داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حکایت کس کردنم در کلاس یازده (۱)

سلام
این داستان یه تجربه از زندگی منه و کاملا حقیقت داره و حتی یک کلمه اش دروغ یا تخیل و غیره نیست.و برای کسایی که جنده نکردن یا اصلا سکس نکردن میتونه جالب باشه.

نزدیکای عید بود. تقریبا یه هفته مونده به عید سال 94. من کلاس یازده بودم. من در یکی از مراکز استان ها زندگی میکنم. ما همیشه یکی دو هفته مونده به عید با بچه ها هماهنگ می کردیم و به مدرسه نمی رفتیم و همیشه هم درد سر ساز میشد. اون سال چون نیم سال اول خیلی از مدرسه فرار کرده بودیم و چند تا هم دعوا داشتیم که مسئولین مدرسه فهمیده بودن حسابی زیر ذره بین و فشار بودیم و ناظم مجبورمون کرد به مدرسه بیایم. پنج شنبه آخر سال بود حتی معلمین هم نیومده بودن و لی ما و ناظم نامرد اومده بودیم(البته من به خاطر چیز دیگه ای به مدرسه اومده بودم.) یکی از بچه ها که همیشه درونش در حال گر گرفتن بود عشق سکس داشت ، هی میگفت بریم یه جنده رو بکنیم. 20 هزار تومن پول باهام بود. اون روز هر طوری شده بود میخواستم بُکُنم. و هیچی سرم نمی شد. خلاصه از مدرسه جیم شدیم. اون دوستم(سید) پسر عموش جنده رو بهمون معرفی کرده بود ، در واقع شماره تلفنشو داشتیم. دو تا جنده بودن در دو منطقه خلاف شهر ما . به اولی زنگ زد و برنامه این بود که بیاریمش خونه ما (چون عموی مادرم مرده بود همه رفته بودن به یه شهر دیگه و فقط داداشم که 2 سال از من بزرگتره خون بود.) ولی جنده اینو گفت: اگه رو چشمم باشین نمیام خونه. حقم داشت .پس من و دوستم(سید) با چهار تا ی دیگه از دوستامون که البته فقط من و سید میخواستیم بکنیم گفتیم بریم پیش دومی که نزدیک مدرسه بود و با پا رفتیم. سر راه یه بسته ترامادول200 خریدیم. من یکی خوردم ولی چون تاثیری رو خودم حس نکردم یکی دیگه هم خوردم. رسیدیم به کوچه شون. کوچه خیلی باریکی بود.سه تا از بچه ها سر کوچه وایسادن و من و سید و یکی دیگه از بچه رفتیم داخل کوچه. همزمان با ما یه پسر لاغر تقریبا هم سن و سال ما با سر و ضعی که خلاف ازش می بارید اومد توی کوچه همزمان با ما . چون منطقه خلاف و خطرناک شهر ما بود اون یکی دوستم (نه سید) میخواست با پسره گرم بگیره که با ما کاری نداشته باشن. یادم نیست چی بهش گفت ولی کمی صمیمی شدن. رسیدیم به خونه جنده ، که از قضا پسره هم میخواست بره پیش جنده!(البته سید و همین دوستم چن وقت پیش اومده بودن پیش این جنده و آشنایی با هم داشتند.) یکم اون ور خونه جنده یه مرد سبیل کلفت با شلور کردی نشسته بود (صد در صد مواد فروش بود) (معمولا این جور جاها همه همدیگر رو میشناسن و تا یه غریبه مثل ما بره اونجا سریع میفهمن غریبه اس و می افتن دنبالش.)جنده حدود35_40 سال سن داشت. کوتاه قد و چاق. سید با جنده حرف زد انگار کسی تو بود و نذاشت بریم تو با آرومی گفت:برید یه دوری بزنید. یه دفع اون پسر غریبه با جنده شروع کرد به حرف زدن. جنده به پسره گفت: کس کش اینا رو تو آوردی اینجا(منظورش ما بودیم) که مواد فروشه پسره رو گرفت یه توک پای محکم زد در کونش و مواد فروش و جنده شروع کردن به فوش دادن به ما. تا جایی که میتونستیم فرار کردیم. خیلی از دست دوستمون ناراحت شدیم چون اگر با پسره گرم نمی گرفت یه دوری میزدیم و بعد میومدیم. ولی دیگه نمیشد پا رو اونجا گذاشت. ناراحت اومدیم وسط شهر. یکی از بچه ها رفت خونه شون و بچه ها هم پشیمون شدم و ولی من سر سخت پا فشاری میکردم که حتما باید امروز کُس بکنم.بارون نم نمی میزد. یاد هوای اون موقع می افتم لذت می برم. سید به اولی زنگ زد و ازش آدرس خواست.گفت بیاید مثل فلا میدون. چون دور بود یه تاکسی گرفتیم. همون دوستم به راننده تاکسی(البته با حالت شوخی) گفت: عمو ما داریم میریم کُس بکنیم. آخه این چه حرفی بود واقعا؟؟؟ خیلی خجالت کشیدیم.( این دو بار).
رسیدیم همون جایی که گفته بود. دو نفر جون همون حین رفتن داخل کوچه که بعدا فهمیدیم رفتن پیش اون جنده ای که ما میخواستیم بریم.گفت منتظر بمونید و البته گفت که حتما کاندوم باهاتون باشه. حدود 20دقیقه ای وایسادیم. سید گفت من کاندوم نمیزنم! خیلی از حرفش ناراحت شدم (آخه آدم انقد احمق) یه دارو خونه اون نزدیک بود رفتیم توش. متصدیش یه زن بود. خیلی خجالت میکشیدم بگم. آروم گفتم:کاندوم. خیلی با اعتماد به نفس و راحت گفت:چقدی؟ گفتم:چقدی دارید. گفت بسته (که معلوم بود خیلی خوبن)3هزار و دونه ای هم داریم دونه ای 150تومن( یعنی دو تاش میشد 300). و جنس خیلی بدی بودن و خیلی به درد نخور.ارزونا رو خریدم. جنده زنگ زد گفت: یه بچه میفرستم بیایید دنبالش. یه بچه چرکوی(5-7)ساله البته خندان و خوشحال از اومدن ما.( بیچاره نمی دونست میخوایم چه کار زشتی انجام بدیم. نمی دونم شاید هم میدونست. ولی خندان بود و بی خیال. بگذریم) توی کوچه دو تا پسر رو دیدیم. یکیشون دست به شلوارش بود و داشت درستش میکرد معلوم بود که تازه کس کرده. وقتی مارو دیدن کاملا میدونستن که میخوایم بریم پیشه جنده. وقتی از کنارشون رد شدیم یکی شون گفت: نرید پیششون بدختتون میکنن. یعنی چی بدبختون میکنن. واقعا احساس بدی بهم دست داد و پیش خودم گفتم مگه میخوان بکننمون یا میخوان بکشنمون که بدبخت بشیم. ولی الان منظورشونو کاملا میفهمم. رسیدیم به خونشون. بچه تیز رفت تو. یه در کوچیک سبز رنگ. یه دفعه زن که انگار روح رنگ پریده سر لخت با مو های کوتاه و شلخته سر از توی خونه در آورد و گفت:بیاید تو. با دیدن زن یه آب سردی روم ریخته شد. من جرات نمیکردم اون زنو نگاه کنم حالا چه طور بکنمش و تصور اینکه چی توی اون خراب شده در انتظارمونه. با دیدن سر نکبت زن و شلختگی مو هاش. پیش خودم گفتم:صد در صد ایدز داره. من که تا قبلش به هیچ صراطی مستقیم نبودم ، پشیمون شدم. یعنی اگر سید میگفت بریم خونه ارزششو نداره حتما میگفتم آره راست میگی غلط کردیم این چه سکسیه خدا. دوستم سریع رفت داخل. یه پیر زنه هم سایه شون بود اومده بود بیرون با یه پلاستیک زباله پر از اشغال. از من و سید که فقط من اون در اون حوالی بودیم خواست که اشغالا رو پرت بدیم. راستش من در اون شرایط از پیر زن بیچاره و حتی از اون کیسه اشغال هم می ترسیدم. سریع به درون دره ای اون حوالی بود کیسه رو پرت دادیم. و حالا باید زود میرفتیم داخل خونه. اما داخل خونه چی منتظرمون بود. برای من اوج هیجان و استرس و ترس بود. سریع رفتیم داخل خونه تا رفتیم داخل خونه جنده سریع در رو از داخل قفل کرد.ادامه داستان که مهمترین بخش ازش هست به خاطر جالب بودنش جدا و در ادمه این مینویسم.این مقدمه بود و اصل کار از اینجا به بعده.کسایی که اینو خوندن حتما ادامه اش رو بخونن چون اون حس حال مهمه

نوشته: توّاب

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها