داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تری سام منو شوهرم با پسر نوجوان (۱)

همه چیز از یه داستان سکسی که تو شهوانی خوندم شروع شد که اسمش ( تریسام برنامه ریزی شده یک زوج ) بود…
اسم من سانازه ۲۷سالمه و اسم شوهرم امید ۲۹ سالشه ۵ ساله ازدواج کردیم و تجربه لز زیاد و تریسام زن های دیگه با شوهرم و بعد تجربه اندکی ضرب رو داشتیم… یه مدت از فضا و جو فانتزی دور شده بودیم که رفت و امدمون با فامیل و دوست و اشنا شروع شد که از اونجای که اندام توپر گوشتی سفیدی دارم و رون پام بزرگ و باسنم گرد و درشته خیلی تو چشمم و همسرم عاشق این بود که لباس های جذب و نازک برام بخره تا جلوی بقیه بدن نمایی کنم بقیه هم چشم چرونی کنن تا شبا موقعه سکس راجبش حرف بزنیم و ارضا بشیم شیطنت هام زیاد شده بودو حسابی برای دوست و اشنا عشوه میومدم و دلبری میکردم و تو کف ام بودن شوهرمم لذت میبرد اما خب کسی جرات یا روی نزدیک شدن بهم رو نداشت اما نگاهشون رو میشد خوب فهمید حقیقا لای پای خودمم خیس میشد و دوست داشتم از بین اینا یکی رو انتخاب کنم بیارمش برای سکس تریسام اما چون اشنا بودن نمیشد چنین ریسکی کرد که یهو مسیرم خورد به داستان های شهوانی داستانی رو خوندم با موضوع: تریسام برنامه ریزی شده یک زوج، که خیلی شهوتیم کرد و به فکر فرو برد منو با امید مشورت کردم تصمیم گرفتیم که این فانتزی رو با الگو گرفتن نقشه های این داستان ها بالاخره یه جوری عملی کنیم مثل همین زوج این داستان… خلاصه توی مجازی از هر طرقی گشتیم دنبال یه پسر، چیز خوبی پیدا نمیشد همه یا هول بودن یا بد بدهن یا لول پایین یا سن بالا بد تیپ و هیکل… کسی که واقعا جنبه و ظرفیت و لیاقت این رابطه رو داشته باشه و بتونیم بهش اعتماد کنیم رو پیدا نمیکردیم که هم بشه لذت برد هم خیالمون ازش راحت باشه؛ یه روز توی ماشین نشسته بودیم و به سمت خونه داشتیم حرکت میکردیم از اون روزای بود که جفتمون حسابی حشری بودیم و اگه میرسیدم خونه همو توی سکس تیکه پاره میکردیم… امید پشت فرمون گوشی دستش بود منم همینطور داشتیم توی یه گروه تلگرامی دنبال یه پسر برای سکس تریسام میگشتیم من با یه پسر بدن ساز ماساژور ۲۵ساله اشنا شدم چهره بدی نداشت و با در نظر گرفتن صحبتی که باهاش داشتم پسر معقولی بود و هول و هیز و سیرش نبود عکسشو نشون شوهرم دادم اونم نه نظرش منفی بود نه نظرش مثبت که چندی بعد رو کرد بهم گفت پیداش کردم!!! گفتم چی؟ گفت همون چیزی که میخواستیم… الان میریم سر قرار میبنییمش! تعجب کردم اخه امید خیلی محتاط عمل می کرد و ادم درونگرای بود خیلی سریع با کسی اشنا نمیشد اعتماد نمیکرد…
با تعجب گفتم الان! گفت اره عکسشو نشونم داد یه پسر قد بلند تقریبا لاغر اندام ۱۹ ساله سفید پوست بود که ریش و سیبل نداشت و مثل همسن و سال های خودش توی چت اصلا هیجانی صحبت نمیکرد یا به قول معروف قد نبود و اتفاقا سنجیده حرف میزد و احترام نگه میداشت… خلاصه لوکیشن فرستاد رفتیم دنبالش از نزدیک دیدمش تقریبا چیزی که توی اون داستان خونده بودم توی ذهنم داشت میگذشت ولی اصلا دوست نداشتم سریع بریم سر اصل مطلب یا پسره بدونه قصد تریسام داریم دوست داشتم باهم اولش دوست بشیم و بعد مثل دوست و اشنا های دیگه مون بیاد خونه مون با لباس های سکسیم براش بدن نمایی کنم حشری بشه بعد وارد رابطه بشیم کمکم، خلاصه اون روز باهم اشنا شدیم و دیدیم همه چیز اوکیه و جای نگرانی نیست همه چیز طبیعی به نظر میاد به امید گفتم امروز دعوتش کنه خونه مون و از اونجایی که اون روز هردومون حشری بودیم امید هم با کلمه مطمعنی؟ ازم تایید رو گرفت و به اون پسر که اسمش نیما بود پیشنهاد داد و دعوتش کرد بیاد خونه مون خلاصه تو راه یکم صحبت کردیم تا رسیدیم خونه منکه اینقد زده بودم بالا گفتم امید خیلی عرق کردم میرم دوش بگیرم و توی حموم هزار و یک جور صحنه های سکسی اومد به ذهنم و حشری تر میشدم از حموم اومدم بیرون طوری که پاهای لختم و بازو هام مشخص بود ولی نیما سرش پایین بود رفتم لباس راحتی پوشیدم یه ساپورت سفید رنگ نازک با یه شرت قرمز و یه نیم تنه اومدم بیرون نشستیم قلیون کشیدن پسره که یکم یخش باز شده بود ولی نمیدونست موضوع چیه کم کم داشت چشم چرونی میکرد؛ شاید براتون جای سوال باشه که چطور میشه یه پسر بدون اینکه بدونه چخبره و با چه بهونه ای اوردیمش خونه اونم همراه ما اومده که قضیه اش مفصله با امید صحبت کرده بودن و امید جای شک براش باقی نذاشته بود… خلاصه نیما کم کم داشت بدن منو بر انداز میکرد منم که داشتم از شهوت میترکیدم و لای پاهام حسابی خیس شده بود رفتم توی اتاق امید رو صدا زدم بهش گفتم دیگه نمیتونم الان لخت میشم خودمو میزنم به خواب باهاش صحبت کن بیاید سکس کنیم امید قبول نکرد گفت نه لباستو عوض کن سکسی تر و لختر بپوش و بیا بیرون بشین کنارش و پاهاشو لمس کن حشریش کن… منم گفتم نه روم نمیشه نمیتونم اخه تا حالا چنین کاری نکرده بودم من فقط بلد بودم در کنار امید بی حیا و شجاع باشم و شهوتم رو بروز بدم ولی تنهایی همیشه یه دختر پاک و معصوم و با حیا بودم هیچکس باورش نمیشه درون من این همه حجم از اتیش شهوت و شیطنت وجود داشته باشه جرات عملی کردن این همه رفتار و سکسی پوشیدن رو امید فقط بهم داده بود. خلاصه به حرف امید گوش کردم یه دامن قرمز و با یه شرت مشکلی و یه سوتین زرد پوشیدم و اومدم بیرون چشم نمیا چهارتا شده بود، اومدم و کنارش نشستم کمی که گذشت دستمو گذاشتم رو پاهاش بعد اونم یه نگاهی به منو امید کرد دستشو با مکث گذاشت رو دستام که بلافاصله دستشو گرفتم گذاشتم روی پای خودم یهو انگار که پریود شده باشم وسط پاهام حسابی داغ شد ازم اب شهوت خارج شد خیلی خیس شده بودم خودمو دیگه رها و شل کردم چشمامو بستم و کمرمو روبه جلو هول دادم نیما هم دستشو داشت از زیر دامن به شرتم نزدیک میکرد لحظه دیونه کننده و نفس گیری بود چشمامو باز کردم دیدم شوهرم امید نشسته روبه روم داره با لبخند منو تماشا میکنه چشمای پر شهوت و رضایت بخش امید رو که دیدم دست نیما رو گرفتم هر سه تایی باهم رفتیم توی اتاق خواب روی تخت خودمو انداختم رو تخت نیما هم از پشت افتاد روم و گردنم رو میخورد و لباسام رو در میاورد و دستو پا شکسته ماساژم میداد امید رفت صندلی میز ناهار خوری رو اورد کنار تخت نشست مارو تماشا میکرد منم قنبل کردم نیما صورتشو چسبونده بود به کونم بعد اروم شرتمو دراورد منم داگ استایل شدم صورتشو کرد توی کونم و کصم رو لیس میزد امید هم داشت کیر خودشو میمالید که من از فرصت استفاده کردم خودمو کشوندم به لبه تخت کیر شوهرمو از تو شلوارش دراوردم انداختم توی دهنم نیما هم داشت به حالت داگ استایل کصمو میخورد و انگشت میکرد دست امید رو گرفتم کشوندم رو تخت لختش کردم نیما هم خودش لخت شد انداختمش کنار امید خودمم رفتم وسط جفتشون هردو شون سینه هامو میخوردن گردنم رو لیس میزدن دستشون توی کصم بود که دوباره نیما رفت وسط پام کصمو خورد منم با امید داشتم لب میگرفتم و توی اوج بودم و حرفای عاشقانه با شوهری میزدیم که نیما و امید رو بلند کردم سرپا وایسن خودمم زانو زدم جلوی کیرشون و نوبت نوبتی براشون ساک میزدم یا همزمان سر کیر شون رو میکردم توی دهنم و زبون میزدم امید منو کشید عقب چندتا تلمبه محکم توی دهنم زد بعد منو دمر خوابوند از پشت کیرشو چند باری روی سوراخ کص و کونم بالا پایین کرد و محکم فرو کرد داخل کص ام داشتم دیگه غش میکردم از شدت این همه لذت نیما هم اومد جلوی دهن من نشست پاهاشو باز کرد منم شروع کردم خایه و کیرشو لیس زدن امید که چندتا تلمبه زد کیرشو کشید بیرون منم تو همون حالتی که نیما دراز کشیده بود اومدم روش کیرشو تنظیم کردم روی کصم نشستم روش و بالا و پایین پریدم امید هم سرپا شد و اومد کیرشو گذاشت تو دهن منو تلمبه میزد حسابی توی اوج بودم چنین لذتی رو حتی توی ضربدری هم تجربه نکرده بودم داشتم پرواز میکردم امید کیرشو از تو دهنم دراورد اومد پشتم همینطور که من با کصم روی نیما نشسته بودم داشتیم سکس میکردیم امید منو کامل خوابوند روی نیما طوری که افتادم توی بغلش و کیر خودشو تنظیم کرد روی سوراخ کونم همون لحظه هم نیما با شدت داشت توی کصم تلمبه میزد امید داشت سعی میکرد سوراخ کونم رو باز کنه منم کمی درد اومده بود سراغم که یهو کیرش سر خورد رفت توی کص ام چشمام چهارتا شد کصم داشت جر میخورد از لذت زیادی فقط داد میزدم همزمان دوتا کیر داشت توی کص ام عقب جلو میشد که اینقدر ناله کردم شوهرم امید ارضا شد بلند شد رفت دستشویی وقتی برگشت منو نیما توی همون پوزیشن داشتیم سکس میکردیم امید هم صندلی رو جابجا کرد اومد دقیقا روبه روی قنبل من نشست و کیر نیما رو نگاه میکرد که چطور توی کص ام عقب جلو میشه و با حرفاش منو تشویق میکرد و ازم تعریف میکرد که دلم دوباره دوتا کیر میخواست از امید درخواست کردم بیاد کیرشو بخورم دوباره سیخ اش کردم از کیر نیما اومدم پایین امید منو کشوند لبه تخت به حالت داگی شدم کیرشو تنظیم کرد روی سوراخ کصم و فرو کرد داخل تمبله زد نیما هم از تخت اومد پایین کنار امید وایستاد نوبت نوبتی کیرشون رو میکردن توی کصم تلمبه میزدن که نیما کونمو گرفت چندتا تلمبه محکم زد گفت دارم میام منم سریع از تخت اومدم پایین جلوی دوتا شون زانو زدم کیر نمیا رو گرفتم توی دستم عقب جلو میکردم کیر شوهرمم انداختم توی دهنم که نیما ابشو با فشار پاشید روی سینه هام امید که این صحنه رو دید یه ناله ای کرد و کیرشو از تو دهنم دراورد با دستش شروع کرد به جق زدن اونم همون لحظه ارضا شد روم ابشو خالی کرد روی سینه و گردنم قطره اخر ابش هم در حالی که کیرش شل شده بود کردم توی دهنم خوردم بوسم کرد و بلند شدیم من رفتم حموم اومدم… ادامه دارد

نوشته: ساناز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها