داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و منیره مادرزنم

سلام،،
این داستان خاطره واقعی از اتفاق من و مادرزنم هست،و امیدوارم بعد از خوندنش کمی به فکر فرو برید و بفهمید که هر فانتزی خیالی رو نباید عملی کرد،،
من اسمم احسان ،۲۸ سالمه ۴ ساله ازدواج کردم ساکن یکی از شهرای همدان، ،من هم مثل هر ادم دیگه ای که فکر سکس با مادرزنم به سرم اومده بود ،داستان های سایت انجمن کیر تو کس و … رو خونده بودم و حسابی شجاع شده بودم که سکس با مادرزن چیز طبیعی هست و همه انجام میدن،،،
مادرزنم اسمش منیره ،زن فوق مذهبی ،داعم مراسمات مذهبی هست و…زنی ۵۰ ساله تپل و سینه های ۹۰،،
تو فکر و خیالات سکس باهاش بودم که چطور نقشه بچینم لااقل بتونم بدنشو لمس کنم،،
ناگفته نمونه اختلافاتی با همسرم داشتم و گه گاهی با مادرزنم(منیره) خلوت میکردم و از اخلاقای بد دخترش براش میگفتم،،گفتم چه نقشه قشنگ تر از این به بهانه صحبت باهاش خلوت کنم،، دم عید بود و فصل درخت کاری،،،رفتم خونشون و گفتم نمیای بریم چند تا نهال بکاریم؟با فهم و اشاره فهموندنم بهش که میخام به بهانه درباره زنم(مهسا) و اختلافات حرف بزنیم،،اونم از خداخاسته فوری پوشید و سوار موتورشدیم و اومدیم سمت مزرعه و خونه باغ،،،مادرزنم خیلی خیلی از اخلافات من دخترش بدش میاد و دوست داره اشتی مون بده و زندگیمون رو محکم کنه،،،
یکم تو باغ گشتیم و از اختلافات گفتم براش و همینطور رسیدیم خونه باغ ،،براش چایی گزاشتم و زانو به زانوش نشستم،،،
از سکس گفتم براش،،گفتم این دختر حتی نمیزاره سینه هاشو لمس کنم و وقتی لمس میکنم میگه دردم میاد،،،گفت یعنی چی؟؟؟گفت مگه خیلی فشار میدی؟؟اینجا بود که فرصت مناسب پیش اومد و گفتم صبر کن با خودت امتحان کنم،دستامو گزاشتم رو سینه هاش،کیرم منفجر داشت میشد ،وای چه بزرگی و نرمی ،شروع کردم از رو مانتو مالیدن و اون بنده خدا هم خیال میکرد بی قصد و غرض میمالم،،،،بعد گفت درد نداره نه،،،،گفتم چطور بمالم؟با دست اشاره کرد،،و منم رو سینه هاش تمرین کردم و خیلی کیف کردم،،بعد گفتم وقتی بوسش میکنم و میخام گردنشو بخورم اذیت میکنه،،،گفتم اگه موقع سکس گردنتو بخوره بدت میاد؟گفت نه،،،فوری چسبیدم به گردنش و مکیدم و چند ثانیه خوردمش و پسم زد ،،گفت نه خوب بود ،،درد نداشت،،،استرس وجودشو گرفته بود و میخاد بپیچونه و بهانه خونه اورد گفت منو ببر خونم،،،خلاصه شصتش خبر دار شد و دیگه نزاشت انگشتم بهش بخوره،،،
رابطمون خیلی شکر اب شد بعدش،طوری که باهام رو موتور سوار نمیشد و روسریشو باز نمیکرد حتی جلوم،،
یک سالی گزشت و دعوای من و زنم شدت گرفت و من بشدت خجالت کشیده بودم از مادرزنم بخاطر مالشه و…
زنم قهر بود و خونه باباش،،تو خونه داشتم چای میخوردم تنها بودم شدای در اوند،رفتم جلو در،،دیدم مادرزنمه ،بعد احوالپرسی اومد خونه و گفت ،چخبره و این بحثا چیه؟
که لامصب باز فکرای شیطانی زد به سرم و تو ذهنم یه سناریو ساختم تا بتونم بمالمش مجدد،،
گفتم همش تقصیر خودته،،مادرزنای مردم روز اول ازدواج با داماداشون خلوت میکنند و زیر و بم مسائل جنسی رو در میارن و همه چیزو یاد میدن ولی تو هیچی و قضیه پارسال رو پیش کشیدم و گفتم اون روزم که پیچوندی و از ترس که مبادا بهت تجاوز کنم و تحریک بشم روشنم نکردی،،
چون باحالات دعوا و طلبکارانه گفتم ،سرش انداخت پایین و گفت اره و حق با تویه،،،،،گفت باید چکار کنم و چی بگم که نگفتم،،
من الکی گفتم ،والا مادرزنای بقیه با دامادشون میرن حموم و استخر ولی تو حتی روسریتو هم در نمیاری جلوم،،خجالت کشید و سکوت کرد و گفتم تو میترسی بهت نظر داشته باشم و…،،گفت نه بخدا و من اصلا همچین فکری نکردم،،خلاصه از زندگی و گفتم حدود یک ساعتی گزشت،،بعد که بحث گرم شد از سکس گفتم،،
گفتم این دختر اصلا خوشش نمیاد از من و حتی وقتی سینه هاشو میخورم داد میزنه و میزنه تو صورتم ،،
گفت لابد بد و محکم انجام میدی،،چنگ انداختم رو سینه هاش و شروع کردم مالیدن ،،گفتم درد داشت؟؟؟حسابی مالیدم و گفتم فایده نداره باید عملی نشونت بدم تا فردا طرف دخترتو نگیری،، دکمه مانتوشو باز کردم،خودش بقیشو باز کرد،،،زیرپوشش داد بالا،سینه های تپلش ریخت بیرون،چنگ انداخت روش و حسابی حال کردم و سینه راستشو میک زدم و از قصد محکم مکیدم و داد زد ،،گفت اره ،دیدی بد میخوری؟؟گفتم چطور بخورم؟گفت اروم زبون بزن و بمک،منم مالیدم و خوردم ،کیف کردم،،،،در حین خوردن سناریو بعدی رو میچیدم که چطور گردنشو بخورم ،،خلاصه زیرپوشش رو در اوردم و شروع کردم گردنشو خوردن،،،مادر زنم داعم با اسرار میگفت اقا ،بسته ،بسته،،،بسته ،نکن،منم بهونه دخترشو میاوردم که دختر واسه همینا گیر میده،،،بنظرت بد انجام میدم؟؟میگفت نه بخدا که خوبه ،یاد داری،،دائم میخاست فرار کنه ولی چون محکم حرف زده بودم ،متقاعد شده بود ،،،سناریو بعدی چیدم گفتم بزار کیرمو نشونش بدم، گفتم دخترت میگه اونجام خیلی بزرگه و دائم میگه دردم میاد ،بنظرت بزرگه یا الکی میگه؟نگاهی به شلوارم کرد و نه خوبه استاندارده،گفتم خب نگاهش کن،گفت نه و خوبه بزور دستشو گزاشتم رو کیرم و گفت خوبه اقا خوبه ،،،
به پهلو خوابوندمش و چسبیدم بهش و سینه هاشو مالیدم گفتم ،اینطوری خوبه یا بد؟؟؟
فوق العاده وحشت کرده بود ،میخاست فرار کنه،،منم شهوت بشدت غلبه کرده بود بهم ،خودمو روش انداختم و گردنشو خوردم و دستاشو گرفته بودم ،میگفتم والا بخدا اینطوری میکنم ،،،خیلی مواظبم،،
اونم با التماس و وحشت خاهش میکرد که ولش کنم و زشته و…
چند دقیقه ای روش بودم ،،،کنار اومدم و اونم جلدی لباس پوشید و گفت برم خونه کار دارم و…
.
ازاون به بعد ۲ سال میگذره ،،هنوز مادرزنم باهام قهره ولی به کسی چیزی نگفته،،،
منم بشدت خجالت زده و پشیموم

نوشته: احسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها