داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عذاب وجدان بر سر دوراهی

با سلام خدمت تمام دوستان گرامی قبل از اینکه برم سر اصل مطلب باید چند چیز رو بگم اگه فحش ندید ممنونتون میشم اگرم دادید خوب دادید دیگه چیکار کنم،باور کردن این نوشته هم به خودتون مربوطه بابت هر غلط املایی که ممکنه وجود داشته باشه ازتون معذرت میخوام اگر به قصد جغ زدن اومدید پس وقت ارزشمندتون رو حروم نکنید و این نوشته رو نخونید،اسم من آریاست،الان بیست و سه سالمه دانشجوی پزشکیم،لاغرم 65 کیلوم و قدم 176 هست،

بریم سر اصل مطلب من قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم عالمی داشتم واسه خودم و میدونم که این یه چیز طبیعیه و همه این حس و حال و داشتن و تجربش کردن،همش فکر میکردم که چون تو دوران دبیرستان برنامه ی زندگیم رو ریختم پس همه چیز طبق اون پیش میره ولی خبر نداشتم که دانشگاه یه چیز دیگس،من یه دوست دختر داشتم به نام مریم خیلی دوسش داشتم و اونم برام میمرد نمیدونم چرا ولی خیییییلی دوسم داشت البته منم واقعا از ته دل دوسش داشتم اون یه اخلاق باور نکردنی داشت خیلی مهربون و خوب و با شعور و … بود اما…قیافه ی زیاد جالبی نداشت البته من اونجور آدمی نیستم که بخوام بخاطر قیافه و هوس با یکی باشم،ولی باهاش کنار اومده بودم چون میدونستم که با اون خوشبخت میشم،
سه سال گذشت و من و اون کنکور دادیم و دانشگاه های خوب قبول شدیم،ولی چیزی که من نمیدونستم این بود که همه چی تازه داشت شروع میشد،یروز که داشتم تو محوطه با دوستم قدم میزدم چشمم به یه دختره افتاد،خدایا اون چهره ای رو داشت که تو رویا های اوایل نوجوونیم میدیدم،موهای مشکی،چشم های آبی روشن،یه چهره ی ملوس جذاب داشت هیکلش محشر بود پوستش سفید بود یجورایی بهش میخورد از این بچه پررو های باحال باشه،انقدر فجیح روش قفل کرده بودم که اونم منو دید،بهم نگاه کرد و آروم خندید،منم بی اختیار یه لبخند بهش زدم،واای دوستان نمیدونید چقدر خوشگل بود،بگذریم فرداش که رو نیمکت نشسته بودم دیدم که داشت از مسیر نزدیک من رد میشد و منم دیدمش و بی اختیار بهش سلام کردم اونم خندید و اومد نزدیکم و گفت به سلام آقای چشم چرون منم گفتم باور کنید منظور بدی نداشتم و معذرت خواهی کردم و خودم رو معرفی کردم اونم خودشو معرفی کرد و گفت که اسمش لاله هست،(اولش برام عجیب بود که یه دختر به سادگی غرورشو بزاره زیر پا و به سادگی و خیلی راحت با یه پسر سر صحبت رو باز کنه تازه اونم دختر به اون هاتی ولی بعدا متوجه میشید چرا)،روز ها میگذشت و ما بیشتر باهم اخت و صمیمی میشدیم و منظورم از صمیمی خیییلی صمیمیه ،البته تو تمام این مدت احساس عذاب وجدان داشتم که انگاری دارم به مریم خیانت میکنم ولی بعد با خودم میگفتم بیخیال آریا لاله فقط یه دوست سادست و لاله هم خودشو به عنوان جی اف من نمیدونست،یروز لاله اومد و گفت امشب شام خونمون دعوتی! (دوستان باید بگم لاله و خانوادش به شدت روشن فکر و اوپن مایند بودن و واقعا جزو باحال ترین آدمای تو زندگیم بودن البته اون پدرش رو از دست داده بود ولی از طریق ارث خیلی پولدار بودن)منم که برای اولین بار بود که از نزدیک میخواستم مادرش رو ببینم یکم خجالت میکشیدم (دوستان باور کنید به خدا من آدم بدی نیستم من خائن نیستم و هیچ وقت به هیچکس چشم بد نداشتم و همیشه سعی داشتم تا خوب باشم و به همه کمک کنم و بقیه ازم راضی باشن،اما لاله داشت مرز من رو میشکست،بهم حق بدید،اون یه دختر بی همتا بود،هر اتفاقی میفتاد انگار دست من نبود) با لاخره شب شد و من رفتم خونشون،وای عجب خونه ای بود،خیلی شیک و بزرگ،مادرش انقدر خانوم با شخصیت و مهربونی بود که نگو و خیلی هم باهام راحت بود،مثل یه مادر باهام رفتار میکرد،دست پختش هم عالی بود،بعد از شام رفتیم تو اتاق لاله و در مورد چیز های مختلف با هم حرف میزدیم و بعد یه فیلم تو لپ تاپ گذاشتیم و دیدیم،اون لحظه لاله تو بغل من خوابیده بود،خیلی بدنش ناز و نرم بود،اون لحظه همش خودم رو فحش میدادم که چرا عجله کردم و تو دبیرستان دوست دختر پیدا کردم،من نمیخواستم به مریم خیانت کنم،اون واقعا از نظر اخلاقی ماه بود،اگه ولش میکردم میمرد،اون خیلی دوسم داشت،واقعا اگه مریم نبود خیلی زود به لاله پیشنهاد دوستی میدادم اون از همه نظر کامل بود،وقتی تو بغلم بود داشتم دیوونه میشدم،تو همین حس و حال بودم که سرشو برگردوند و همینجوری فقط نگام کرد،منم با تعجب پرسیدم چی شده،ولی اون هیچی نگفت خیلی آروم صورتشو نزدیکم کرد و با ملایمت تمام لباشو رو لبام چسبوند،نمیتونستم ازش جداشم،واقعا بوسیدن اون لبای داغ صورتی عالی بود،بعد که رفت عقب با خجالت تمام مجبور شدم بهش همه چی رو توضیح بدم ،اینکه دوست دختر دارم و اونجور آدم عوضی نیستم و … ، اون بهم گفت که درکم میکنه و میتونه کاری کنه تا همه چی به خوبی تموم بشه و مریم هم بدون ناراحتی بره،بهم نگفت که دقیقا میخواد چیکار کنه ولی گفت که میتونه همه چی رو راست و ریس کنه،و بعد بهم گفت آریا یه کلمه بگو دوسم داری یا نه منم گفتم آره خیلی زیاد اما تا اومدم بهونه بیارم دوباره منو بوسید افتاد روم،وحشیانه لبامو میخورد و منم متاسفانه حشری شده بودم و دیگه نمیتونستم خودم رو کنترل کنم سریع پاشد و در رو قفل کرد و لباساشو درآور یه جایی تو درونم بهم میگفت نباید اینکارو بکنم ولی شهوت منو کور کرده بود کیرم داشت میترکید وقتی اون سوتین قرمز رو باز کرد دوتا سینه ی هلویی سفید افتادن بیرون من بی اختیار به سمتش رفتم سینه هاش رو گرفتم تو دستم و میکشون میزدم و بعد بلندش کردم گذاشتمش رو تخت و خودم لخت شدم و شلوارم رو کشیدم پایین ولی قبل از اینکه اون کاری کنه من سریع شلوارشو کشیدم پایین و شرتش رو دراوردم،وای یه کس سفید باد کرده جلوم بود با ولع شروع کردم به خوردنش و چوچولشو محکم میک میزدم،اون صدای آهش دراومده بود و با اون صدای زیبا میگفت بیشتر بیشتر من فقط حشری تر میشدم و انقدر خوردم تا ارضا شد و یه آه بلند کشید بعد چند دقیقه بلند شد و اومد کیرم رو گرفت تو دستش و گفت حالا نوبت توهه و یه لب ازم گرقت و بعد رفت پایین و شروع کرد به خوردن کیرم وای خیلی خوب میخورد من واقعا داشتم حال میکردم منو هل داد رو تخت و بعد دراز کرد و ادامه داد به خوردن من فقط چشامو بسته بودم و حال میکردم و دیگه نزدیک بود که آبم بیاد خودم دست به کار شدم و سریع جق زدم تا بیاد نمیخواستم بکنمش چون از جلو که پرده داشت و از عقب میترسیدم از درد جیغش درآد و آبروم جلو مامانش بره ، بعدش که حدود نیم ساعت تو بغل هم رو تخت بودیم بهم میگفت که بهش اعتماد کنم تا به راحتی همه ی مشکلات رو حل کنه،دوستان عزیز خواهش میکنم کمکم کنید من نمیدونم چیکار کنم از یه طرف لاله و از یه طرف مریم،تازه اگه مریم بفهمه کاملا مطمئنم که خودشو میکشه،من واقعا بین دوراهی گیر کردم و نمیدونم باید چیکار کنم اگه نظراتتون رو بهم بگید ممنون میشم و معذرت میخوام که قسمت های سکسی داستان کم بود چون هدف من کمک خواستنه،ممنون میشم ازتون،خداحافظ

نوشته: آریا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها