داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نگاه عشق و هوس 55

سارا دوست نداشت از اون جا تکون بخوره . آروم آروم پاهاش شل شد و بدنش به سمت جلو حرکت کرد . حالا کمی بدنش آزاد تر شده بود .
-بغلم بزن سعید . می خوام بازم در آغوش تو گم بشم .. می خوام در همه جای  تو جا داشته باشم . زیر پوستت .. توی تنت .. در وجودت ..
-جا داری سارا .. تو در تمام وجود من هستی . چه بخوای چه نخوای ..
-دیوونه ! تو که می دونی من می خوام و همیشه هم می خوام .. ولی خیلی خوابم میاد سعید . می خوام تو بغلت بخوابم .  خیلی آروم .. لذت می برم . لذت می برم .. ولی می دونی چیه .. با همه آرامشی که از خوابیدن توی بغلت نصیبم میشه ولی یه بدی داره ..اگه گفتی ..
سعید : هیکلم درشته ; توش خفه میشی ;
سارا : نه اتفاقا یه کیسه خواب خیلی خوبیه . بهم آرامش میده . خوشم میاد .. دلم می خواد روزها و هفته ها و ماهها توی بغلت بخوابم ..
سعید : نمی دونم چی بگم . ما انسانیم ..
-یعنی می خوای بگی اگه خرس قطبی بودیم می شد ;
-من نخواستم چیزی بگم ..
دو تایی خندیدند ..
 -نه سعید .. می دونی چیه .. من وقتی کنار توام گذشت زمانو حس نمی کنم . اگه بخوام در آغوشت آروم بگیرم و بخوابم یهو چش باز می کنم و می بینم که چند ساعت گذشته .. چند ساعت به پایان این روز های خوش نزدیک شدیم ..
 -نه سارا جون .. مگه اون طرف پایان شروع دیگه ای نیست ; مگه بازم نمی تونیم با هم باشیم ;
-چرا .. اونایی که همو دوست دارن .. عاشق همن .. حتی اگه زیر سنگ هم باشن  می تونن همو ببینن .
سارا : من که نگفتم می خوام فراموشت کنم . همیشه در کنار توام .. با تو ..
دو تایی رفتن زیر دوش و  دقایقی بعد  سارا سرشو گذاشت رو سینه سعید  وقتی هم چشاشو باز کرد دید که ظهر شده . دومین روزی بود که اونا در کنار هم بودن . سعید زود تر از اون بیدار شده بود ..  و در یک ساعتی که  اون بیدار بود و سارا خواب آروم نوازشش می کرد . وقتی به هیکل فانتزی و جمع و جور سارا نگاه کرده اونو با بدن خودش مقایسه می کرد انگاری که سارا خودشو به یک کیسه خواب سپرده باشه . دستشو لای موهای سارا فرو برده و  با نوک انگشتاش سر عشقشو مالش می داد . دوست داشت اون لبا رو ببوسه .. با نوک سینه هاش به آرومی بازی می کرد .. نه به اندازه ای که بیدارش کنه . سارا خسته بود ..  و با احساس آرامش خاصی چشاشو بسته بود . هر دو شون کاملا بر هنه بودند  . چند متر اون طرف تر پدر و مادر سعید فکر می کردند که اون رفته به مسابقات ورزشی .. فاصله بین اونا یکی دو در و دیوار بود . برای سعید مهم نبود که چی میشه و چی نمیشه . اون پروایی نداشت از این که عشقشو ابراز کنه . از این که بگه واسه من مهم نیست که سارا دو برابر من سن داره .. یه پسر بزرگ داره . برای من مهم نیست که اون دختر نیست ..اون فقط از همسرش جدا شه من اونو می گیرم .. ولی می دونست که عشقش سارا خیلی عذاب می کشه …  درسته می تونه با امید و  دلگرمی به سعید خیلی از مشکلاتو حل کنه ولی یک زن هر قدر هم مقاوم باشه حرف مردم روش اثر داره . البته سارا بهش گفته بود اگه به جایی برسن که دیگه چاره ای واسش نمونه جزمحو شدن در هم قید همه چیزو می زنه . سارا بهش گفته بود که انسان باید به خاطر خودش زندگی کنه . به حرف مردم اهمیتی نده . بزرگترین بد بختی ما آدما به این خاطره که به خاطر حرف مردم زندگی می کنیم . فلانی مثلا از این کار ما خوشش نمیاد .. از این عقیده ما خوشش نمیاد . در حالی که نباید به اون  اعتنا کرد . میشه حرفاشو بر رسی کرد و عقیده شو اما این که ما بخواهیم خودمو نو طوری ردیف کنیم که با خواسته های دیگران هماهنگی داشته باشه جز نابودی خودمون کاری نکردیم . با این حال سعید و سارا قصد داشتند به همین صورت ادامه بدن و سارا سر خونه و زندگیش بمونه . سارا وقتی چشاشو باز کرد و خودشو در آغوش سعید دید اولین کاری که کرد این بود که به ساعت دیواری نگاه کنه .. وای ظهر شده بود . تقریبا روز به نیمه رسیده بود .. سعید از نگاه خاص سارا متوجه شده بود که اون منتظر یک بوسه داغه ..بدن داغ سارا رو در آغوش کشید . لباشو رو لبای گرمش گذاشت ..
سارا : گرسنه ات شد سعید ; الان پا میشم یه چیزی درست می کنم .
 -از هر چی سیر شم از تو یکی سیر نمیشم ..
 سارا : خیلی شیطون  و زبلی . اصلا بهت نمیاد که همون سعید خجالتی باشی که وقتی می خواست حرف بزنه انگاری داشت گوشت تنشو می خورد .
-دوست داری دوباره اون جوری بشم ;
-دوست دارم هر جوری که میشی و هستی فقط مال من باشی .
-دوستت دارم . سارای من عشق من .. هیچوقت فراموشت نمی کنم . من فقط واسه توام سارا : و من هم برای تو … ادامه دارد …نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها