داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آبی عشق 104

خدایا من این جوری خواسته بودم ;/; خدایا هر چی تو بگی و بخوای قبول می کنم . اصلا کفر نمیگم . باشه من عاشقتم خدا . عاشقتم ولی دوست داشتن نسیم که گناه نیست داری اونو ازم می گیریش . آخه عشقو تو آفریدی . آخه خودت گفته بودی وقتی که آدمو آفریدی و شکلشو ردیف کردی به خودت آفرین گفتی و این حق تو یگانه خالق جهان هستیه که ستایشت کنیم . چون اگه تو نبودی یا نمی خواستی مایی امروز نبودیم که از عشق لذت ببریم از زندگی لذت ببریم و تو را با تمام وجودمون بپرستیم .. خدایا ببین که من با توست که آروم می گیرم . خودت می دونی که دروغ نمیگم . تو از دل من از دل آدما آگاهی . سر همه رو میشه کلاه گذاشت جزسر تو خدای من .. نسیم منو به زندگی بر گردون . گناه اونو به من ببخش . خدایا … هنوز ساعتهای زیادی باقی بود تا ستاره ها خاموش شن و خورشید در آد . . خورشید در آد و به زندگی لبخند بزنه . ولی نستوه حس کرد که دیگه علاقه ای به دیدن خورشید نداره . چون یه نیرویی بهش می گفت که نسیمشو برای همیشه از دست داده . اون چطور می تونست روشنی صبح سپیدو ببینه وقتی که عشقش عزیزش خودشو به نیستی و تاریکی سپرده . نگاهش به آسمون خدا بود . ستاره ها یکی یکی محو می شدند . صبح سپید از راه رسیده بود . هنوز کسی نیومده بود تا از مرگ نسیم براش بگه . هنوز صدای شیون نسرین و نسترن رو نشنیده بود هنوز همه چی آروم بود . با ترس خودشو به اتاق نسیم رسوند .. ملافه ای روی صورتش ننداخته بودند . خون بهش وصل بود . صورتش اون حالت رنگ پریدگی رو نداشت . خواهر و مادرش کنارش بودند .. حالا دیگه نمی ترسید چیزی بپرسه . پرستار اومد داخل . فشارشو گرفت . خیلی آروم بود . نستوه نگاش کرد .. -خیلی شانس آورد و شانس آوردین که سهل انگاری شما کار دستتون نداد .. نستوه وای نایستاد تا بقیه حرفا رو بشنوه .. حس کرد که از شادی قلبش می خواد از جا در آد . اون رفت تا همراه با سپیده های امید,  سکوت شبو بشکنه . خودشو کنترل کرد تا احساسات خودشو دور از استراحتگاه بیماران ودر فضای سبز بیمارستان نشون بده . . حالا دیگه انتظار خورشیدو می کشید . تا همراه با روشنی و طلوع اون با صدای بلند بخنده فریاد بزنه که نسیم اون به زندگی بر گشته . نسیم  باز هم نفس می کشه . به روی نیمکتی نشست . نسیمی گونه هاشو نوازش داد . بوی نسیمی از سر زمین زندگی بود . چه فضا و چه زمان آرام بخشی ! اونو به یاد ده سال پیش انداخت زمانی که صبح زود از خواب پا میشد تا نسیمشو در میان نسیم صبحگاهی پیدا کنه . . حالا نسیم بهاری اون به زندگی بر گشته بود . واسه این که خورشید بیاد عجله داشت . فقط دلش می خواست فکر کنه و لذت ببره . حالا می تونست لذت بی گناهی خودشو در قضیه نیاز با تمام وجودش حس کنه . . یه احساسی بهش می گفت که نسیم  هیچوقت رو دست مهری بلند نمیشه . هیچوقت نمی خواد زندگی بهترین دوستشو خراب کنه . ولی حالا باید   سلامتی نسیمو, برگشت به زندگی اونو جشن گرفت . حالا دیگه باید شاد بود .. صورتش کاملا از هق هق گریه های شادی و سپاس خیس اشک بود . مثل این که خوشید خانوم هم اومده . بیشتر بهش میاد که مرد باشه . نمی دونم چرا بهش میگن خورشید خانوم . ..خورشید که هیچوقت نمی خوابه . پس واسه چی میگن خورشید خانوم آفتاب کن شبو اسیر خواب کن . من که فکر می کنم خورشید خانوم چهار تا چش داره . دو تاش همیشه بازه و دو تاش همیشه بسته هس .این جوری قشنگ تر میشه وصفش کرد . بوی چمنهای خیس بوی زندگی دوباره ای رو به مشام نستوه می رسوند .  نسرین نفس نفس زنان  خودشو رسوند به نستوه .. -کجایی شما ; /; نسیم بازم خبر تو رو می گیره .. خیلی وقته چشاشو باز کرده . اون همه چی رو واسه من و مامان تعریف کرده .. -نسرین خانوم محکومش نکنین . هر کس دیگه ای جای اون بود همین بر داشتو می کرد .. -آقا نستوه نمی دونم چی بگم . اون دیوونه وار دوستت داره ولی  قسممون داده که به مهری چیزی نگیم و از دواج تو و اونو به هم نزنیم . میگه نمی خواد دل کسی رو به درد بیاره -ولی دل من چی ;/; خودش چی ;/; … نستوه رفت بالا سر نسیم .  نسیم اشکای نستوه رو همراه با لبخند می دید -بد شانسی آوردی که من زنده موندم -خوشحال نیستی که زنده ای ;/; -نمی دونم . ولی حالا حس می کنم که ببشتر از دیروز زندگی رو دوست دارم . -ولی همه اونایی که می خوان بمیرن و کارای خطر ناکی می کنند این جوری به زندگی بر نمی گردند . . دوستت دارم نسیم . دوستت دارم . دوستت دارم . می دونی لذت گفتن دوستت دارم چه وقتی زیاد تر میشه ;/; -نه می خوام از زبون خودت بشنوم نستوه . -وقتی که حس کنی که اگه به طرفت بگی دوستت دارم اونم با تمام وجودش روح این واژه ها رو به قلبش می رسونه به رگهاش به نفسهاش تا صدای زندگی اون بشه . من حالا اینو در چشات می خونم . در نگات .. همون نگاه گذشته های دور اما نزدیک . نسیم دیگه تنهام نذار -نه نستوه اینو نمی تونم واسه دوستم مایه بیام .  حالا این منم که باید تقاص پس بدم ….. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها