داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مامان تقسیم بر سه 34

با تماشای فیلمهای سکسی و خوندن داستانهای این چنینی مخصوصا داستانهای سکس با مامان طوری به هیجان میومدم که دلم می خواست در همون لحظه معین بیاد و با کیرش یه حال درست و حسابی بهم بده . دیگه از لباس پوشیدنم چی بگم . همش می خواستم انداممو بندازم توی دید پسرا . آخه باید به فکر اون دو نفر هم می بودم . در واقع به فکر خودم . چون وقتی فکرشو می کردم شاید در آن واحد نمی تونستم همه اونا رو با هم داشته باشم . شاید یکیشون مجبور می شد که بره خدمت یا یه دانشگاه راه دور . در هر حال باید یه جوری این مسئله رو برای خودم حل می کردم . معین حواسش نبود ولی تازگیها می دیدم که مبین بد جوری به بر جستگیهای باسنم مخصوصا وقتی که شلوار های بیش از حد تحریک کننده می پوشم خیره میشه و یا به  چاک سینه هام که اکثرا توی خونه نصفشون بیرون زده خیره میشه .  درسته که بچه ها هر کدومشون واسه خودشون یه اتاق جدا داشتند و منم دیگه به اونا عادت داده بودم که برن اتاق خودشون بخوابن و کاری به کارم نداشته باشن و معین هم می تونست بیاد کنارم بخوابه ولی ترجیح می دادم که اون فقط یکی دوساعتی رو که باهام حال می کنه و در حال سکسیم بیاد کنار من . چون نمی خواستم که مبین بفهمه که ما با هم یه کارایی می کنیم . چون خیلی بد می شد . شاید یه روزی حقیقت مشخص می شد ولی حالا جاش و وقتش نبود و من باید خیلی از این بابت مراقب می بودم . در هر حال خیلی دلم می خواست که معین تا صبح کنارم باشه ولی همین یکی دوساعتو با استرس  اونو کنار خودم جا می دادم . ولی اون خیالش نبود . وقتی که می رفت تا یکی دوساعت بعد بازم خودمو با فیلمها و سایتهای سکسی سر گرم می کردم و به نوعی این آمادگی خودمو برای همیشه حفظ می کردم . خیلی مراقب حرکات مبین بودم . یه بار که معین خونه نبود منم یکی از اون تاپ های خیلی چسبون خودمو به تن کرده و یکی از اون استرچ هامو هم پام کردم و رفتم جلو آینه و موهامو افشون کردم و رو شونه هام ریختم . تاپم به رنگ قرمر بود و به استرچ لی من خیلی میومد . روبروی میز توالت ایستاده و از توی آینه مراقب پسرم بودم . گاه زیر چشمی مواظبش بودم که چیکار می کنه .. حدسم درست بود . اونم داشت مرد می شد . چون دستش رفته بود لای شلوار راحتیش و داشت با اونجاش یعنی همون کیرش ور می رفت . منم که این حالتشو دیده بودم واسه این که بیشتر دلشو ببرم روژ خوشرنگ گیلاسی رو که خیلی ازش خوشش میومد گرفته و با یه حالت فتنه گرانه ای اونو به لبام می مالیدم و رو این حرکتم هم خیلی زوم کرده بودم . خیلی با خودش ور می رفت . سینه هامو که کیپ شده بود یه حرکت رو به بالایی بهشون داده و تنظیمشون کردم . زیاد رو چهره و حرکات مبین مکث نمی کردم که مبادا متوجه شه خجالت بکشه و از کارش دست بکشه . با این حساب به دام انداختن اونم باید خیلی راحت باشه . ولی اون یه خورده خجالتی تر از معین نشون می داد . درهر حال هر کاری یه مقدمه چینی های خاص و آماده سازیهای مخصوص به خودشو داره و من باید کاری می کردم که اون از این که بیاد طرف من کمتر بترسه و خجالت بکشه ولی باید سیاست مادرانه خودمو حفظ می کردم و به موقعش نقش یک معشوقه و دوست دخترو واسش بازی می کردم . اگه در آغاز بلوغ  می تونستم کاری کنم که این پسرا مرتب از کیرشون استفاده کنند واسه رشد کیر اونا خیلی مناسب بود . جووووووون چه حالی می شد با اونا کرد . یه افکار عجیب دیگه ای هم به سرم افتاده بود که خنده ام می گرفت . یعنی میشه کار به جایی برسه که این چند تا برادر با هم بیان سراغ من و بیفتن به جون مامانشون و بهم حال بدن ;/; .. این بی شباهت به یک رویا نبود . چون احتمال داشت دوتایی بیفتن به جون هم . اکثر برادرا به وقت تقسیم ارث با هم کنار نمیان  چه برسه به این که بخوان عشق و هوس مامانشونو با هم تقسیم کنند . در همین افکار بودم که یه بار دیگه به مسیر مبین نگاه کردم .. چشاشو بسته بود . و بدن و وسط پاهاشو رو به جلو حرکت می کرد و چند پرش سریع انجام داد طوری که منو شک انداخت که آیا آب کیرشو خالی کرده یا نه ;/; خیلی دلم می خواست که اونم مرد شده باشه . این جوری کار منم خیلی راحت تر می شد . . اگه آب کیرشو توی دست خودش ریخته باشه چیزی رو نمی تونم ثابت کنم . خب حتما یه پسر که در این حالت چشاشو می بنده و از دیدن هیکل وسوسه انگیز مادرش لذت می بره به سن بلوغ هم رسیده دیگه . با این حال بازم تردید داشت منو می کشت .. . دلم می خواست زودتر متوجه این جریان شم و مبین هم زودتر مرد شه . به سن تکلیف برسه تا من تکلیف خودمو بدونم . اونو فرستادم دنبال نخود سیاه .. یه چیزی از سوپری سر کوچه بخره بیاد . خیلی سریع رفتم شلوار خونگیشو بررسی کردم .. هیچ اثر لکی رو اونجا ندیدم . شاید شورتش لک کرده باشه .. نمی دونم . نمی دونم .. مهسا تو چرا این جوری شدی . چه عجله ای داری ;/; بالاخره یه روزی که مرد میشه . نه نه .. اون نباید بره دنبال دخترای دیگه .. اونم باید فقط مال خودم باشه تا هر وقت که من بخوام در موردش یه تصمیمی بگیرم . … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها