داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پشت بام

سلام اسم من ميلاد 21 سالمه ميخواستم يه داستان واستون تعريف كنم البته در مورد خودم نيست داستان از اينجا شروع ميشه كه يه شب من و بابام داشتيم برنامه 90 رو ميديديم كه تلوزيون برفك ميزد وهرچقدر صبر كرديم درست نشد بابام گفت برو بالا پشت بوم يه دست به آنتن بزن منم رفتم بالا راستش رو بخواين خونه ما دو طبقه داره يه طبقه كلا پزيرايي يه طبقه كلا اتاق خواب چون تعدادمون زياده يه راه رو داره كه به پشت بوم وصل ميشه و ما وسايل اضافي رو اونجا ميزاريم هيچي ديگه من رفتم بالا پشت بوم و شروع كردم به چرخوندن آنتن و بعد بابام به موبايلم زنگ زد تصوير درست شد بعد خواستم بيام خونه كه يهو چشم به خونه همسايه افتاد كه ديدم يه پسره رو تخت نشسته و يه دختر داره لباساشو واسش در مياره يكم ديد زدم كه يادم افتاد بابام يه دوربين شكاري داري كه تو راهرو گذاشتش رفتم برداشتمش و پشت ديوار كوتاهي كه رو پشت بوم بود قايم شدم راستش دختره اندامش با سينه هاش نميخوند سينه هاش خيلي بزرگ بودن اينجا بود كه پسره پريد بغل دختر و شروع كرد به لب گرفتن و از پشت كونشو ميمالوند بعد كه يكم از لب گرفتن خسته شدن پسره دختره رو خوابوند رو تخت شروع كرد به خوردن سينه هاش معلوم بوند دختره چه حالي ميكرد چون بالشت پشتش رو محكم فشار ميداد بعد نزديك سه يا چهار دقيقه پسره سينه هارو ول كرد و يه ليس از چكمش زد و رفت سراغ كس دختر هي ضربدري سرشو ميچرخوند و كسشو ليس ميزد دختر هم از لذت هي كمرشو بالا پايين ميكردكه پسره خسته شد و يه دو دقيقه باهم حرف زدن و پسره رفت سراغ كس دختره معلوم بود دختره نميخواسته كيرشو بخوره حالا پسره شروع كرد به كس كردن اول يه پاشو زد زير بغلش و خوب كه كيرشو تو كسش جا كرد اون يكي پاشم گرفت شروع كرد به ارومي تلنبه زدن همينجور اروم ادامه ميداد كه يهو تند شد و اخ . اوخ دختره بلند شد راستش اينجا فقط يك انگشت لازم بود كه به كيرم يزنم تا ابش بياد جالب بود پسره خسته هم نميشد كه اخر كيرشو در كرد و رفت كنار دختر و يه لب اساسي ازش گرفت و به پهلو خوابوندش و باز پاهاش رو باز كرد و كيرش رو كرد تو كسش اينبار هي كيرش رو ميكرد تو و مياورد بيرون و با دستش سينه هاي دختره رو محكم فشار ميداد و يه لحظه مكث كرد و سريع دختره رو بر گردوند و آبش رو خالي كرد رو شكمش و دوتايي مثل مرده بي حركت شدن و هرچي وايسادم كار ديگه اي نكردن و گفتم بهتره برگردم پايين پيش بابام چون تا حالا شك كرده .

نوشته:‌ میلاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها