داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آموزش سكس به دخترهام10


;رو به مهسا گفتم : مهسا جون برگرد و براش بخور.یک بالشت بزرگ رو طوری زیر شکم مهسا گذاشتم که کونش به سمت بالا بیاد و سرش رو کوس مونا باشه ; مونا هم که پاهاش رو از هم باز کرده بود و مهسا داشت کوس کوچولوی مونا رو می لیسید و مونا هم چشمهاش رو بسته بود تا لذت بیشتری ببره ; مهسا فهمیده بود که میخواهم کیرم رو تو سوراخ کونش بکنم و تمام این کارهائی رو که داشتم انجام میدادم برای این بود که درد کمتری بکشه.از روی میز کنار تخت یک کرم نیوا پیدا کردم و با انگشتم حسابی به سوراخ کون مهسا کرم مالیدم و سر کیر و دور کیرم رو با اون حسابی چرب کردم ; خوب کیر من خیلی کلفت بود و کون مهسا هم تا حالا به خودش کیر ندیده بود ; سر کیرم رو با سوراخ کونش میزون کردم و به آرومی هل دادم تو ; کیرم لیز خورد و تا کلاهک وارد کون مهسا شده بود ; میدونستم که اینکار ممکنه خیلی درد داشته باشه برای همین به مهسا گفتم : کونت رو شل کن و هیچ کاری نکن. دوباره یک کم دیگه فشار آوردم ; کیر کلفت و بزرگ من تا نصفه تو رفته بود.مهسا گفت : باباجون ; درد داره ; ولی من تحمل می کنم.مونا از اون زیر گفت : چی درد داره ;; اینکه (منظورش لیسیدن بود) اصلا; درد نداره خیلی هم خوبه ; من دوست دارم.همونطور که داشتم بیشتر فشار میاوردم تا کیرم تا ته داخل کون مهسا بشه ; گفتم : آره بابائی خیلی خوبه.همین موقع بود که مهسا یک آآآآآآآآآآآخ گفت و من مکث کردم که دردش ساکت بشه.گفتم : مهسا جون ; خوشمزه است ;; (منظورم کیرم بود که تو کونش فرو رفته بود) مهسا گفت : خوبه ; خییییییییلی خوبه !!!!!مونا که فکر می کرد داریم از کوس اون صحبت می کنیم ; گفت : آره مهسا جون خیلی خوبه !!!!!مهسا داشت کوس مونا رو لیس می زد و من هم به آرومی شروع کردم به عقب و جلو کردن کیرم ; همینطور آروم تو کون مهسا تلمبه می زدم و با هر فشاری که من می آوردم مهسا یک لیسی به کوس مونا می زد. حالت ریتمیک قشنگی داشتیم ; یواش یواش سرعتم رو بیشتر کردم و داشتم تندتر تلمبه می زدم ; دیگه می خواست آبم بیاد که کیرم رو از کون مهسا بیرون کشیدم و مهسا رو برگردوندم و تمام آب کیرم رو روی سینه های قشنگش پاشیدم بعد به مونا گفتم : بیا ; دستهای مونا رو گرفتم و با دستهای مونا آب کیرم رو روی سینه های مهسا پخش کردم ; با اینکار می خواستم مونا هم با سینه های مهسا بازی کرده باشه هم آب کیرم رو رو سینه های مهسا ماساژ داده باشه.دست دیگه مونا رو گرفتم و به طرف کیرم بردم و گفتم : بیا با دستت ماساژش بده… بعد با اشاره به کوسش گفتم همونطور که اون اسمش کوسه این هم کیره.مونا گفت : میدونم مال مردها اسمش کیره و مال زنها اسمش کوس. بچه ها تو مدرسه گاهی ازش حرف می زنند.گفتم : خوب تعریف کن چی می گند;مونا گفت : یکی از دوستهام می گفت یک روز وقتی باباش با مامانش تو اتاقشون بودن از لای در دیده که دارن مال همدیگه رو ماساژ میدن و بعد هم رو باباش رو مامانش خوابیده و بعد هم همدیگه رو می بوسیدند و به بالا و پایین تکون می خوردند و بعد از مدتی هم با صدای آه و ناله دوباره بی حرکت کنار هم خوابیدند.گفتم : مونا جون ; این چیزی که دوستت تعریف کرده کاری هستش که همیشه زن و شوهرها انجام میدن و به اینکار سکس میگن و این همون تفریحی هستش که بهت گفتم باید یاد بگیری.بابای دوست تو داشته با مامان دوستت سکس انجام میداده ; یعنی داشتن با هم تفریح می کردن تا از همدیگه لذت ببرن. این تفریح یعنی لذت بردن از همدیگه.بعد گفتم : خوب دیگه پاشید دخترها باید بریم صبحونه بخوریم.ساعت حدود صبح بود و گفتم : پاشین بریم حموم و دوش بگیریم. بعد با هم بریم بیرون صبحونه بخوریم.اون روز همش مونا در مورد سکس سوال می کرد و من هم سعی می کردم طوری که خوب بفهمه به سوالاش جواب بدم. سعی می کردم بهش بفهمونم که سکس از جلو فقط مال زن و شوهر ها هستش و تا وقتی دختری ازدواج نکرده نباید از جلو سکس کنه.مهسا که از بعد از حموم تا غروب خیلی کم حرف زده بود ; کمی ناراحت به نظر می رسید. من که بخاطر ناراحت بودن مهسا (فکر می کردم ناراحتیش از اینه که من اونو از کون کرده بودم) ناراحت بودم و میخواستم بفهمم ناراحتی مهسا از چی هست ;;;تو یک موقعیت که بدست آوردم به مهسا گفتم : چیه ; چی شده ; صبح تا حالا پکری ; از دست من ناراحتی ; ببخشین… صبح خیلی اذیتت کردم;مهسا گفت : نه اصلا; اذیت نشدم ; خیلی هم خوب بود.گفتم : پس چرا اینقدر ناراحتی ;مهسا گفت : آخه امروز فرهاد زنگ زد و با من دعوا کرد که چرا بی خبر اومدیم مسافرت ; و من بهش خبر ندادم ; من هم کلی باهاش دعوا کردم و گفتم به تو مربوط نیست و الان هم موبایلم رو خاموش کردم که بهم زنگ نزنه. دیگه نمیخواهم ببینمش. مهسا بغضش ترکیده بود و داشت گریه می کرد.سر مهسا رو روی سینم گذاشتم و گفتم : مهسا جون ; عزیز دلم ; دوستش داری یانه ;گفت : نمیدونم ; ولی دیگه احساس خوبی بهش ندارم.گفتم : میخواهی باهاش دوست بمونی یا نه ;گفت : اصلا; نمیدونم.گفتم : پس زود تصمیم گیری نکن ; فعلا; بگذار نتونه باهات تماس بگیره. الان هم اصلا; ناراحت نباش. تو یک دختر قوی و عاقلی هستی و بهتره که چند وقتی باهاش تماس نداشته باشی. اون موقع بیشتر قدرت رو میدونه ; و بیشتر به حرفت گوش میکنه ; خوب عزیزم…..ادامه دارد…..

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها