داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عادت شد (۱)

سلام
نمیدونم چرا و از کی ولی تا وقتی که یادم میاد، آتیش شهوت توی وجودم زبونه میکشید، همیشه سعی میکردم فکرو از تو سرم بدزدم ولی شدنی نبود،
از موقعی که دانشجو بودم و سعی میکردم با دوستام این طرف و اون طرف برم، تا وقتی که با امید ازدواج کردم و دیگه حق نداشتم واسه شیطنت و تنوع به کسی محل بذارم
اوایل ازدواج همچی خوب بود، همیشه با هم خوب و خوش بودیم و تقریبا هر شب سکسمون به راه بود، ولی به مرور واسه هر دومون تکراری شده بود، اونم توی شرایطی که نیازمون ۱۰ برابر شده بود، امید خیلی میخواست توی رابطه قوی باشه ولی جز معدود دفعات و بزور قرص و اسپری، نمیتونست خودشو نگه داره
من اسمم مریم،۲۷ سالمه، اون موقع درست بعد ۲ سال از ازدواجم بود، ولی به نسبت اول ازدواج خیلی بهتر شده بودم، هم از نظر ظاهری، هم بدنی،
چهرم به گفته دوستای زمان دانشگاه زیبا تر و بدنم سکسی تر شده بود، منی که لاغر بودم و از سینه و باسن محروم بودم، حالا به نوعی گوشت آورده بودم و سایز سینه هام ۸۰ شده بود، به لطف باشگاه فیتنس و زومبا که از اول ازدواج میرفتم، باسنم بزرگ شده بود و پیچ و تابی به اندام زنانم اضافه شده بود
امید به پوشش من اهمیت نمیداد، خب من از زمان مجردی راحت بودم، از نظر ظاهری و رفتاری هرکاری دلم میخاست انجام میدادم، ولی خب امید با من همون جوری آشنا شد و چون قبل ازدواج با هم سکس داشتیم ، منو همون طوری انتخاب کرد، بعد ازدواجم که من راحت تر شدم و اونجوری که خودم دلم میخواست شده بود پوششم، امیدم هنوز جوری رفتار میکرد که انگار هنوز باهم دوستیم و هر کسی که مارو میدید واقعن فکر میکرد دوست دختر امیدم، چون که امید آدم تعصبی نبود، خیلی امروزی و کول رفتار میکرد
درست تو دورانی که رابطمون ضعیف شده بود و داشتم رو به افسردگی میرفتم، تصمیم گرفتم مشغول به کار بشم و یکم تودمو به هیجان بیارم، با یکی از دوستای صمیمیم صحبت کردم و قرار شد توی شرکتشون مشغول بشم، من طراحی داخلی خونده بودم و ایده های قشنگی همیشه داشتم ولی خب زیاد اهل کار مداوم نبودم
روز اولی که رفتم شرکت واسه صحبتای رسمی، با یه شلوار جین که سر زانوهاشو کامل نداشت رفتم، یه تاپ سفید که سینه هام بدجوری توش دلبری میکرد و یه پیراهن لی روشن که هم دگمه هاش باز بود، همم تا روی باسنم نمیرسید.
یکم توی سالن شرکت منتظر موندم تا خانوم منشی که اون از نظر ظاهری آرایشش کمتر از من نبود، منو برد توی اتاق مدیرعامل و دوستم نگار رو اونجا دیدم، خب نگار مجرد بود و توی شرکت بلد بود چجوری مردا رو دنبال خودش نگه داره، منم که توی دوران مجردی توی این کار استاد بودم، این رفتارشو خوب میفهمیدم
نگار منو معرفی کرد و ارسلان مدیر عامل شرکت با چشماش از پایین تا بالای منو نگاهی انداخت و دوباره نگاهش رو به پاهای من دوخت، خب من با یه کفش پاشنه ۱۰ سانتی سفید بودم که لاک بنفش براقم، انگشتای پامو یه جلوه ای داده بود، یکم با مکث نشستم که بزارم خوب منو نگاه کرده باشه و نشستم
یکم از خودم و تخصصم و پروژه های دوران دانشگاهم صحبت کردم، یکمم ارسلان از شرکت و فعالیتاش گفت ولی جوری حرف میزد که انگار منو از حالا توی شرکتش تصور میکنه، خیلی خوش تیپ و جذاب بود ولی من تا اون لحظه فک نمیکردم که قراره با همدیگه رابطمون جدی بشه
خلاصه تا به خودم اومدم نگار فرم استخدام رو گذاشته بود جلوم و من امضا کرده بودم،
اونم با حقوق ماهیانه ۵ میلیون ثابت به اضافه پورسانت از پروژه ها
تا اومدم از روی صندلی بلند بشم، ارسلان یه کارت بهم داد و ازم خواست که همین امروز به اونجا برم تا سایزم رو بگیره واسه لباس فرم شرکت، درست همون لباسی که تن نگار و اون منشی بیرون بود که بعدن فهمیدم اسمش ندا بود، خب یه لباس آبی روشن به سبک مهماندار ها و کلاهی که باید روی سرمون میگذاشتیم و کامل گردن و تخت سینمون رو نمایان میکرد،
منم که عادت به لباسای گشاد نداشتم، از همون خانم توی مزون خواستم لباسو واسم اندامی بگیره و مناسب سایز خمون موقعم باشه
امید که شغلش آزاد بود ولی خب چون دلالی ماشین میکرد، همیشه بیرون از خونه بود و شبا دیر موقع میومد خونه
بهش که گفتم لبخند زد و گفت مهم اینه من اون کار دوست دارم و واسم آرزوی موفقیت کرد، یکی از دلایل جذب شدن من به امید هم همین آزادی عملی بود که بهم میداد
یکی دو روز طول کشید تا لباسم آماده شد و منم اون لباس رو پوشیدم و یه آرایش اساسی کردم و به اصرار نگار خودش اومد دنبالم تا باهم بریم، تا که منو دید که با اون لباس آبی روشن جذب و کفش پاشنه ۱۰ سانتی به سمت ماشینش اومدم، بهم گفت مریم نکنه میخوای همه پسرای شرکتو دق بدی؟
گفتم چرا؟
گفت آخه اونقد سینه هات توی لباس بزرگ به نظر میرسن که حواس منم پرت شد
خندیدم و گفتم دیوونه تو که میدونی من لباس جذب میپوشم همیشه و تا شرکت خندیدیم
وقتی رسیدم شرکت، نگار بهم یه اتاق نشون داد و گفت که دفتر کارمه، خب منم زن خوش ذوق و سلیقه ای بودم، توی کمتر از یه هفته اونقدر این اتاق رو قشنگ دیزاین کردم که همه کیف کرده بودند، یادمه اولین باری که ارسلان توی اتاقم اومد و منو با اون ظاهر دید، نمیتونست حرفی بزنه، یکم به محیط اتاقم نگاه انداخت و چشماش رو دوخت به سینه هام و فقط تبریک گفت به این حسن سلیقه
نگار یجوری با همه مردا شرکت گرم میگرفت که انگار ۱۰۰ ساله اونا رو میشناسه، همش بهم میگفت آدمای مطمئن و خوبی اند و رابطش با تمومشون اوکی بود،
من ولی از همون اول جوری تو نظر ارسلان موندگار شدم که همیشه به هر بهونه ای منو میخواست اتاقش و با هم صحبت میکردیم
تا اینکه جشن سالگرد تاسیس شرکت بود و همرو دعوت کردن به یه تالار بزرگ و ارسلان ازم خواست همسرم رو هم بیارم
اون تایم هرچی به امید اصرار کردم همراهم بیاد، بهم گفت باید به شمال بره تا یه ماشین رو آزاد کنه از پارکینگ و واقعن هم نیومد و رفت
منم که شوک زده بودم، تصمیم گرفتم تنهایی برم و جوری تیپ بزنم که یه خودی نشون بدم، یه لباس مجلسی که از جلو تا زیر سینه هام باز بود و ازپشت کمرم کامل لخت بود انتخاب کردم، لباسه روی سونه هاش بندی بود و تا مچ پام میرسید ولی یه چاک بلند داشت که حین راه رفتن تمام رون پام رو بیرون مینداخت
یه کفش پاشنا بلند انتخاب کردم و خواستم که حسابی توجهارو جلب کنم، اونم دقیقا بعد دو هفته که سکس نداشتم
یه آرایش خیلی خفن انجام دادم و با اون تالار رفتم، میشه گفت تا وارد شدم همه اعضای شرکت که با خانواده یا پارتنرشون اومده بودن میخ کوب من تو اون لباس کالباسی رنگ شدن و اندام زنونه و نمایشی من
یکم بگو بخند کردیم و مشروب سرو کردن و بعد اینکه حسابی مست شدیم، آهنگ گذاشتن و به رقصیدن، میشه گفت تمام مردای شرکت میخواستن با من برقصن ولی خب بهشون اهمیت نمیدادم
ارسلان تنها اومده بود، یکم باهاش رقصیدم که یهو بهم گفت بازم مشروب بخوریم، اومدیم دوباره سمت میز و مشغول شدیم، یهو نگاه کردم دیدم یه پسرای شرکت دستش روی باسن نگاره و دارن با هم میرقصن، رقصیدن که چه عرض کنم، بیشتر همو میمالیدن، منم که تشنه بودم، چشم ازشون برنمیداشتم، یهو با صدای ارسلان به خودم اومدم و دستشو روی پهلوهام حس کردم…

ادامه …

نوشته: آزاد و رها

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها