داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

منشی کاربلد

چند وقتی بود دونبال یه شغل خوب می‌گشتم که بعد از کلی مصاحبه های کاری یه کارخونه خوب پیدا شد و رفتم برای مصاحبه راهی شدم و رفتم به محل شرکت یه آقای خیلی مهربون و یه خانوم منشی خیلی خوشگل اونجا بودن و به من گفتن برید داخل منتظر بشینید و خیلی خوب و قانع کننده صحبت کردم و بعد از یک هفته گفت بیا سرکار و من رفتم خیلی زود کارو یاد گرفتم و اون منشی خوشگل هم با آقای مهربون که همه بهش می‌گفتیم دکتر چون دکترای رشته مکانیک داشت ، یه سَر و سِر داره و بعضی وقتا تو اون اتاقه که رفتم برای مصاحبه بعضی وقتا با هم ور میرفتن ولی فقط من میدونستم و خودمو زدم به اون راه که برام مهم نیست لابد همو دوست دارند و واسه همین اخلاقم همه به من اعتماد دارند چون هر کار جلوم بکنند به هیچکی نمی‌گم یا عکس العملی ندارم و خلاصه بعد یه مدت دکتر کمتر میومد و منشی یه مقدار تنها شده بود دونبال هم صحبت میگشت و صمیمی شد با من ، البته بعضی وقتا هم عصبانی میشد و بعدش می‌خندید خلاصه دختر نرمالی نبود و همیشه روسریش می‌افتاد و لباسهای تنگ میپوشید از همه اینا گذشته روزها می‌گذشت و میدید هی میاد سمت من درباره لبتاب و گوشی و شغل دوم و به هر بهونه ای که دوتایی تنها می‌شدیم با من حرف میزد و خیلی تحویلم می‌گرفت ولی وقتی دکتر میومد به من اخم میکرد و حرف نمی‌زد ولی چندروز که نمی آمد ، میشد رفیق و بگو بخند با من چند وقت گذشت و همه کارگرها ازمن می‌پرسیدند مخشو زدی یا نه منو میگی انگار طلسم شده بودم هیچ حسی بهش نداشتم و اون همش میومد سمت من با چند وقت گذشت دکتر چندوقتی بیشتر میومد اونجا و منشی منو بی‌محل کرد و سمتم نمیومد یا کاری به من نداشت تا رسید به زمستون که دکتر بجا بیاد کارخونه می‌رفت دفتر مرکزی و منو منشی تنها شدیم تا یه روز دیدم دختر خودشو میماله به رادیاتور شوفاژ و انگاری سردش بود بهش گفت صندلی بیار بشین اینجا این رادیاتور پیش من گرمه و منم مشغول کار با سیستم بودم و اون اومد پشتم نشست که صندلیشو چنان چسباند به پشت صندلی من که نفسش میخورد به پشت گوشم چه عطری زده بود همونجا بود که راست کردم و با دستم جابجایی کردم که فهمید و سرشو اورد جلو گفت چیکار می‌کنی ببینم منو که یهو خجالت کشیدم گفت عیب نداره که دستشو اورد جلو از رو شلوار شروع کرد به مالوندن و منم گفتم نکن الان آبم میاد گفت یعنی انقدر بی جنبه ای گفتم شلوارم روشنه خیس بشه ضایع میشه نکن که زیپو پایین کشید و دوتا سه تا دستمال کاغذی هم با اون دستش برداشت گفت بهم بیا عقب ببینم از گوشه شرتم درش اورد با این دستش دستمال داد اون دستش گذاشت سرش و شروع کرد به ور رفتن منو میگی انگار رفتم بهشت نزدیک یه دو دقیقه با کلی تپش قلب ابم اورد ریخت تو دستمال و انداختش تو سطل اشغال بعد گفت چه زود انزالی داریا پس فردا زن بگیری میخوای چیکار کنی و پاشد رفت پشت میز خودش نشست.

نوشته: مهندس جوان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها