داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نگاه عشق وهوس 35

انگار هرچی از خونه بیشتر دور می شدم بیشتر می تونستم خودمو با شرایط موجود هماهنگ کنم .. رفتم به نمایشگاه  و سوار یکی از ماشینام شدم . دیگه باید می رفتم سراغ بیتا . قدم زدن زیادی هم دردی رو دوا نمی کرد . به حرفای اون  نیاز داشتم . به آغوش گرمش که آرومم کنه . حس یه آدمی رو داشتم که با یک بیمار سرطانی طرف بوده . البته شبیه اون آدم بودم .. چون فتانه که دیگه تا آخر راه عزیز من نبود .. ولی تاثیرش درد جانگدازش تقریبا همون درد و عذاب بود .. داشتم می گفتم  حس اون آدمو داشتم که بیمارم سرطان داشت و من امیدی به زندگیش نداشتم .. بالاخره امروز مرد و باید مرگشو باور می کردم . حالا داشتم می رفتم به نزد بیتا .. با این که حس می کردم  زنمو  چالش کردم ولی نه هنوز انگار خاک نشده بود . باید دو تایی مون تابوت فتانه رو می ذاشتیم توی خاک . در خونه بیتا رو زدم .. درو باز کرد .. قبل از این که وارد آسانسور شم خودشو بهم رسونده بود ..
-عزیزم من داشتم میومدم چرا خودت رو خسته کردی ..
-دلم مث سیر و سرکه می جوشید . آخه موبایلتو چرا خاموش کردی ;
 -شارژ; تموم شده بود و منم دیگه اهمیتی ندادم . ..
-چی شد ;
-چی چی شد ; هیچی باهاش آشتی کردم . بهم قول داد که این بار دیگه تکرار نمی کنه . زن زندگی میشه .. 
 -فرهاد تو چشام نگاه کن ; تو که دروغ گو نبودی ;
-البته یه شرط هم گذاشت .
-چه شرطی !
-گفت به شزطی زن زندگیت میشم که بیتا رو از زندگی خودت دور کنی . اون یک شیطانیه که بین من و تو فاصله میندازه .
 -فرهاد می کشمت . صبر کن پامون به آسانسور برسه ..
نمی دونم چی شد که یهویی این شوخی رو با بیتا کرده بودم . دوست داشتم جو روعوض کنم . تا رسیدیم به آسانسور و در بسته شد فوری بغلم زد.
 -می خوام گازت بگیرم .. لباتو خونیش کنم ..
-مثل دل من ;
-تو منو داری بازم دلت پر خونه ; قرار نبود دیگه از این حرفا بزنی . از امروز برگ تازه ای در دفتر تازه ای از زندگیت ورق می خوره . همه چی برات نو میشه . واییییییی الان داریم می رسیم و هنوز کاری نکردم .. لباشو رو لبام گذاشته بود نمی دونم چرا به مقصد نمی رسیدیم . فقط حس می کردم که چند بار بالا و پایین رفتیم .. بوسه گرم بیتا آرومم کرده بود .. افکار سیاهو از م دور کرده بود . حس می کردم می تونم به آینده ای روشن امید وار باشم . وقتی وارد آپارتمان شدیم واسه چند لحظه ای ازم اجازه گرفت که تنهام بذاره . می دونستم که می خواد بره و ترکیبشو عوض کنه . پنج دقیقه هم طول نکشید که با یه حالتی تازه خودشو بهم نشون داد ..
 -آفرین به تو که مثل بعضی زنا ی وسواسی سه ساعت جلو آینه وقت تلف نمی کنی .
-عزیزم تازه من  پیرهنمو هم عوض کردم .
-خوشگل بودی و خوشگل ترشدی .. این پیرهن کوناه چسبون با اون پایین تنگش خیلی بهت میاد .
-اگه شیطون گولم بزنه چی ;
 -گولت بزنه که چیکار کنی ;
 -که لباستو در آرم تا ببینم خیاطت اونو چه جوری دوخته;!
 -من اونو آماده گرفتم .
-یعنی هیشکی اونو ندوخته ; ..بیا جلو تر می خوام صورت قشنگتو بوش کنم .. من نمی دونم اگه امشب خیال بد به سرم بیفته چیکار کنم . 
-هیچی می فرستمت پذیرایی .. در اتاق خوابو قفلش می کنم .
 -اگه قفلو بشکنم چی ..
 -به صاحب خونه میگم یکی دیگه واسم بسازه .
. -بیتا ! تو نمی دونی اگه من هیجان زده شم و عجله کنم اون وقت این لباس قشنگت پاره شه  چی میشه ;
-فرهاد ! هنوزم یه خورده ای نا آرامی ..
 -نمی دونم چرا این جوریم . نمی تونم حتی دشمن خودمو شکست خورده و سرافکنده ببینم .
 -بعضی دشمنا هستن که دشمنی اونا به نابودی آدم منتهی میشه پس زمین خوردن اونا یک نعمتیه وگرنه باید مرگ و نابودی خودت رو ببینی .
 پیرهن مشکی نقره ای به پوست سفید بیتا خیلی میومد . اونو از سر شونه هاش به طرف پایین کشیده و تا به سینه ها و سوتینش رسیدم ..
 -آقا اجازه گرفتی ; اصلا کی بهت گفته به یک زن نا محرم دست بزنی ;
-حالا یه خورده بذار یه کارایی انجام بدم اون وقت  با هم محرم میشیم ..
-جون من ;  اگه نتونستی رضایت منو به دست بیاری چی فر هاد ;
 -حاضرم هرجوری که تو بخوای جریمه ام کنی.
 -جریمه تو اینه که بیست و چهار ساعت یک سره باید باهام سکس کامل کنی ..
-می خوای اون وقت منم مثل فتانه خاک شم ;
-تو هنوزم به فکر اونی ;
-نه فقط یه مثال بود ..
 -وایییییی این کیه داره زنگ می زنه ; نکنه یکی آدرس منو پیدا کرده باشه ..
 -ولش کن فرهاد ..
 -ببین کیه چیکار داره .. شاید واجب باشه ..
– کی با من کار واجب داره ..
در این جا یه شوخی باهاش کردم که بهش بر خورد ولی اصلا منظوری نداشته خواستم یه چیزی واسه گفتن داشته باشم
 -ببینم بیتا نکنه رقیب من باشه ..
یه اخمی بهم کرد و گفت حیف که موقعیتت این جوریه .. ازت انتظار نداشتم .
-بیتا شوخی کردم .. -این شوخی ها خیلی زننده هست ..
 واسه همین پا شد و خیلی آروم گوشی آیفون رو برداشت ..  اومد سمت من .. -این ,  این جا چیکار می کنه . عزرائیل .. رفتم و تصویرشو دیدم . -من که جونشو گرفته بودم . -چیکار کنم فر هاد -درو باز کن .. عیبی نداره .. من خودمو نشون نمیدم . در این فاصله که فتانه بیاد بالا به بیتا گفتم فقط چند دقیقه که شد اونو از پذیرایی ببر به اتاق خواب .. من میرم بیرون و بر می گردم هر خالی بندی که می کنم تو همراهی ام کن تا اونو ردش کنیم .. -اصلا چرا درو باز کنیم .. اگه بهمون شک کنه چی ; -راستش من یک کاری باهاش دارم .. نمی ذارم این جا بمونه .. فقط در خالی بندی هام سریع باهام همراه شو … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها