داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بابا تقسیم بر سه 90

بیا عزیزم بیا جلوتر . دستاتو بده به من . دو تا دستاشو نگه داشته و اون خودشو از پشت می مالوند بهم . حق هم داشت . هیشکدوممون سیر نمی شدیم . حال کردن ما تمومی نداشت . این بار آبمو ریختم توی کونش . دیگه دلم می خواست توی بغلم خوابش کنم . دختر ناز من خیلی خسته شده بود . کمی با هم ور رفتیم و آخرش نفهمیدم که چه جوری خوابمون برد . بازم خوب بود که دخترا زود بیدارمون نکردند . نونا و نینا رو میگم . در هر حال نوبت اونا هم می شد. وقتی دو تایی مون از خواب پا شدیم هر دو یه احساس سبکی و آرامش خاصی می کردیم . من و مامانش هم همین حالتو داشتیم ولی اون روز زودتر از خواب بیدار شده بودیم . خیلی دلم می خواست تاریخ رو لحظه به لحظه واسه خودم تکرا ر کنم . حس می کردم روح پاک مادرش همین دور و براست . چقدر شبیه اون شده بود . نورا کمی تپل تر به نظر می رسید . یه لحظه احساساتی شده به گریه افتادم .. نورا رو هم به گریه انداختم . -بابا بازم یاد مامی خوشگله ام افتادی ;/; منم دلم واسش تنگ میشه . اون رفته پیش خدا ولی حالا خوشحاله که من عروست شدم . خوشحاله که دختراش و شوهر با وفا و مهربونش همه از زندگی خودشون راضین و هیچ چیزی رو کم ندارن جز اون .. با خودم فکر کردم یعنی راستی راستی مادر بچه ها راضیه که من با سه تایی شون سکس داشته باشم ;/; من که بعید می دونم ولی خب یه جورایی خودمونو قانع می کردیم که همینیه که فکر می کنیم .. نزدیک ظهر بود که دو تا خواهرا اومدند و داشتند درو از جا می کندتد -بابا و نورا چه خبرتونه . لنگ ظهره . عروس خانوم پدرت در نیومد ;/; این صدای نینا بود که بلبل زبونیش گل کرده بود . در اتاق که باز شد دو تایی شونو دیدم که سکسی دارن می گردند . نفری یه شورت پاشون بود ولی بقیه اندامشونو ریخته بودند بیرون -دخترا این چه وضعیه …نونا : ما دیگه بزرگ شدیم تازه مگه غریبه هستیم ;/; نورا : من دیشب شدم زن بابا . حالا شما دو تا نا محرم هستید . نینا : از کی تا حالا بابا شده شوهر تو و فقط  تو بهش محرم هستی ;/; نورا : از وقتی که منو از دختری به زنانگی رسونده . کار اون بوده .. یه نگاهی به نورا انداخته و یه اخم خفیفی بهش کرده که یعنی حواست باشه که داری چیکار می کنی و چی میگی .نونا : بابا یادت باشه ما هم که عروس شدیم مثل نورا هوای ما رو داشته باشی . به هر حال وقتی یک مرد دوباره زن می گیره حال بیشتری داره . نورا : ولی همسر اول چیز دیگه ایه . قدر خونه و زندگیشو می دونه . نینا : اما همسر آخری بیشتر قلق شوهرشو داره . من داشتم از دست این سه تا دختر خودم قاطی می کردم . -ببینم بچه ها شما سه تا دارین فیلم بازی می کنین ;/; منو یاد نمایشنامه میندازین . نینا : آقا دوماد نمی خواد به ما شیرینی بده ;/; نورا : دخترا ! آقا دوماد و عروس خانوم می خوان به مدت سه روز برن به ماه عسل . نونا : ببینم خودت می بری و خودت می دوزی ;/; ما هم باهات میاییم ماه عسل -ما که جایی نمی خوایم بریم توی خونه همین جا مراسم شیرین ماه عسل رو بر گزار می کنیم -. نینا : ما هم در این مراسم شرکت می کنیم . بدون ما صفا نداره .  ..-دخترا شما دیگه من یکی رو دق آوردین . از دست شما من میرم یه چهارمی اونو میارم تا دیگه هستین این قدر با هم کل کل نکنین . نورا : من الان می خوام برم حموم . حالا با شوهر جونم نمیرم . اجازه میدم بابایی یا همون آقا دوماد یک ساعتی رو به شما شیرینی بده . به شرطی که ماه عسل سه روزه من محفوظ باشه و شما دست از سر ما بر داشته بذارین عروس و دو ماد چند روزی رو به حال خودشون باشن . نینا : این کارو نکن نورا نوبت ما هم میشه .  نونا و نینا یه نگاههایی با هم رد و بدل کرده و به توافق رسیدند . این میون تنها کسی که همه کاره بیکاره بود پدر بد بخت بود که باید زیر یا روی سه تا کس و کون می خوابید و ریاضت می کشید تا این وروجک ها شیره شو بکشن اون وقت کلی هم باید جواب پس می داد . تازه من با چه توانی می تونستم این یک ساعتی نونا و نینا رو بکنم وحتما بعدش هم باید می رفتم سراغ عروس خانوم . وقتی نورا اون محوطه رو ترک کرده یه ساعتی رو بهمون فرجه داد دخترا عین گرسنگان آفریقا که یه غذایی رو گیر آورده باشن بهم حمله کردند . نفهمیدم که چه جوری شورتمو از پام در آوردند . واسه این که کیرمو بذارن تو دهنشون نزدیک بود با هم دعوا بیفتند . -دخترا وقت تلف  نکنین . حق تقدم رو رعایت کنین . به هر دو تا تون می رسه . اگه بخواین به هم بپیچین به هیشکدومتون نمی رسه -نینا : افسر راهنمایی چی میگه . یه دستوری باید صادر کنه .-نینا جان این آب خوردن نیست که بگیم از کوچیکه .. در هر حال نونا جان بزرگتره زود تر بالغ شده حق تقدم با اونه .. -یعنی بابا جون اگه الان از کیرت آب بریزه حق تقدم با من نیناست که  این آبو بخورم ;/; ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها