوب میشناخت ک با تعجب منو از خودش دور کردو دید خیره ب ی گوشم خط نگاهمو دنبال کرد و وقتی دید کسی پشت سرشه تمام سعیشو کرد نزاره منو ببینن و پشت سرش قایمم کرد و هلم داد بین درختا
پشت درخت پناه گرفتم ک دیدم دست پسره رو گرفت و از اونجا دورش کرد
خدایا الان چی میشه؟
بدبخت شدم؟
نزاشت زیاد ب این چیزا فکر کنم و امد
از پشت درختا بیرون امدم دستمو گرفت
_ترسیدی؟
+چی شد؟
_هیچی داداشمه امشب عقدشه با خواهر زن داییت میخوام واست تیپ بزنم همون مدل ک دوس داری
زل زد ب چشمام
قلبم ریخت
من نمیتونستم واسه مراسم برم ولی دلیل نرفتنمم نمیتونستم ب حسین بگم
+بابام تنها میاد گفته مارو نمیبره میشه تیپ نزنی؟
_برادر داماد مگه میشه تیپ نزنه میزنم توام میای باید بیای
+سعی خودمو میکنم ک بیام
ولی میدونستم نمیشه
کنارهم تکیه دادیم ب دیوارو نشستیم سرشو رو شونه هام گذاشت و ساکت شد
چنددقیقه ک ب سکوت گذشت گفتم
+داداشت منو دید چیزی نگفت؟
_نه چیزی نگفت …نمیتونه بگه
+چرا
_خرج مراسم امشب و من میدم اونم چیزی نمیگه
+یعنی …
_هیسس ساکت
ساکت شدم ی دفعه بارون شدت گرفت انگار گریه میکرد
چرا گریه میکرد؟
حسین رفت و با ی چتر مشکی برگشت
بازش کرد و بالاسرمن نگه داشت و فقط نگاهم میکرد بدون حرف
+خودت داری خیس میشی
_عیب نداره
+داره مریض میشی
واسه اولین بارخودم بغلش کردم
+الان بهترشد
هیچی نگفت دستاش محکم دورم حلقه شده بود
ی کم بعد بارون بندامد
بریم دیرت میشه
+بریم؟!!
نگام کرد قیافه متعجب منو ک دید بلند خندید
_چیه دوست داری بکنمت بعد بری
و دوباره بلند بلند خندید یواش یواش سمتم امد
ترسیدم و عقب عقب رفتم
دستشو بهم رسوند جفت دستامو قفل هم کرد
_نترس نمیزارم همینجور بری…تا حالا کیرمو ندیدی میخوای ببینیش
توسکوت فقط نگاهش میکردم التماس از چشمام میبارید ک دستامو سمت شلوارش برد
مشتشون کردم
_باز کن دستتو تا از توشلواردرش نیوردم
هیچ کاری نکردم و فقط خودمو منقبض کردم
_باتوام باز کن دستتو این بچه ماس باید هواشو داشته باشی
جوابش فقط سکوت بود ک زیپ شلوارشو باز کرد
چشمامو بستم و دستامو بیشتر مشت کردم
_چشماتو بازکن ببین این کوچولو ب احترامت بیدار شده …دوستش نداری؟؟
تغییری تو حالتم ب وجود نیوردم
_ببینش نگاهش کن تا بزارم بری وگرنه تا شب نگهت میدارم
چشمامو اروم باز کردم و ب چشماش نگاه کردم
هروقت ناراحت میشد چشماش تیره میشد مثل الان این یعنی نگهم میداره
+توروخدا حسین توروخدا
_هیسس کاری ک گفتمو بکن

+بزاربرم
_نازش کن نگاهش کن بگو دوستش داری یا نه
میدونستم راهی دیگه نیس ولی نمیخاستم این کارو کنم نه
_ببین میدونی شوخی ندارم توالان امدی توخونه من میتونستم همینجا بکنمت و پرتت کنم بیرون ولی دوستت دارم ابروت واسم مهمه ک راضی شدم خرج عروسی داداشمو من بدم داداشمه غریبه نیس عیب نداره ولی غریبه هم بود بخاطر تواین کارو میکردم ولی توالان حاضر نیستی حتی ب من نگاه کنی؟چرا؟چون واست مراسم نگرفتم؟اگه منو اینجور میخوای از اینجا رفتی دیگه اسممو نیار
ساکت شد منم حرفی نداشتم
اروم سرم ب پایین خم شد و اندازه ی لحظه کیرشونگاه کردم و انگار جن دیده باشم پشتمو بهش کردم
بازم خندید و از پشت بغلم کرد
دستمو گرفت و برد پشت سرم
+بیا لمسش کن ک ببینی ترس نداره ببین چه نرمو خوشکله
دست مشت شدمو ب کیرش میکشید فهمید دارم اذیت میشم ک بیخیالم شد و از خونه بردم بیرون
تو هپروت بودم کل شبو
واسه عروسی هم نتونستم برم ولی خبرش بهم رسید خالم ولی رفته بود وبعد مراسم امد پیشم
+واییی نبودی ببینی چه جشنی گرفتن داداش داماد همه کارارو میکرد انگار عروسی خودش بود
کت شلوار نوک مدادی پوشیده بود موهاشم اون مدل ک توخوشت میاد ریخته بود تو صورتش
دلم ضعف رفت از تصورش تو کت و شلوار دلم رفت واسه مدل مدهاش
اخ خدا حسین سمت چپ موهاشو میریزه دل میبره امشب کدوم وری ریخته بود موهاشو؟
+وای جدییی موهاشو کدوم سمتی ریختی بود؟دخترا همه نگاهش میکردن ن؟
_اینوری نه نه اینور سمت چپ …اووووف اون همینجورش همه نگاهش میکنن وای ب حال الان من خودم ی مدت روش کراش بودم
+چی میگی!!!
_نگی ب کسی ی بارم الکی بهش زنگ زدم فوت کردم ولی پا نداد
+دوستم باهاش
انگار نفهمید چی گفتم راستش خودمم نفهمیدم
_چی گفتی؟
+باهاش دوست شدم دوسش دارم
_احمق میفهمی چی میگی
+سکوت کردم
_اون لاشیه درسته خوشکله منم فکر میکردم جذابه ولی لاشی تر از این ادم نیس از هرکی بپرسی بهت میگه اصلا برو از امین بپرس ببین اون حیوانه
+درست صحبت کن من دوسش دارم اونم دوستم داره همع اشتباه میکنن اونم مال گذشتش بوده
_میدونی اون چندسالشه سنش واسه منم زیاده چه برسه تو
راست میگفت ولی من نمیخاستم قبول کنم خالم ۴سال از من بزرگتربود و حسین ۱۲سال ازمن پس ۸سال ازخالم بزرگتر بود
خالم ک دید حرفی نمیزنم با عصبانیت رفت
هفته بعد دوباره قراربود برم خونه حسین ولی ترس ولم نمیکردهی پیام میدادم ک بهانه جور کنم نرم ک ی دفعه ی چیزی گفت ک دنیا انگار از حرکت ایستاد
_میخوای زنم بشی؟
+یعنی چی؟
_صیغت میکنم میشی زنم اون موقع ولی همه چی فرق میکنه
+بابام اجازه نمیده
_اجازه بابات نیاز نیس مگه توبزرگ نشدی عقلت نمیرسه شوهرتو انتخاب کنی ؟
+چرا میرسه ولی خاستگاری وعروسی الکیه مگه؟توازمن خیلی بزرگتری باید اول راضیشون کنیم
_اونام ب موقعش الان فقط منو تو ازش باخبرمیشیم میخوای زنم بشی؟
+نمیشه که
_انقدرحرف نزن جواب من ی کلمس اره یا نه ؟
+حسین؟
_حرف اضافه نمیخام بشنوم بگو اره یا نه
+اره
_واست ی متن میفرستم بخون و اخرش بگو قبلتو
متنو فرستاد و کامل خوندم عربی بود فقط فهمیدم ب مدت ۱۰۰۰سال با مهریه یک اینه و شعمدان و یک شکلات و ۵۰ هزارتومن عقدش شدم
+قبلتو
_از الان زن من شدی هرچی من بگم همونو باید انجام بدم هروقت از شبانه روز ک خاستم باید تمکینم کنی فهمید
+مگه میشه من نمیتونم
_تا دیروز میگفتی نامحرمم نمیتونی از الان نمیتونی بهانه بیاری قبلا گناه بود انجام نمیدادی الان انجام ندادنش گناهه
جوابشو ندادم
_تاپنج دقیقه دیگه درخونمون باش
پیامو ک باز کردم انگار مغزم ارور داد
+بابام الان خونس نمیتونم بیام
_ی بهانه جور کن بیا وگرنه من میام درخونتون میدونی الان زنمی و میتونم
+کسی ک خبرنداره
_خبردارمیشن
+اذیت نکن جان من فردا میام
_قول؟
+قول
_پس باهام حرف نزن تا فردا ک ببینم پای حرفت هستی
فرداسرساعتی ک قول دادم رفتم و این بار رفتیم داخل خونه
وارد خونه ک میشدی ی حال بزرگ بود ک تهش مشخص نبود سمت راست حمام بود کنارش اتاق و رو ب روی اتاق پذیرایی ک درش کشویی و تمام شیشه کدربود
رفتیم سمت اتاق خواب
نگاهم چرخید اینجا اتاق حسین بود؟
+اتاقت اینجاس؟
_اتاق منو داداش کوچیکمه همه رفتن بیرون
همون موقع صدای بازو بسته شدن درامد
حسین منو پشت ی میزقایم کرد و رفت ببینه چه خبره
نگاهم چرخید ی اتاق بادوتافرش۱۲متری
رخت خواباشون هنوز پهن بود
نگاهم ب ته اتاق افتاد کمد دیواری بود و کل لباسا پخش زمین بودن لبخند زدم معلوم بود واسه انتخاب لباس امروزش استرس داشته امد داخل و دستمو کشید دنبال خودش میدونستم نباید حرف بزنم فضا امن نبود واسه حرف زدن

درحمام و باز کرده بود و منتظر نگاهم میکرد وقتی دید داخل نمیرم و فقط نگاه میکنم هلم داد داخل
دور خودم چرخیدم و نگاه کردم
از در ک وارد میشدی رو ب روت ی سکو بلند و بزرگ بود ب اندازه ایی ک من راحت میتونستم روی سکو دراز بکشم و حسین و بغل کنم بعد از سکو اندازه ۱مترو نیم بعد دوش حمام بود جوری ک دوش و باز میکرد اب ب سکو نمیرسید
گریم گرفته بود و پیش خودن فکر میکردم
+یعنی لیاقت من همین حمامه؟
خوشکل و باکلاسه
بخوره توسرت خرهرچی ک باشه اسمش روشه حمام
داشت اشکم درمیامد ک حسین امد
_ببخشید عروسک داداشم امده بود گیر داده بود میخاد لباس عوض کنه مجبور شدم بیارمت اینجا وگرنه تو پذیرایی برات حجله پهن کرده بودم
هیچی نگفتم فقط نگاهه ناراحتمو بهش دوختم رو سکو نشست و منو رو پاش نشوند
_خانمی نمیخوای این شال و برداری خسته شدم از بس با روسری و مقنعه دیدمت
سرموپایین انداحتم ک چونمو با انگشت اشاره و شست بالااورد و توچشمام نگاه کرد
_میدونی الان توزن منی؟پس نباید ازم خجالت بکشی فهمیدی
اشک تو چشمام حلقه بست
لبامو اروم بوسیدو شالمو برداشت
حیف این موها نیس قایمشون کردی عروسک؟هوم؟
بازم چیزی نگفتم خجالت ترس استرس همش قاطی شد ک دوباره صدای بازو بسته شدن درامد
_اینجا باش الان میام
رفت بیرون ک صدای صحبتش با داداششو شنیدم
_داری میری درو ببند
+باشه ولی الان مامان میاد
و باز صدای بازو بسته شدن در
دوباره حسین امد
_ببخشید ک اینجا اوردمت ولی خودت میدونی نمیتونیم ریسک کنیم اشکال نداره اینجا بمونیم؟منو تو؟
+سرده
امد جلو بغلم کرد
_گرمش میکنم برات
رفت بیرون و با دوتا تشک برگشت
تشکارو روی سکو انداخت و مرتبشون کرد تکیه ب دیوار داد و دست منو کشید تو بغلش رها شدم
هیچی نمیگفتیم فقط دستاش بود ک موهامو نوازش میکرد
برق رفت حمام تاریک شد و فقط ی کم نور از بیرون میامد
نمیتونستم درست ببینمش
_اینجور فکر کنم کمتر خجالت بکشی
باسرتایید کردم
_میشه بلند شی میخوام بغلت کنم اجازه میدی
با سرتایید کردم و ایستادم
دورم ی چرخ زد و از پشت بغلم کردسرش رفت لای گردنم
_همیشه ارزوم این بود ک لخت بغلت کنم
سکوت جوابش بود
_میشه الان ک زنم شدی لخت شی؟
بازهم سکوت کردم ک شروع کرد دراوردن لباسم
دستشو رو شکمم کشید ک تکونی ب خودم دادم
_هیییسسس چیزی نیست
سرشو توگردنم فرو کردو نفس کشید و اروم امد سمت گوشم
توگوشم زمزمه کرد
_منو ب شوهری قبول داری؟زن من میشی؟خوب فکر کن اگه جوابت منفیه میتونیم همین الان تمومش کنیم و بری هوم؟
زنش بشم؟همیشه ارزوم بوده الان ک بهم محرم شده مگه میتونم ازش بگذرم؟
_عروسک قبوله؟
اروم زمزمه کردم +اره
و جواب مثبتم مساور شد با پایین امدن شلوارم
دوباره دورم چرخید
انگار برعکس من اون چشماش خوب میدید
صدای قلبم تو حمام اکو میشد ک دوباره فرو رفتم تو اغوش گرمش
_نترس بهت اسیب نمیزنم فقط ب حرفم گوش کن
و همونجور ک تو اغوشش بودم روی سکو نشست و منو مثل پربالاکشید و لبام قفل لباش شد
دیگه مقاومت نمیکردم ساکت بودم و اجازه میدادم هرکاری میخاد کنه ولی پیشروی نکرد مثل همیشه ولی اینبال لخت منو توبغلش گرفته بود لبامو میخورد و کمرو باسنمو نوازش میکرد
بعد از نیم ساعت بلند شد
_بریم دیگه
بلند شدم ک سمتم امد خودش لباسامو تنم کرد و شالمو سرم انداخت و مرتب کرد
بعد اون روزهرروز منو ب خونشون میبرد وکارامون تکرارمیشدتا اون روز ک مثل همیشه اماده بودم ک برم ک پیام داد
_میشه این بار رابطمون عوض بشه میخوام واقعا زنم بشی
+مگه الان زنت نیستم
_چرا ولی با این کارواقعا زنم میشی
+نمیدونم چی میخوای ولی قبوله
_بیا کوچه بهشت
رفتم ک ولی نبود ی پراید امد شیشه هاش دودی بود داخلشو نمیدیدم سرمو پایین انداختم و راه افتادم ماشینم اروم پشت سرم میامد جرعت نداشتم برگردم نگاه کنم پس راهمو سمت خونمون کج کردم ک گوشیم زنگ خورد
+پشت سرتو نگاه کن
_ی ماشین داره تعقیبم میکنه فکر کنم اشناس شک کرده
+منم
_چییییی؟!!!
برگشتم نگاه کردم خودش بود
+بیا کوچه بهشت سوارشو ولی نباید کسی ببینتت
رفتم صندلی جلو رو ولی نمیشد روصندلی نشست میدیدنم پس کف ماشین پاهامو جم کردمو نشستم
_ببخشید عروسک ماشین و تازه تحویل گرفتم دوست داشتم اولین کسی ک سوار میکنم توباشی
+وااییی مبارکه چه خوبه چرا زودتر نگفتی
لبخندزد _سوپرایز بود بریم خونه
سرتکون دادم ک از عقب ی پتو داد
_بکش روسرت هرچیم شد بیرون نمیای تا بهت بگم
پتو ک روسرم انداختم راه افتاد ی جا نگه داشت پیاده شد صدای باز شدن در دوباره سوار شد رفتیم تو خونه بعد ۵دقیقه صدام کرد
_اروم پیاده شو مستقیم برو داخل خودت میدونی کجا بری دیگه

میدونستم اتاق ما بعد اون روز شده بود حمام
پیاده شدم و مستقیم رفتم توحمام و بعد چند دقیقه حسینم امد
_مامانم خونس امروز نباید صدات دربیاد
سرتکون دادم
اروم امد سمتمو لباموشکار کردهمزمان شروع کرد لخت کردنم دیگه از لخت بودن جلوش خجالت نمیکشیدم
شالمو از سرم کشید بعد دکمه های مانتومودونه دونه باز کرد
عقب کشید و ب تماشام وایساد
_ازامروزب بعد هروقت خاستی بیای پیش من حق نداری سوتین ببندی فهمیدی؟
نباید حرف میزدم پس چیزی نگفتم
_اروم صحبت کن
+مامانم میفهمه نمیتونم
_مامانت مهمه یا من
سرمو پایین انداختم چیزی نگفتم
_واسم ارایشم میکنی
+نمیشههه
_هیسسس من میگم پس میشه
خاستم اعتراض کنم ک بازلبام شکار لباش شد
فاصله گرفت و رو سکو نشست
_امروز باید همراهیم کنی خسته شدم از بس فقط من لباتو خوردم
+اخه من بلد نیستم
_یادت میدم عروسک کاری نداره فقط کاری ک من میکنمو تکرارکن
و شروع کرد دوباره ب خوردن لب هام منم همراهیش کردم تمام سعیمو میکردم ک کاراشو تکرار کنم
_افرین…الان بهت جاییزه میدم بیا پایین سکو بایست
رفتم پایین خودش لبه سکو نشست و گفت
_اون روز درست نگاه نکردی الان نمیخوای ببینیش
اروم دستمو روکیرش گذاشت
تواین مدت اون هیچوقت کامل لخت نشده بود فقط تیشرتشو دراورده بود
دوباره قلبم بیقرار شد
_نترس چیزی نیس فقط دستتو روش بکش
کاری ک گفته بودو انجام دادم
_نمیخوای ببینیش؟
توچشماش نگاه کردم ترس توچشمام موج میزد
_شلوارمو دربیار شرتمو درنیار
کاری ک گفتو انجام دادم
دستمو گرفت و خودش اروم رو کیرش کشید چندبار تکرار کرد و بلند شد گردنمو بوسید لباسامو تنم کرد لباس خودشم پوشید و اون روزم تموم شد
چندروز همینجور گذشت میرفتم کیرشو لمس میکردم و برمیگشتم تا اون روز
بهم گفته بود ی بهانه بیارم ک بیشتر پیشش بمونم همین حرفش استرس و ب جونم انداخت ولی دیگه بهش اعتماد داشتم میدونستم بیشتر از خودش ب فکر ارامش منه
اون روزم مث همیشه پیش رفتیم تا اینکه گفت
_میخوای شرتمو دربیاری تا از نزدیک ببینیش؟
میخاستم کجکاوبودم اینی ک لمس میکنم چه شکلیه بارهاتصورش کرده بودم و سعی کرده بودم روز اول و اون یک لحظه رو ب خاطربیارم
از نگاهم خوندو سرپا ایستاد
_درش بیار
دوطرف شرتشو گرفتم ولی انگار مغزم فرمان نمیداد ک خودش کمکم کرد و درش اورد نگاهمو دزدیدم
ازدیدش دور نموند
صندلی حمام و اورد گذاشت پشت سرم
_بشین
نشستم
خودش روی سکو نشست پاهاشو دور کمرم انداخت گردنمو گرفت مستقیم رو ب کیرش
_نگاهش کن و با دستات لمسش کن
ب چشماش نگاه کردم وقتی دیدم راهی نیست ک دربرم نگاهمو اروم سمت کیرش برم ولی نتونستم نگاه کنم و چشمامو محکم بستم
_نترس
چشمامومحکم ترفشار دادم ک دستمو گرفت و روی کیرش گذاشت
داغ داغ بود اولین باری بود ک بدون واسطه لمسش میکردم دفعه اول دستام مشت بود ولی الان کف دستم روی کیرش بود
سرمو بالاگرفت و لباشو رو لبم گذاشت و شروع کرد بوسیدنم
چنددقیقه بعد چشمامو باز کردم
باید بخوریش ک دیگه ازش نترسی
+چیییی نه کثیفهههه
_کثیف نیست میشورمش بیا اینجا
بلندم کرد
دوباره رو سکو دراز کشید و منو از پشت تو بغلش نشوند
گوشیش و باز کرد و ی فیلم نشونم داد
_ببین مثل این زنه باید بخوری
چند دقیقه ب صحفه گوشیش نگاه کردم
دختری با موهای بلند زیر ی کیر بزرگ و سیاه وایساده بود اول دستشو دور کیرحلقه کرد بعد اروم سرکیرو تو دهنش گذاشت و بالذت شروع ب خوردن کرد انگار ک داره ابنبات چوبی میخوره
نتونستم بشتر نگاه کنم گوشی و پس دادم
_دیدی کاری نداره انگار داری ابنبات میخوری فقط دندونت نباید بهش بخوره زخم میشه
بلندم کرد و جلوم وایساد
نمیدونستم چیکار کنم
دستشو رو شونم گذاشت و مجبورم کرد رودوزانوبشینم بعد دستموگرفت و دور کیرش حلقه کرد چشمام هنگ کیرش بود
شبیه اونی ک توفیلم بود نبود خوشکل تربود درست مثل ابنبات ولی ابنبات بزرگ از سفیدی برق میزد و سرش قرمز بود انگار خون روش ریخته باشی
سرمو اروم بادستش هدایت کرد سمت کیرش
چندثانیه رو لبام نگه داشت ک دهنمو باز کردم
ب زور سرش تودهنم جاشد
_دهنتو بازترکن
سعی کردم مثل دختره بخورمش ک اخش هوا رفت
_اخخ زخمش کردی بهت گفتم دندونت بهش نخوره
سرمو پایین انداختم حس میکردم خطای بزرگی انجام دادم تصویر دختره توفیلم صدای پراز عشوه و ناز دختره ک گفته بود زنمه توسرم میپیچید و حس بیعرضگی بهم میداد
_سرتو بیار بالاببینمت
سرمو بالااوردم ولی نگاهمو ازش دزدیدم ک بلندم کرد و اغوششو برام باز کرد
میخوای یادت بدم چطور منو مال خودت کنی؟
با سر چندبار حرفشو تایید کردم
_کاری نداره فقط هرچی گفتمو باید انجام بدی میتونی؟
+اره
_قول میدی؟
+اره
_لبامو بخور
واسه اولین بار این من بودم ک لباشو شکار کردم واین بار اون بود ک همدهی نمیکرد ی کم ک خوردم اونم شروع ب همراهیم کرد بعد از خودش جدام کرد
_عروسک دیدی وقتی همرهیم نمیکنی چه حسی داره؟ خوردن این کوچولوام مثل خوردن لبامه فکر کن ابنبات میخوری بهم نشون بده ک بلدی

بین پاهاش قرار گرفتم و دهنمو باز کردم و شروع کردم ب خوردن و لیس زدنش درست مثل ابنبات همونجور ک بهم گفته بود
ناله هاش شروع شد ک ترسیدمو عقب کشیدم
_نترس کارت خوب بود دیدی کاری نداشت
با سر تایید کردم
افرین حالا بیا اینجا
دوباره تکیه ب دیوار داد و این بار کنارش دراز کشیدم و سرمو روسینش گذاشتم
_اینو ببین
ی فیلم دیگه بود همون دختره ب حالت سجده خوابیده بود و مرد پشتش قرار گرفت و راحت کیرشو فرستاد تو کون دختره و دختره اه و ناله میکرد
_این اه و ناله ها نشانه لذته وقتی میخوای نشون بدی لذت میبری اینجوری اه و ناله میکنی
از کنارش ی گوشی برداشت و بهم داد
_فیلمای تو این گوشی و همشو کامل میبینی نصفه ببینی میفهممو ناراحت میشم فهمیدی؟
سرتکون دادم
_پاشو بریم فردا همین ساعت میبینمت
رفتم خونه دراتاق و بستم و گوشی و باز کردم اولین فیلمی ک باز شد اولش زیاد بدنبود
پسر دختررو لخت میکرد و لباشو میخورد بعد دختره رو میخوابوند و خودش خیمه میزد روش گردنشو میبوسید میامد سمته سینه هاش یکی و تو دهنش میگرفت و یکی و با دستش چنگ میزد و چندبار بین سینه ها جاشو عوض کرد دوباره و بابوسه های ریز سمت پایین میامد تا ب کس دختره میرسید همونجور اروم با بوسه های ریز پایین میرفت و زبونشو ک رو کس دختره کشید دیگه نتونستم نگاه کنم گوشی و پرت کردم و از اتاق خارج شدم
ولی همش زهنم پیش فیلمه بود چرا پسره این کارو کرد مگه اونجا کثیف نیست؟
دوباره برگشتم تو اتاق و گوشی و برداشتم باید تا تهش میدیدم
فیلم هرچی جلوترمیرفت حالت تهوع من بیشتر میشد
پسره انگار ب بستنی لیس میزنه حسابی کس دختره رو لیسید
حالا نوبت دختر بود پسردرازکشید و دختره بین پاهاش نشست و شروع ب خوردن کرد ولی ی دفعه پسره پاشد و بالاسردختره وایساد و کیرشو فرستاد تودهن دختره و چندبار ک دختر کیرشو تا ته تودهنش جا داد همزمان بادستش نوازشش میکرد ی مایع سفید ازکیرپسره خارج شد و روی زبون و صورت دختر ریخت
بادیدن این صحنه عق زدم و گوشی و کنار گذاشتم
فیلم همچنان پخش میشد و دیدم ک پسره با کیرش اون مایع سفید رنگو رو سورت دختر پخش کرد
حالم بدشده بود وحالت تهوع داشتم و مرتب عق میزدم ولی بالانمیاوردم مرتب ب این فکر میکردم یعنی منم باید این کارو کنم؟یعنی فقط همین یک راه هست ک حسین مال من بشه؟
دیگه دوست نداشتم بقیه فیلمارو نگاه کنم تا صب بیدار بودم
انگار حسینم میدونست حالم بده ک خبری ازش نشد
صب تومدرسه با بچه ها حرف میزدیم و بازم از سکس میگفتن
ک شاکی شد_چرا همش از سکس میگین مگه فقط بااین کاراس ک زن و شوهرمال هم میشن پس عشق چی
فائزه دختری بود ک مارو از سکس و این کارا اگاه کرده بودو همیشه جواب همه سوالامونو میداد
+اره فقط سکسه ک این کارو میکنه تاسکس نباشه زن وشوهرمال هم نمیشن حتی اگه چندماه سکس نکنن ب هم حرام میشن و دیگه زن و شوهرنیستن
بااین جواب وارفتم و از جمعشون جدا شدم
پس این تنهاراه بود؟یعنی باید بیخیال حسین میشدم؟نه نمیتونم نه نه
رفتم سراغ فائزه
_فائز میددنی سکس چطوریه؟
+اره خیلی کثیف کاری داره ولی خب میگن لذتش زیاده
_توسکس داشتی؟
+نه ولی خالم همیشه از سکساش تعریف میکنه میگه خیلی خوبه
_ازدواج کرده
+نه با دوست پسرش نامزدکردن صیغه خوندن
_اگه پسره بعدش بزنه زیرحرفش چی؟
+خالم میگه فقط پرده نباید از بین بره
بعد یکی رو کونش زد و گفت _ولی از اینجا هیچکس نمیفهمه و باکره میمونی

ادامه ندادم ظهرک برگشتم خونه رفتم سراغ گوشی و باهرجون کندنی بود همشونو دیدم ۳۰ تا فیلم بودن ک نصفشون فقط راجب خوردن بود و بقیشون سکس از کون بود
اعصابم بهم ریخته بود و نمیتونستم تصمیم بگیرم ک گوشیم زنگ خورد حسین بود
+بله
_سلام ملوسک فیلمارو دیدی؟
+زنگ زدی همینو بپرسی؟اره دیدم خیلی کثیفی حالم بهم خورد
خندید بلند خندید
+ببینم تو همش اینارو نگاه میکنی ک ب من میگی اره؟همشو‌پاک میکنم این گوشی رو هم میندازم تو چاه دستشویی دیگه حق نداری نگاه کنی
_اگه توبهم برسی اون فیلمارو میخام چیکار
+ساکت شوووو من همچین کاری نمیکنممم
_حرص میخوری ملوس میشی گوشی و نندازیاا بزار در حیاطتتون

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها