داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بابا تقسیم بر سه 30

نورا خوشگله ما رو باش حالا واسه بابایی خودش شعر می خونه . عجب هم به جا گفته بود . می دونستم که برای راضی نگه داشتن من هر کاری رو انجام میده . به خصوص حالا که هر جوری بود باید یه کاری می کرد که من هوای خواهراشو نداشته باشم . ولی شبو باید هر جوری بود می رفتم پیش اون دو تا دخترم . یعنی اون باید تنها می خوابید ;/; به اینجاش فکر نکرده بودم . خب تنها بخوابه مگه چه اشکالی داره ;/; دزد که نمی بردش . دختر بزرگی شده . اگرم بخوام نینا رو بذارم پیشش نه نینا قبول می کنه و نه خودش . چون اون می ترسه که منو با نونا تنها بذاره . عجب گیری افتاده بودم من . فعلا باید این یه مشکلو حلش می کردم . -بابا من آماده ام . یه کرم مخصوص هم با خودش آورده بود انگاری می دونست که کار به اینجاها می کشه و باید خودشو در اختیار من بذاره .. قوطی کرمو داد دست من و گفت بابا حالا بمال و خوب هم باهام حال کن . پدر هوس بسوزه که دو تایی مونو به هم رسوند و جفت و چفت کرد . سوراخ کون نورا رو با انگشت کمی بازش کردم . لباشو گاز می گرفت و نفسش در نمیومد .اصلا به زن نمی تونستم فکر کنم . تازه اون کدوم زن بدبختیه که بخواد بیاد با این سه نفر که چه عرض کنم با این سه تا تکخال . سرکنه . -پدر حواست کجاست . پیش اون دو تا دخترته ;/; -نورا کاری نکن که همچین بکنم تو کونت که از درد نتونی تا چند ماه بلند شی . حالا کون دادن به جای خود -اون وقت بابایی مجبورت می کنم بذاری تو کوسم . -امان از دست تو دختر حرفای گنده تر از دهنت می زنی . هرچی بهت میگم یه چیزی میگی . من که خودم دل نداشتم کون دختر نازمو زخمی کنم ولی اون از اوناش نبود که با این حرفام بترسه و جا بره . از اون هفت خطهایی بود که لنگه نداشت . نورای قمبل کرده دستشو از لاپاش  به کیرم رسوند و اونو به سوراخ کونش مالید حرکت دستش کیرمو به آتیش کشونده بود . اون از سکس لذتشو برده بود ولی با کیر منم داشت حال می کرد . من دلم نمیومد فشارش بگیرم ولی اون مدام ازم می خواست که کیرمو به کونش بچسبونم .این بار هم بیشتر از سه چهار سانت نتوستم و نخواستم که کیرمو تو کونش فرو کنم . از درد به خودش می پیچید . دلم واسش سوخته بود که به خاطر عشق به پدرش چه دردی رو تحمل می کنه . نگاهمو به کون کوچولوی دخترم دوختم و اون سوراخ وسطش و کیرخودم که رفته بود تو کونش و حلقه ریز کونشو باز کرده بود . فکرمو متمر کز لذت و هوسم کردم .. -بابا کیف کن .. آبتو بریز تو کونم . . خودشو بهم می مالوند و منم خودمو تا اونجایی که می شد بهش می چسبوندم اما اون قسمت از کیرم که بیرون از کوسش قرار داشت یه فاصله ای بین ما انداخته بود که کاملا بهش نچسبم . دستمو رو سینه هاش گذاشته و با یه آه بلند کارو تموم کردم .. -نورا دخترم عزیزم دوستت دارم . چقدر به این کار نیاز داشتم . ممنونم که به بابا حال دادی . وقتی کیرمو کشیدم بیرون اول خودشو انداخت تو بغل من و بعد از این که خودشو بالا کشید و منو بوسید کیرمو ساک زد و منم دیگه نتونستم جلو شو بگیرم . حتی نذاشت برم اون کیرو بشورم و هرچی بهش گفتم عزیزم جونم این کیر رفته تو کونت بهداشتی نیست گفت من قبلا هم ساک زدم و تو چیزی نگفتی و از این حرفا در هر حال تا می تونست با کیرم حال کرد و اگه دست خودش بود تا صبح هم می گفت تو حموم باشیم .. ول کنم نبود .. -بابایی اگه خواهرام خوابیده باشن باید بیایی پیش من بخوابی .. بابایی نکنه شیطونی کنی .. فرداشب باید بیای پیش من .. شب جمعه ها رو باید کنار من بخوابی که نه تو میری سر کار و نه من میرم مدرسه و این جوری می تونیم راحت تا صبح با هم حال کنیم . شانس آوردم که سر و صدای نونا بلند شد -بابا جونم تو نیومدی نینا از بس بابا بابا کرد گرفت خوابید .. .. رو کردم به نورا و گفتم عزیزم تو که تنهایی نمی ترسی بخوابی -ترس از چی . من دیگه واسه خودم خانومی شدم . مثل این بچه مچه ها نیستم که از سایه خودشون هم می ترسن .. لبامو بوسید و رفت و منم کنار دو تا دخترام دراز کشیدم .. -نونا تو چرا امشب شلوار پات نکردی -بابا زیر پتوییم . -درست آدم کنار باباش که این جوری دراز نمی کشه -پدر اگه نورا بود بازم این جوری باهاش حرف می زدی تازه ما که تو حموم همه مون لخت بودیم . -هر کاری دوست داری بکن فقط بذار بخوابم خیلی خسته ام صبح باید برم سر کار -بابا بعد ار سالها یه شب اومدی و می خوای پیش ما بخوابی . دوست دارم سرمو بذارم رو سینه ات نازم کنی و تو بغلت بخوابم . خوشم میاد . . این روزا همش به فکر نورا هستی . هر چی اون میگه میگی چشم . منو دیگه دوست نداری . نینا کوچولو رو دیگه دوست نداری -تو هم کوچولویی نورا جونم . هنوز ده سالت نشده .. -ولی منم خیلی چیزا می فهمم . نورا خیلی خودشو واسه تو لوس می کنه . همش میری طرف اون . حالا من چیزی نمیگم نه این که هیچی نفهمم . بابا من بچه ام ولی حالیم میشه .. اگه اون مامان نداره منم مامان ندارم .. این حرفو که زد گریه امونم نداد .. همین جور که دو نفری تو بغل هم زار زار اشک می ریختیم داشتم به این فکر می کردم که این یکی در هوش و حواس دست کمی از اون یکی نداره و این کوچیک تر از همه هم که گرفته خوابیده شاید دست این دو تا رو هم از پشت ببنده … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها