داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عبدالله و زنش

مسؤل ی مجموعه ویلا باغ دوازده تایی هستم
اواخر بهمن ماه 1397 بود که طبق معمول رفتم سر چهارراه حاشیه شهر که دوتا کارگر بگیرم برای تمیز کردن دوتا از ویلاها
به چهاراه که رسیدم گوشه دیگه چهار راه ی خانواده افغان ژولیده دیدم که معلوم بود مسافرن و تازه رسیدن،
رفتم نزدیک و آقاشونو صدا زدم که اومد، پرسیدم کار میکنی؟ ی کم مردد بود، گفت کارت چیه که براش توضیح دادم پرسید میشه خانوادم باهام باشن گفتم آره

شهر ما اصلا افغانی نداره و اولین برخوردم بود با افغانی
صندق ماشین رو زدم وسایلشونو جا دادن و اومدن نشستن
مردشون جلو نشست و دوتا خانم که بعدا فهمیدم بزرگه زندادشش بود که البته حامله بود و خانم کوچیکه زن خودش بود و دوتا دختر هم دستشون توی دست خانما بود
با نشستن توی ماشین بوی گندشون بلند شد
رسیدیم و کار رو برا مرده که اسمش عبداله بود توضیح دادم و مشغول شدن
منم رفتم واحد نگهبانی و مشغول استراحت شدم
چهار ساعت گذشته بود که برا همشون ناهار گرفتم و بردم که دیدم سه تایی واحد اولو تموم کردن و مشغول واحد بعدی شدن
برگشتم داشتم حساب میکردم که با این قیمتی که قرار بود بهشون بدم اگه همیشه بیان سالی حدودا 50 میلیون به نفع منه
رفتم پیششون و توضیح دادم که من همیشه به کارگر نیاز دارم و اگه بخوان اینجا براشون کار هست
عبدالله سری تکون داد و گفت نه ما جای خواب نداریم توی این شهر
من بخاطر نگهبانی مجموعه هم پولی میگرفتم از اعضاء، ولی خودم بایستی حضور داشته باشم
پیشنهاد دادم اگه بخوای ی اتاق از نگهبانی نگه دارم بقیه واحد رو بهتون میدم
نگاهی به همدیگه کردن و با حالتی دودل ازم خواستن واحد رو ببینن
پس رفتیم و دیدیم که پسندین و بعد کار من وسایلم رو توی اتاقی که به حیاط راه داشت جمع کردم و درب سمت پذیرایی رو بستم
ماه آخر زمستون بازار کار ضعیف بود و مجبور شدم از جیب خودم مقداری مایه بزارم تا جا گیر بشن
من دیگه شبا می رفتم خونه بابام میخوابیدم تا اینکه ی هفته قبل عید نوروز کارا شروع شد و بیشتر فشارا روی عبدالله بود
ی شب بیشتر نمونده بود به شروع تعطیلات که عبداله کم آورد بعد چهار روز کاری سخت بعداظهر پس افتاد ازم خواست کارا رو به خديجه (زنش) بسپارم
توی مسیر پنجاه متری که سمت ویلا میرفتیم از اینکه با من میومد از روی خجالت ی نیش خندی به لباش نشسته بود
راحله 18 سال بیشتر سن نداشت و صورت گرد و بانمکی داشت
رفتیم و مشغول به کار کردن ابتدا توی استخر شدیم و بعد نوبت جارو و دستمال کشی شد و بعد ازش خواستم آشپزخونه رو مرتب کنه و بعد هم اتاق خواب
روی کاناپه نشسته بودم که اومد گفت آقا سعید تموم شد
ازش خواستم بشینه
اومد و نشست
از زندگیشون پرسیدم که سوتی داد که برق از سرم پرید
پرسیده بودم که داداش عبدالله کجاست که گفت یک ساله که گمش کردیم و بی‌خبریم ازش
دوباره پرسیدم ی ساله گفت آره
به خودم جرات دادم پرسیدم پس زنش چطور حامله ست که رنگش پرید و سرسری و خنده کنان گفت عبدالله
انگار برق گرفته باشم
گفتم پس اگه داداشش بیاد چی؟ گفت هیچی
گفتم یعنی مشکلی ندارید
گفت نه
فرستادمش واحد نگهبانی و رفتم خونه
کل شب رو به این موضوع فک میکردم
فردای اون روز مجموعه شلوغ شده بود که من توی اتاقم مشغول حساب و کتاب بودم که از راحله خواستم برام چایی بیاره، دو دقیقه بعد با چایی اومد و چای رو داد پرسید چیزی نمیخوای گفتم نه، ولی موند و رختخوابم رو جمع کرد و ی کم طولش داد
گفتم راحله برو بیرون عبدالله میاد میبینه فکر بعد میکنه
با لحجه زیباش گفت نه آقا سعید عبدالله بدش نمیاد
پرسیدم مطمئنی؟!
گفت آره، خودش میگه آقا سعید هرچی میخواد بهش بده که بیرونمون نکنه

نگاهم پرید سمتش که مظلومیتش دلمو برد
ولی توی دلم داشتم عبدالله رو فوش میدادم
گفتم قرار نیست بیرونتون کنم
گفت ممنون آقا سعید
فردا از خواب بیدار شدم فقط خديجه و هم عروسش بودن
راحله صبحونه برام آورد و خبر داد که سه تا از ویلاها خالی شده
گفتم عبدالله کجاست
گفت رفته برای نظافت
گفتم آماده شو که بریم کمکش
بعد صبحونه رفتیم توی یکی از ویلاها و مشغول به کار شدیم که عبداله اومد پشت در و شروع کرد به در زدن، از کارش جا خوردم آخه میدونست منو زنش تنهاییم چرا در زد!!!
فهمیده بودم که میخواد که کمکیش باشم
دل رو به دریا زدم و بعد کار گفتم راحله گفت بله آقا
گفتم برو دوش بگیر و بیا
گفت باشه آقا
بصورت ی دستی گفتم عبداله نفهمه
گفت باشه آقا
رفتم سمت ماشین و ی دونه کاندوم گذاشتم توی جیبم و اومدم
ده دقیقه بعد توی حیاط میدیدم که میومد سمت ویلا
روی مبل تک نفره بودم تعارفش کردم نشست روبروم
پرسیدم عبداله کجاست
گفت که عبداله گفته من میمونم منتظر مسافرا تا شما بیاید
گفتم یعنی میدونه اینجایی
گفت آره
نمیتونستم با عذاب وجدانم کنار بیام، احساس بدی داشتم
روبه راحله کردم گفتم راحله دوستم داری
سرشو انداخت پایین و گفت بلی آقا
گفتم دوست داری بریم توی اتاق خواب و بغلم کنی
گفت بلی آقا
بلند شدم دستشو گرفتم رفتیم سمت اتاق خواب
نشوندمش روی تختخواب و زانو زدم جلو پاش گفتم ببین راحله هیچ اجباری نیست اگه نمیخوای برو پيش بچه هات
گفت نه آقا سعید هم من راضیم هم عبدالله

همه چیز دست به هم داده بود که منو داماد و راحله رو عروس کنه
دست کردم توی جیب کاندوم رو انداختم جفتش روی تختخواب و شلوار و تیشرتمو درآوردم نشستم کنارش
دستمو بردم سمتش و شالش رو درآوردم و موهای نیمه فرش رو دست کشیدم و بعد دو تا دکمه عقب لباسشو باز کردم، لباسش زیر پاش بود، بلند شد و دادش بالا و من کمکش درش آوردم بدن مثل برفش بیرون افتاد،
از نبستن سوتینش تعجب کردم، از روی خجالت دستاشو گذاشته بود روی سینهاش، هولش دادم روی تشک و افتادم کنارش،
یه کم بوسش کردم دیدم معذبه بلند شدم چراغ رو خاموش کردم و اومدم روی تشک،
دستشو گرفتم گذاشتم روی شورتم و دست خودمو گذاشتم روی سینش، یکم بعد شروع کرد به همراهیم و مشغول ور رفتن با کیرم شد، کیرم کاملأ راست بود احتیاجی به ور رفتن نبود
بلند شدم و دستمو دور کش شلوارش انداختم و با شورتش کشیدم پایین و یکی یکی پاهاشو از شلوار درآوردم، انعکاس نور کمی که از پنجره به کسش میزد گویای تمیزی کسش بود هر چند ی شکم زایده بود، بلافاصله شورتمو درآوردم و کاندوم رو کشیدم جفت پاهاش رو گرفتم و کشیدمش سمت لبه تخت،

انتحای کیرمو گرفتم بردم لبه کسش که راحله گفت آقا سعید تو رو خدا یواش، فهمیدم از سایزش ترسیده، البته بزرگ نیست از کیر عبدالله بزرگ تر بود
گفتم باشه و دادمش داخل و تا جایی که می‌خواست نگه داشتم و شروع کردم عقب جلو کردن اینقدر عقب جلو کردم و هول دادم که مقداری که میخواستم داخل رفت، توی این حالت فانتزیم لب خوردن بود ولی دلم نیومد ازش لب بگیرم آخه نه اصلاحی کرده بود نه اعتمادی بهش داشتم که مریض نباشه و البته میدونستم بار آخر نیست

افتادم رو سینه هاش و میخوردم که ده دقیقه بعد جفتمون ارضا شدیم و افتادم کنارش با دستمال کاغذی خودمو تمیز کردم و کاندوم رو در آوردم
ازم اجازه خواست که لباساشو بپوشه
خندم گرفته بود از این که اجازه میخواست
خلاصه رفت و نیم ساعت بعد منم رفتم که عبدالله قرمساق اومد به پیشوازم و گزارش کارا رو داد

بعد شام بود که یکی از مسافرا ویلا رو تحویل داد
کم پیش میومد این موقع برن
حالا که دیدم خالی شده گفتم من میرم توی ویلا میخوابم
که عبدالله گفت باشه آقا میگم راحله بیاد پیشت،
ای دیوث راستی راستی داشت قرمساقی می‌کرد
منم توی کوچه رفتم توی ماشین و بسته کاندوما رو ورداشتم رفتم توی ویلا، هنوز چراغا رو روشن نکرده بودم یکی صدا زد آقا…
.
.
.
.

کنار استخرداشتم کس بی نقصشو میخوردم و بلند شدم کاندوم بزنم که گفت سعید دو سال نیم از رابطمون میگذره کی میخوای بهم ی بچه بدی
گفتم راحله جان بزار شناسنامه برات بگیرم، عقد که کردیم اون موقعه بچتو از عبدالله میگیریم اونوقت شکمت رو پر میکنم از آبم
گفت پس کی
گفتم شورا تایید کرده که اهل این شهری و خانوادت وفات کردن نهایتأ شش ماه دیگه شناسنامتو میگیریم

کیرمو با کاندوم جا دادمو افتادم روش و لباشو میخوردم که دیگه بحث نکنیم

نوشته: S, a, e, e, d

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها